۱۳۹۷ شهریور ۹, جمعه

ارتداد

مجید نواندیش : امروزه بسیاری از فقها، ملاک ارتداد را عمدتا با شرط تعصب و عناد با حق می دانند. اینکه حق به آنان عرضه شده و فهمیده اند که حق است اما عناد می ورزند و جهد می کنند. روشنفکران هم عمدتا حکم ارتداد را رد می کنند. مرجع [1] سعی نموده است آراء مختلف فقها و روشنفکران را در زمینه ارتداد جمع آوری نماید. خواندن این مقاله توصیه می شود.

شخصا تصور می کنم که حکم ارتداد بیشتر یک تهدید و ارعاب بوده است و جنبه ارعاب داشته است. روایت است که هرکس از نماز جماعت روگردان باشد بر مسلمان‌ها واجب است که غیبتِ او را کنند و او (با ترک نماز جماعت) از عدالت می‌افتد و باید رفت‌وآمد با وی را قطع کرد و امام مسلمین باید او را بترساند و از ترک نماز جماعت برحذر دارد پس اگر اهل نماز جماعت شد که هیچ وگرنه باید خانه‌اش را روی سرش به آتش کشاند!! و اگر کسی اهل نماز جماعت باشد با این کار هم عادل شمرده می‌شود و هم نباید بر علیه او غیبت کرد[2].

اخیرا این حدیث و نقل به مضمون آن توسط یکی از امامان جمعه، باعث جنجال هایی گردید. بنده در طول تاریخ اسلام نشنیده ام، خانه فردی را بخاطر عدم شرکت در نماز جماعت به آتش بکشند. علی الظاهر مسلمانان هم می دانسته اند که این ها جنبه ارعاب دارد. همچنین بعضی عرفا معتقدند خلود در جهنم با رحمت خداوند سازگار نیست و آن را وعیدی می دانند که محقق نمی گردد. بواقع از نظر این عرفا، وعده خلود در جهنم هم ارعاب می باشد.

چرا از نظر من فقط ارعاب است؟ وقتی یک نفر از دایره یک دین خارج شد ، دیگر از نظر حقوقی آن دین برای آن فرد تکلیفی نمی تواند بکند. اما در گذشته حقوق شناخته نشده بودند. هدف این بوده است که افراد وقتی که پیامبر است، معجزه تجربه نبوی دیده اند، از دین خارج نشوند. خوب با وعده جهنم که دیگر این افراد به آن اعتقادی ندارند، که قابل کنترل نبوده اند. بهشت و جهنم مبشرا و نذیرا بواقع است. ترغیب و تشویق کننده و انذار کننده است اما این دیگر سر مرتد فایده ای ندارد. لذا از حکم ارعاب فیزیکی استفاده کرده اند. گفته اند حکمش مرگ است. اما تصور می کنم این ارعاب بوده است. چون از نظر حقوقی دین حق تصمیم گیری درباره فرد خارج شده از آن محدوده را ندارد. پروردگار و ملائکه غیررسمی می گویند این قانون را گفته اند و گذاشته اند بماند تا وقتی که علم حقوق در میان انسان ها پدید آید. در آن هنگام به دلیل نقض علم حقوق منسوخ گردد.

ابتدا پروردگار و سپس جبرییل امین می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! تهدید و ارعاب یکی از روش های حفظ دین بوده است. ما تصور می کنیم انسان نیازمند قوه قهریه برای حفظ سلامت اخلاقی و روانی می باشد. جبرییل هستم. قوه قهریه باعث خویشتن داری و تقویت قدرت حفظ و نگهداری انسان می شود. اگر نیروی انتظامی بوجود آمده است برای حفظ امنیت بشر بوده است. از نظر ما حفظ امنیت شامل حفظ امنیت اخلاقی انسان نیز می شود. انسان ها نیازمندند قدرت برتری از آنها بر روی زمین چون حکومت وجود داشته باشد، تا نظم و ترتیب و امنیت اجتماعات انسانی را حفظ نماید. خداوند معتقد است، از حکومت می توان بعنوان قوه قهریه برای حفظ و نگهداری ادیان نیز استفاده نمود. ما بطور کلی، از نیازها و سنت های اجتماعی، دستاوردهای انسان سعی می کنیم در جهت خیر سوء استفاده نماییم. که از آن جمله می توان به حج برای مسلمانان اشاره نمود. آن سنتی بود برای معصیت خداوند اما همان را وسیله ای قرار دادیم برای حفظ و نگهداری دین و اتحاد مسلمانان.
تهدید و ارعاب همان بکار بردن قوه قهریه برای حفظ دین می باشد. افرادی هستند که در کنار رسول زندگی کرده اند، حق را دریافته اند اما بخاطر طمع دنیا، منافع زودگذر حاضر می شوند از دین خارج شوند و این مسئله تاثیر روانی بسیار بدی بر دینداران آن مکتب می گذاشت. یک روش تبلیغ منفی بسیار قوی بود. همچنین دستاویزی توسط مخالفان آن دین می شد و از آن بر علیه آن دین تحقیق می کردند. ما حکم ارتداد را مرگ قرار دادیم، چون آنها نیازمند تنبیهی قوی و محکم بودند تا بی دلیل از دین خارج نشوند. خداوند عادل است. اما از تنبیه و مجازات بعنوان روشی برای حفظ دین خود را مجاز می داند که استفاده نماید. امروزه این روش بنظر شما اشتباه بنظر می رسد. درست است و ما تایید می کنیم. بدانید و آگاه باشید! پیامبران را در اعمال آن مختار می نمودیم اما اعلام نمی کردیم. مکتوم می داشتیم. اما تحقق شرایط آن را با گذشت زمان در اسلام، توسط ائمه دشوار نمودیم تا تعطیل گردد. آنها سعی خود نمودند اما شما در نیافتید. اما بدانید و آگاه باشید! بعضی تهدیدهای ما و برگزیدگان ما فقط ارعاب است. برای ترساندن بکار می رفته است و هیچگاه توسط مسلمانان اجرا نگردیده است. آنها به نیکی در می یافتند که اینها فقط ارعاب است. چون به آن عادت داشتند و برایشان قابل تشخیص بوده است. 

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! در گذشته از قوه ترس و ترساندن بعنوان یک روش تربیتی توسط برگزیدگان مورد استفاده قرار می گرفت. اما امروزه معتقدیم استفاده از آن اثر مطلوبی بر شخص و عموم جامعه نمی گذارد. باعث می شود دلهای آنان نسبت به حق بدبین و از آن دور گردد. لذا استفاده از آن را امروزه مصلحت نمی دانیم.

ترس یکی از مهمترین روش های کنترل انسان ها می باشد. والدین، پدر و مادر در کودکی عموما فرزندان را با ترساندن کنترل می کنند. انسان ها با ترس های مختلف بزرگ می شوند. شخصا معتقدم انسان در بزرگی لازم است که بعضی وقت ها بر ترس های خود غلبه کند. اجازه ندهد که دیگر با قوه ترس او را کنترل کنند. حکومت های دیکتاتور و توتالیتر و تمامیت خواه، از روش های ترساندن و از قوه ترس انسان برای کنترل جامعه و مردم بسیار استفاده می کنند. تصور می کنم در گذشته روش کنترل با قوه ترس یک روشی بوده است که جواب می داده است. اما امروزه مردم به اندازه مردم دوران گذشته مطیع و فرمانبردار نیستند. آنان خواه ناخواه آزادی خواه شده اند و حقوقی برای خود قائل هستند.

در تاریخ زندگی رسول الله، درباره سرنوشت افرادی که مرتد شده اند، بعضا نقل های متفاوتی وجود دارد. پیامبر اسلام (ص) بعد از فتح مکه دستور عفو عمومی جز در حق چند نفر صادر نمودند. تعدادی از آنها مربوط به مرتدین بودند که به شرح زیر می باشند:

اول: عبدالله بن سعد بن أبي سرح، كه قبلاً اسلام آورده و سپس مرتد و مشرك شده و نزد قريش باز گشته بود. اما "عثمان بن عفان" كه برادر رضاعي او بود، وي را پنهان كرد و پس از آن كه آرامش برقرار شد، او را نزد رسول خدا آورد و برايش امان خواست. رسول خدا به وي امان داده، سپس عبدالله اسلام آورد و در خلافت "عمر" و "عثمان" به كار گماشته شد.

دوم: عبدالله بن هلال بن خطل أدرمي (از بني‏تيم) كه قبلاً اسلام آورده بود و رسول خدا او را براي گرفتن صدقات فرستاد و مردي از انصار را همراه وي ساخت و خادمي از مسلمانان نيز همراه داشت. عبدالله در منزلي فرود آمد و به خادم گفت: گوسفندي بكشد و براي وي خوراكي تهيه كند و خود خوابيد. چون بيدار شد، ديد كه خادم دستور وي را عمل نكرده است، بر او حمله برد و او را كشت و مرتد و مشرك به مكه گريخت. روز فتح عبدالله را در حالي كه پرده‏هاي كعبه را گرفته بود كشتند.

سوم: مقبس (یا مقیس ) بن صُبابه ليثي كه در جنگ "بني المصطلق" مردي از انصار، از طايفه "عبادة بن صامت" برادرش "هشام به صبابه" را به گمان آن كه مردي از دشمن است كشت، و پس از آن كه رسول خدا به مدينه بازگشت، مقبس بن صبابه از مكه به مدينه آمد و اظهار اسلام نمود و خونبهاي برادر خود "هشام" را از رسول خداصلي الله وعليه وآله گرفت و طولي نكشيد كه بركشنده برادر خود حمله برد و او را كشت و سپس مرتد شد و به مكه بازگشت و اشعاري حاكي از خوشحالي و رضايتمندي از كشتن مرد انصاري خواند. مقيس روز فتح مكه به دست نميلة بن عبدالله ليثي كشته شد

طبق این لیست، بنظر می آید تنها مرتدینی کشته شده اند که علاوه بر مرتد شدن، مرتکب جرم قتل نیز شده اند و بواقع قصاص شده اند.

دکتر سروش در ویدیویی درباره شبهه اجازه مرگ بر اساس عقیده و حکم مرتد می گوید: همه فیلسوفان در گذشته عقیده داشته اند که ارزش جان کمتر از عقیده است. آن چه که آدم را شرف می دهد، اشرف مخلوقات میکند عقیده اوست. ادمی اگر اندیشه فاسد داشته باشد جانش بی ارزش است. در گذشته هم در مسیحیت هم در یهودیت هم در اسلام بوده است. شرف انسان را به عقیده، اخلاق و رفتارش می دانستند، برتر از جان می دانستند. مولانا همین تحلیل را دارد، متفکران آن دوران همین تحلیل را دارند. اینطوری است که یک غیرمسلمان جانش مباح می شود. در زمان ما جان بر عقیده مقدم شده و محترم است. باب اجتهاد باز است. پا به پای تحولی که روانشناسی انسانی تغییر میکند باید اجتهاد شود.

عبدالله بن سعد بن أبي سرح

یکی از مرتدین که داستان وی قابل توجه می باشد، عبدلله بن سعد بن ابی سرح می باشد. ﻋﻠﯽ ﺩﺷﺘﯽ، کتاب ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ، در صفحه 115 می گوید: ﻭ ﺷﺸﻤﯽ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﯽﺳﺮﺡ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭﺣﯽ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺧﺮﺁﯾﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﺪﺍﺩ. ﻣﺜﻼً ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ‏«ﻭﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﯾﺰﺣﮑﯿﻢ ‏» ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ‏«ﻭﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻢ ﺣﮑﯿﻢ‏». ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻭﺣﯽ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﺎ ﺍﻟﻘﺎ ( نظر) ﻣﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻗﺮﯾﺶ ﺭﻓﺘﻪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ .همچنین ﺍﻟﺒﯿﻀﺎﻭﯼ ﻣﻔﺴﺮ ﻗﺮﺁﻥ، ﺩﺭ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺁﯾﻪ 93 ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ این آیه ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﺳﺮﺡ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻭﺣﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ. ﺁﯾﻪ 12 ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ «ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺧﺎﻟﺺ ﺁﻓﺮﻳﺪﻳﻢ‏» ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ‏: ﺛُﻢَّ ﺃَﻧﺸَﺄْﻧَﺎﻩُ ﺧَﻠْﻘًﺎ ﺁﺧَﺮَ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﻳﻨﺸﯽ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺍﺩﻳﻢ، ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﻓَﺘَﺒَﺎﺭَﻙَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺃَﺣْﺴَﻦُ ﺍﻟْﺨَﺎﻟِﻘِﻴﻦَ (ﺩﺭ ﺧﻮﺭ ﺗﻌﻈﻴﻢ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﮔﺎﻥ‏). ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮔﻔﺖ ‏«ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍ، ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ »! ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺷﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ‏«ﺍﮔﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﻭ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻭﺣﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ! ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﯾﮏﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺍﺳﺖ، ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﺁﻧﭽﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ[3].

نظر من بر این داستان این بود که وی با قصد قبلی و به هدف جاسوسی بعنوان کسی که سواد داشت مسلمان شد و وارد مدینه شد. کاتب وحی شد، بعد هم فرار کرد و به دروغ به پیامبر نسبت داد پیامبر با سخنان من درباره قران موافقت می کند و آنها را هم می نویسد. همانطور که می دانید حکم جاسوس در بسیاری از کشورها در گذشته ای نه چندان دور مرگ بوده است.

اما پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! اما درباره عبدلله بن ابی سرح او راست روایت کرد اما طمع کرد و گمراه شد. کلام فتبارک الله احسن الخالقین از دهان او خارج شد. اما آن کلام را ما از طریق او جاری ساختیم. پیامبر را مطلع ساختیم و وی دستور به اضافه کردن آن داد. اما تغییرات کوچک داده شده توسط او در قران، معنای آیات را عوض نمی کرد و لذا پیامبر مخالفت نمی کرد. خداوند او را بخشید. او هم از مرگ نجات یافت. تمام.

مراجع
 [2] تهذیب ج 6 ص 241 ح 596

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر