۱۳۹۷ مرداد ۱۹, جمعه

عقل(1)/ توحید

مجید نواندیش : از نظر بنده، امروزه معیاری برای اندازه گیری عقلانیت وجود ندارد. بنده ارتباط معنا داری بطور مثال میان بهره هوشی با عقلانیت نمی بینم. انسان های با ضریب هوشی بالای متعددی شنیده ام که در زندگی خود را به ورطه بدبختی افکنده اند. آشنایی زیادی با هوش های دیگر همچون هوش عاطفی، هوش هیجانی و ... ندارم. اما ارتباط معناداری بین آنها و آنچه مد نظر بنده می باشد نیافتم. آن طور که شنیده ام امروزه روانشناسان غالبا باهوش ترین ها را منطبق ترین آدم ها می دانند. آنها که به بیشترین وضعیت می توانند با محیط منطبق شوند. انطباق پذیری و تطابق با محیط پارامتر مناسب و قابل توجهی می باشد. اما کماکان بر تعریف بنده انطباق ندارد. بنظر بنده عقلانیت در انتخاب ها و تصمیم هایی که در زندگیمان می گیریم معنا پیدا می کند. عاقل آن است که در تصمیم هایش در چند راهی انتخاب مسیر درست و بهینه را انتخاب نماید. ما هر روزه در حال تصمیم گیری های خرد و کلان برای زندگی خود هستیم. عقلانیت، در تصمیم سازی های ما معنا پیدا می کند. در پارامتر دیگری هم عقلانیت ظهور و بروز پیدا می کند و آن در داوری و قضاوت های ما می باشد. امروزه داوری کردن و قضاوت کردن درباره حوادث و وقایع اطراف ما، عالم سیاست، مذهب و ... کاری بس مشکل و دشوار می باشد. قاضیان با درجه عقلانیت بالا، قادر به توانایی، تحلیل و قضاوت صحیح، منصفانه نسبت به وقایع می باشند. متاسفانه امروزه در صفحات و کانال های تبلیغی آتیست ها، فیلم هایی می گذارند و ادعا می کنند که انسان دارای اختیار نیست. آنان با فیلم ها و تحقیقات علمی ادعا می کنند تصمیمات انسان بصورت غیر ارادی و ناخودآگاه گرفته می شود و انسان دارای اختیار نیست. به عقیده من، هر انسانی بصورت اولیه و پیش فرض آگاه است که دارای اختیار می باشد. بسیاری از تصمیمات، حرکات و رفتار انسان ناخودآگاه صورت می گیرد. اما با دقت، درنگ و تفکر،  همان ها نیز می تواند آگاهانه و مختارانه صورت بگیرد.

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید. به انسان عقل عطا کردیم بعنوان حجت درونی. اما بدانید علم نافع چگونگی زندگی کردن می باشد. از نظر ما همه علم چگونگی بهبود زندگی بشر، هویت ها و جامعه بشری می باشد. بر شما باد به شناخت و یافتن این علم. آن را در ادیان مخفی ساخته ایم. کشفش کنید و بکار برید. تمام.

توحید

دیوید هیوم در کتاب خود بسیاری از برهان فلسفه اثبات خداوند را مورد نقد قرار داده است و آن ها را رد کرده است. اما ایشان خود در کتاب تاریخ طبیعی دین معترف است که منشأ پیدایش توحید در میان بشر را «عقل» و پیدایش شرک را ناشی از «ترس» (و برخی دیگر از غرایز) می‌ باشد[3]

در مقاله روایت تجربه معنوی وحی[1]، به روایت تجربه خود از وحی پرداخته ام. در وبلاگم ذکر کرده ام که قران نقش زیادی در تربیت بنده داشته است. به روش عجیبی از قران بهره بردم اما قران بنده را حفظ و تربیت نمود. در سال اول استفاده و بهره مندی از قران، قران مطلب مهم و بسیار ارزشمند برای تمام زندگی ام به من آموخت. توصیف آن به دلیل وقوع در تجربه های عملی سخت و دشوار است. اگر بخواهم توصیف نمایم، قران به بنده عدم ضعف اندیشه، عدم تسلیم بودن و پذیرش بی چون و چرای سخنان دیگران را آموخت. کم کم ذهن و فکر من را آزادگی آموخت. از قید و بند اسارت ها نجات داد. ذهن من را از بت های ذهنی که برای خود ساخته بودم نجات داد. توصیف آنچه آموختم آسان نیست. بنده در آن مواقع کمی مبتلا به افسردگی بودم. اما قران اندیشه من را چنان درس آزادگی آموخت که تاکنون از آن بهره های فراوانی برده ام. قران به من اجازه بت سازی از دیگران نمی داد. سعی می کنم سخنان دیگران را برایتان در این زمینه بگذارم. آیه نماد آن، آیه 36 سوره نحل بود:

و در حقیقت ، در میان هر امتی فرستاده ای برانگیختیم [ تا بگوید: ] «خدا را بپرستید و از طاغوت [ فریبگر ] بپرهیزید.» پس ، از ایشان کسی است که خدا [ او را ] هدایت کرده ، و از ایشان کسی است که گمراهی بر او سزاوار است. بنا بر این در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است.

عموما برای هر کس که در نزد من بزرگ و بت مانند جلوه می کرد، قران من را به اجتناب، عدم احساس ضعف در برابر او دعوت می کرد بجز بعضی موارد خاص.

امام موسی صدر می گوید:
كساني كه فرعون و هامان را مي پرستيدند، بر آن دو نماز نمي گذاردند. بلكه حق مطلق را با آنها مي دانستند و بر آن عقيده بودند كه آنها اگر سخن بگويند، حق همان است و اگر كاري انجام دهند، عين حق است و اگر از چيزي خودداري كنند، حق در امتناع شان است.
عقل، حجت خدا بر توست. عقل جوهره "آدميت" توست. حتي اصالت انبياء و اديان بايد به محك عقل،  بر تو ثابت شود. اگر اين حجت خداي واحد را تعطيل كني و انسان جايز الخطاي ديگري را جاي آن بنشاني، آن انسان را پرستيده اي ! 
هر كس تو را به انقياد مطلق عقلاني دعوت كرد، دعوت به شرك مي كند.

مصطفی ملکیان در سخنرانی درباره بت پرستی می گوید.
اگر به تحقیق درباره همه ادیان زنده جهان بپردازیم، خواهیم دید که همه توحیدی اند; منتهی توحیدی نه به این معنا که به خدای متشخص انسان وار قائل اند . ما وقتی می گوییم دینمان توحیدی است از این گزاره چه می فهمیم؟ معنایش این است که به هر چیز دیگری شیفتگی بی قید و شرط نشان دادی، بت پرست هستی .

توحید برای بیان یک واقعیت منطقی نیامده است . بلکه برای بیان این نکته آمده که پرستش را باید تنها به خدا معطوف کرد . باید فقط حق پرست باشیم . مگر ما غیر از حق هم می پرستیم؟ یک نمونه اش را در مثال قبل گفتم . ما روحانیت پرستیم (پرستش که شاخ و دم ندارد) . شما اگر بگویید فلان سخن درست است، چون فلان روحانی گفته است، روحانی پرست خواهید بود .

ایشان می گوید اريش فروم، روانكاو و فيلسوف اجتماعي آلماني‌تبار آمريكايي(1980-1900) (در كتاب روانكاوي و دين)، به حق معتقد است كه ذات و لُبّ و لُباب بت پرستي چيزي نيست جز مطلق دانستن امور مقيد و مشروط، كامل انگاشتن جنبه‌هاي ناقص جهان، و تسليم شدن به آن امور و جنبه‌هاي به مقام خدايي رسيده، بر اين اساس، هر گاه موجود و پديد‌ه‌اي را كه، در واقع مقيد و مشروط و ناقص است مطلق و كامل تلقي كنيم و بالطبع و بالتبع تسليم‌اش شويم بت‌پرست شده‌ايم و، در اين جهت، فرقي نمي‌‌كند كه آن موجود و پديده چه چيزي باشد. چنين نيست كه به مقام اطلاق و كمال فرا بردن پاره‌اي از چيزها بت‌پرستي باشد، ولي اگر همين معامله را با پاره‌اي چيزهاي ديگر داشته باشيم بت‌پرست نشده باشيم.

در نهایت در مقاله به این نتیجه می رسد که اينكه خدا نداشتن، به مراتب بهتر از چند خدا داشتن است.[2] همانطور که در گذشته ذکر شد، بعضی ادیان همچون بودا تنها سعی کرده اند به نفی شرک بپردازند و از خداوند سخن چندانی گفته نشده است. ایشان در این مقاله ابراز داشته است که کاملا درست پنداشتن عقیده و عدم حاضر شدن به بوته نقد سپردن و بررسی عقلانی عقیده نیز عقیده پرستی و شرک محسوب می شود. این سخنان بنظرم درست می باشند اما تصور نمی کنم جزء شرک محسوب شوند. تا حدودی در مبحث پلورالیسم دینی به آن ها پرداختیم. جزمیت، تعصب، تقدس نگاری بنظر من بطور کلی مردود است و از آفات عقلانیت محسوب می شود. باعث کوتاه شدن عقلانیت می گردد. خوب است انسان عقاید و اندیشه های خود را از منظر عقلانی مورد نقد و بررسی قرار دهد. همواره سخنان مخالفان را نیز بشنود و عقلانی قضاوت نماید. کند و کاو عقاید و اندیشه ها به قدرت گرفتن و قوت گرفتن اندیشه های حق می انجامد. آنان را آبیاری می کند و باور و یقین قلبی در ایران کم کم در انسان ایجاد می کند.

اما در باب عقیده مصطفی ملکیان و اریش فروم، در نفی کامل تسلیم شدن، مخالف هستم. بنده در این زمینه به تعادل میان تسلیم ناپذیری و تعبد معتقد هستم. به تسلیم پذیری مطلق در مقابل پروردگار و حق و تسلیم ناپذیری در برابر غیرحق معتقد هستم.


در آیه 31 سوره توبه آمده است:
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیّت گرفتند ، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزّه است او از آنچه [ با وی ] شریک می گردانند.

در احادیث از پیامبر اسلام داریم که مسلمانان با هر سنتی که در امت های گذشته جریان داشته روبرو خواهند شد. طبق این روایات آنچه که در امت های گذشته رخ داده، در امت اسلام نیز رخ داده است[5]. در آیه 31 سوره توبه آمده است که آنان دانشمندان و راهبان خود را بجای خدا به الوهیت گرفتند. در تفسیر المیزان آمده است یهودیان به جای اطاعت از خدا احبار و راهبان را اطاعت می کنند و بدون هیچ قید و شرطی به گفته های آنان عمل می کنند و حال آنکه جز خدا از هیچ کس چنین اطاعتی سزاوار نیست. همچنین ذکر شده است اطاعت بدون قید و شرط هر چیز نیز مساوی با رب دانستن اوست[4]. طبق پیش بینی رسول اکرم بنابراین برای امت اسلام هم چنین مسئله ای پیش خواهد آمد. امروزه شیعیان ایران دچار چنین مسئله ای شده اند.

نیروهای شر در کلامی می گویند:
بدانید و آگاه باشید! همانا گناه کردن حکمتی دارد و حکمت آن در اسیر شدن است. رضایت دادن و راضی شدن و خشنود شدن است.

در هر دو جمله مکر و فریب زیادی وجود دارد. اسلام به معنای تسلیم بودن می باشد. بله گناه حکمت آن اسیر شدن است. اما اسیر غیر حق و باطل شدن. انسان لازم است تعادل در دو صفت اطاعت پذیری و عدم تسلیم بودن داشته باشد. تعادل آن اطاعت پذیری از حق و تسلیم حق بودن ، اطاعت پذیری از پروردگار و عدم تسلیم پذیری و اسیر شدن در برابر غیر حق می باشد. اما در جمله دوم هم مکر و فریب وجود دارد. رضایت دادن و راضی شدن به دنیا عامل گناه است. ترجیح دنیا به حق عامل گناه است. اما رضایت دادن و راضی شدن و خشنود شدن به حق عامل گناه نیست.

به عقیده بنده، شاید بتوان امروزه در دنیا در میان مردم هندوستان ضعف اندیشه را که ناشی از خدایان متعدد ، مقدس دانستن حیوانات می باشد را مشاهده کرد. در اخبار گفته می شود که مردم هندوستان نسبت به بازیگران بالیوود دارای حب و علاقه بسیار زیادی می باشند. اینطور که مطالعه کرده ام این حب و علاقه افراطی می باشد و بعضی مواقع منجر به وقایع ناخوشایند می شود. بنظر بنده این حب و علاقه فراوان می تواند یکی از علل آن همان ناشی از ضعف اندیشه باشد. بنده بطور کلی به رابطه مریدی و مرادی، تملق و چاپلوسی را از مصادیق شرک و کمبود عزت نفس می دانم. تملق و چاپلوسی از مصادیق شرک پنهان می باشد. آقای دستغیب در کتاب گناهان کبیره درباره توحید و محبت می گوید: پس باید علاقه قلبی و دوستی او تنها خداوند باشد و هیچ آفریده ای را بالاستقلال دوست ندارد.

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! سخنان بالا در مورد مردم هندوستان مورد تایید ما نمی باشد. بسیار سفر باید کرد تا پخته گردد آدمی.

پروردگارت می فرماید:
بدانید و آگاه باشید! ما معتقد به نقد و نقدپذیری می باشیم. گفتمان بالا را از این جهت سودمند می دانیم که باقی بماند و پاک نشود.

البته من منکر الگو قرار دادن انسان های موفق نمی باشم. فردی می شناسم که با الگو قرار دادن انسان های موفق در طول زندگی اش، به موفقیت رسیده است. در قران آیه 21 سوره احزاب هم آمده است:
قطعاً برای شما در [ اقتدا به ] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.

تصور می کنم توحید در حد اعلا، منجر به آزادگی می شود. البته آزادگی عمدتا در محدوده عمل تعریف می شود.

مراجع
[1]  http://www.neeloofar.org/critic/230-majid-noandish/1816-110397.html
 [2] منبع: مقدمه استاد مصطفی ملکیان بر سومین شماره مجله ناقد
[5]  صدوق، محمد بن علی، عیون أخبارالرضا، ج۲، ص ۲۰۰

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر