۱۳۹۷ آبان ۴, جمعه

اشکالات، خشونت در قران(3)

مجید نواندیش : پس از این به بررسی برگزیده آیات مورد اشکال بصورت واحد می پردازیم.

آیه توبه 123

ترجمه فولادوند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ
ای کسانی که ایمان آورده اید ، با کافرانی که مجاور شما هستند کارزار کنید ، و آنان باید در شما خشونت بیابند ، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.

فولادوند، غلظه را به معنای خشونت ترجمه کرده است. ملائکه با این معنا موافق نیستند. مترجمان معانی متفاوتی کرده اند. الهی قمشه ای، درشتی، قوت و پایداری ترجمه کرده است. صفوی بر اساس تفسیر المیزان صلابت و سرسختی ترجمه کرده است. ملائکه با ترجمه صفوی موافق تر هستند.

تفسیر المیزان می گوید معناى (غلظة) در جمله (و لیجدوا فیکم غلظة ) شدت و سرسختى نشان دادن بخاطر خداست، و معنایش این نیست که با کفار خشونت و سنگدلى و بد اخلاقى و قساوت قلب و جفا و بى مهرى نشان دهید، زیرا این معنا با هیچ یک از اصول دین اسلام سازگار نیست ، و معارف اسلامى همه آن را مذمت و تقبیح کرده اند، و آیات مربوط به جهاد هم از هر تعدى و ظلم و جفائى نهى کرده ، که شرحش در سوره بقره گذشت .[1]

مخالفان اسلام اینگونه ترجمه کرده اند:
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید. تا در شما درشتی و شدت را بیابند؛ و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است

کلمه قاتلوا را کشتن ترجمه کرده اند که قبلا اشاره شد این ترجمه اشتباه می باشد. اشاره شد که منظور از الکفار در قران، منظور همه کافران نمی باشد. الف لام آن از نوع ال جنس نیست.

در تفسیر المیزان آمده است، در این آیه شریفه دستور جهاد عمومى داده شده تا از هر طرف در دنیا، اسلام گسترش یابد، چون وقتى مى فرماید: هر طائفه از مؤ منین باید با کفار هم جوار خود کارزار کنند معنایش همان گسترش دادن اسلام و برقرار کردن سلطنت اسلام است بر دنیا، و بر تمامى ساکنین ربع مسکون[2].  این تفسیر از نظر من قابل قبول نیست.

بنظر خودم این آیات آموزش شیوه کارکرد است نه امری. در آیه 122 سوره توبه، آیه قبل، آمده است:
و شایسته نیست مؤمنان همگی [ برای جهاد ] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه ای از آنان ، دسته ای کوچ نمی کنند تا [ دسته ای بمانند و ] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را- وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند- باشد که آنان [ از کیفر الهی ] بترسند؟ 

در این آیه می گوید هنگام جهاد همگی مومنان کوچ نکنند. آیه بعد بنظرم اصل مطلب توصیه به این است که کافران نزدیکتر برای پیکار با کافران دورتر در اولویت هستند. الهی قمشه ای اینطور ترجمه کرده است:
ای اهل ایمان ، با کافران از آنان که با شما نزدیکترند شروع به جهاد کنید و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوت و پایداری حس کنند ، و بدانید که خدا همیشه با پرهیزکاران است.

ایشان امری به شروع جهاد ترجمه کرده است و تصور می کنم این ترجمه ازین نظر غلط باشد. 

گفته شد که شان نزول سوره توبه مربوط به غزوه تبوک هم می باشد. غزوه تبوک آخرین غزوه پیامبر اکرم در سال نهم هجری بود که پیامبر به قصد نبرد با رومیان به منطقه تبوک رهسپار شد. ولی برخی از اصحاب و به ویژه منافقان مدینه از حضور در سپاه سرباز زدند یا کوشیدند در دل مسلمانان هراس بیفکنند[3]. پیامبر (ص) پیش از آغاز سفر، علی (ع) را به جانشینی خود در مدینه گمارد. سپاه اسلام پس از اقامت چند روزه در تبوک و بدون درگیری با رومیان به مدینه بازگشت. آیاتی درباره غزوه تبوک نازل شد و منافقان را رسوا و اهداف و نقشه های بعدی آنان را برملا ساخت. موید این مطلب می تواند آیات بعدی، آیات 124 127 در مذمت منافقان و ذکر صفات منافقان است.  

همچنین در تاریخ گفته اند زمانی که پیامبر مدینه را ترک کرد، منافقان قصد آشوب داشتند ولی وجود امیرالمومنین را مانع اجرای نقشه های خود می دیدند و به همین دلیل شروع به جوسازی علیه ایشان کردند و شایع کردند که پیامبر از وجود علی در بین مجاهدان ناخشنود بوده و به همین دلیل او را با او خود همراه نبرده است[3]. اگر در مفهوم دو آیه 123 و 124 ، نگریسته شود، ارتباط این دو آیه و دلایل توصیه های پروردگار به عدم خالی گذاشتن مدینه هنگام پیکار رفتن و همچنین اولویت پیکار با نزدیکترها مشخص می شود.

پروردگار سخن می گویند:
احسنت! فتبارک الله احسن الخالقین. تفسیر درست و دقیق مطابق با معنا و مفهوم واقعی آیه بیان گردید. تمام. والسلام.

آیه توبه 29

قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّي يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی آورند ، و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند حرام نمی دارند و متدیّن به دین حق نمی گردند ، کارزار کنید ، تا با [ کمالِ ] خواری به دست خود جزیه دهند.

متاسفانه مخالفان اسلام با سوء نیت به اشتباه ترجمه کرده اند:
کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده‌است بر خود حرام نمی‌کنند و دین حق را نمی‌پذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند

خطاب آیه عمومی بنظر می آید. مجاهد گفته است این آیه براى عموم غزوات مى باشد. اما در مجمع البیان درباره شان نزول آمده این آیه در موقعى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور جنگ با دولت روم را صادر فرمود، نازل گردید و بعد از نزول این آیه غزوه تبوک شروع شد[4].

درباره غزوه تبوک گفته اند روم شرقی در آن هنگام هم‌مرز با حجاز بود و پیشرفت سریع اسلام را خطرناک می‌دید و سپاه قدرتمندی نزدیک به ۴۰٬۰۰۰ نفر در مرز «حجاز» آماده کرد. محمد(ص) از این رویداد باخبر شد و بی‌درنگ فرمان آماده‌باش داد. ۳۰٬۰۰۰ نفر شامل ۱۰٬۰۰۰ سواره و ۲۰٬۰۰۰ پیاده آماده شدند.[5] البته درباره علت وقوع جنگ تبوک اختلاف هست. اما قول مشهور این است که به پیامبر خبر رسید رومیان در صدد تهیه سپاه برای حمله به حدود مرزی عربستان و شمال کشور اسلام هستند.

بعد از لشکرکشی اسلام، آشکار شد که خبر لشکرکشی رومیان درست نبوده است. همچنین گفته اند در همین فرصت پیامبر با حاکم دومه الجندل و نیز با اهل اذرح و جربا و آیله به شرط پرداخت جزیه صلح کرد. در نتیجه بدون وقوع جنگ پیامبر به مدینه بازگشت[6].

مرجع
[6] http://fa.wikishia.net/view/%D8%BA%D8%B2%D9%88%D9%87_%D8%AA%D8%A8%D9%88%DA%A9

اشکالات، خشونت در قران(2) / تفسیر موضوعی

مجید نواندیش : همانطور که گفته شد، معتقد به بررسی مجموع آیات درباره یک موضوع، نه بصورت گزینشی، می باشم. در این بخش سعی می شود بصورت اجمالی مجموع آیات مربوط به جهاد و پیکار در قران بررسی گردد.

محمد علی ایازی، از اساتید حوزه و قران پژوه است که معتقد به جهاد ابتدایی نمی باشد. وی در مقاله زیبایی [1]، به بررسی مجموع آیات موید جهاد، علی الخصوص آنان که دیگران برای تایید جهاد ابتدایی استفاده می کنند، پرداخته است. پیشنهاد می کنم این مقاله را بخوانید. ایشان در ابتدا می گوید، در فرهنگ دینی حرب یا جنگ نداریم. جهاد داریم. جهاد از ریشه جُهد به معنای تلاش، جدیت، ایستادگی و مقاومت می باشد.

ایشان تفاوت در بین سوره های مکی و مدنی درباره جهاد را می پذیرد اما این تفاوت را ماهوی نمی داند. تفاوت را ناشی از شرایط مسلمانان و روش برخورد با دشمنان می داند. در مدینه، اذن و اجازه به جهاد داده شد، چون در این دوره امکان دفاع از خود را پیدا کرده بودند. در حالیکه در مکه چنین امکانی نبود و دفاع به معنای خودکشی بود. نخستین آیه ای که مساله جهاد را مطرح کرده، آیه 39 سوره حج است:

به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده ، رخصت [ جهاد ] داده شده است ، چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند ، و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست.

در آیات مختلفی از قران معیارهای مختلفی برای جهاد تعیین شده است و در امر جهاد دعوت به رعایت اخلاق و عدالت می شود. از آن جمله می توان به آیه 190 سوره بقره اشاره کرد:
وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ
و در راه خدا ، با کسانی که با شما می جنگند ، بجنگید ، و [ لی ] از اندازه درنگذرید ، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد.

یا می توان به آیه 61 سوره انفال اشاره کرد:
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ
و اگر به صلح گراییدند ، تو [ نیز ] بدان گرای و بر خدا توکّل نما که او شنوای داناست.

اما پاره ای از آیات وجود دارند که بطور مطلق سخن از قتال با مشرکین می کنند، مانند سوره بقره آیه 193:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ يَکُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَي الظَّالِمينَ
با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه‌اى نباشد، و دين، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست.

درباره این آیه چندین نکته وجود دارد. اولا: بعضی مفسرین فتنه را به معنای مطلق شرک و کفر دانسته اند. اینطور نیست. قران می توانست بگوید: حتی لاتکون مشرک، اما نگفته است؟ معلوم می شود که خصوصیت کاری که انجام می دادند، ناامنی می کردند و بی ثباتی برای مسلمانان فراهم می نمودند منظور بوده که بر فتنه منطبق است. دوما: در آیه بعد بقره 194 آمده است:

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدي‏ عَلَيْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي‏ عَلَيْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ
این ماه حرام در برابر آن ماه حرام است ، و [ هتک ] حرمتها قصاص دارد. پس هر کس بر شما تعدّی کرد ، همان گونه که بر شما تعدّی کرده ، بر او تعدّی کنید و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.

در این آیه دارد شیوه عمل در آیه قبل را بیان می کند. بواقع به رعایت عدالت، همچنین احتیاط و پروا و مواظبت بر عدم پیشی گرفتن از تعدی کننده توصیه می کند. قائلین به جهاد ابتدایی، یکی از آیات مهمی که به آن استناد کرده اند، سوره توبه آیه 123 می باشد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ
ای کسانی که ایمان آورده اید ، با کافرانی که مجاور شما هستند کارزار کنید ، و آنان باید در شما خشونت بیابند ، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.

در پاسخ ایشان می گوید کفار در قران معنایی غیر از کفر در اصطلاح فقهی دارد. کفار کسانی هستند که عناد و لجاج دارند. مسلمانان را مدام آزار می دهند. در اینحالت مسلمانان باید ایستادگی و مفاومت کنند. بعدا این آیه را دقیقتر مورد بررسی قرار خواهم داد.

ایشان، تمرکز اصلی جنگ طلبان را بر آیات سوره توبه می داند. در آیات ابتدایی که موضوع برائت است. منظور مشرکین از جهت آنکه مشرک می باشند نیست. می گوید إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ. در آیه 1 سوره توبه آمده است:
بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکينَ
]این آیات] اعلام بیزاری [و عدم تعهّد] است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانی که با ایشان پیمان بسته اید.

در آیه 4 سوره توبه آمده است:
إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوکُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلي‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ
مگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید ، و چیزی از [ تعهّدات خود نسبت به ] شما فروگذار نکرده ، و کسی را بر ضدّ شما پشتیبانی ننموده اند. پس پیمان اینان را تا [ پایان ] مدّتشان تمام کنید ، چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد

در این آیات که می گوید این ها را بگیرید، بکشید، برائت از مشرکانی است که پیمان شکسته اند. نه به این دلیل که مشرک هستند، به این دلیل که نقض عهد کرده اند. در صدر سوره اشاره می کند که مشرکانی که با آنها عهد و پیمان بسته اند و در ذیل می گوید مگر کسانیکه بر عهد و پیمان خود وفادار بوده اند. روشن است که موضوع برائت و مقابله با کسانی است که عهد و پیمان بسته و نقض عهد کرده اند. اینگونه جنگ را ابتدایی نمی گویند. اگر کسی دشمنی و شرارت کرد، دفاع امری عقلایی است.

الف و لام المشرکین، اینجا الف و لام عهد است نه جنس. یعنی درباره مطلق همه مشرکین ما حق جهاد نداریم. در مرحله بعد برای این که مشخص کند تجویز جنگ کاملا بیانگر دفاعی بودن آن است، در آیه 13 سوره توبه می گوید:

أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنينَ
چرا با گروهی که سوگندهای خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [ خدا ] را بیرون کنند ، و آنان بودند که نخستین بار [ جنگ را ] با شما آغاز کردند ، نمی جنگید؟ آیا از آنان می ترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.

می گوید چرا پیامبر اکرم (ص) با این هایی که این گونه پیمان شکنی کردند و پیامبر را از شهر خودشان بیرون کردند مدارا می­کند؟ بنابراین آیات ذکر شده در قبل دلیل بر جهاد ابتدایی نیست و همچنین ناظر به همه مشرکان نیز نیست.

لازم به ذکر است ماجرای برائت، در زمره جهاد قرار نمی گیرد. مشرکین مذکور، تحت لوای حکومت اسلامی بوده اند و آن از نقطه نظر برخورد حکومت اسلامی با آنان قابل بررسی می شود. این مسئله تحت موضوعیت جهاد قرار نمی گیرد.

تا مسلمانان قدرت نگرفته بودند، توطئه های مشرکین، کفار و دیگران در حد اذیت و آزار بود. اما وقتی که مسلمانان قدرت گرفتند، کانون های قدرت مند، احساس خطر کرده، شروع به توطئه و یا لشکر کشی کرده اند. بدین دلیل بعد از قدرت گرفتن مسلمانان، غزوه ها و سریه های مختلفی روی داد. در سوره فتح آیه 29، این قضیه چنین توصیف شده است:

محمّد ( ص ) پیامبر خداست و کسانی که با اویند ، بر کافران ، سختگیر [ و ] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود می بینی. فضل و خشنودی خدا را خواستارند. علامتِ [ مشخّصه ] آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است. این صفت ایشان است در تورات ، و مَثَلِ آنها در انجیل چون کشته ای است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه های خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد ، تا از [ انبوهیِ ] آنان [ خدا ] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند ، آمرزش و پاداش بزرگی وعده داده است.

در آیه بالا، مسلمانان را به نهالی نورس تشبیه می کند که تازه جوانه زده است. می گفتند که قیچی کردن این نهال الان راحت است، اما زمانی که به درخت تنومندی تبدیل شد، دیگر نمی توان آن را ارّه کرد. لذا دشمنان به مسلمانان فشار می­آوردند که آنها را از بین ببرند، مسلمانان مانند آن درختی است که کشاورز شب می­خوابد و صبح می­بیند که نهالش تنومندتر شده است.

سوره ممتحنه را از نظر ترتیب نزول، نود و یکمین سوره قران کریم دانسته اند[2]. تقریبا جزء آخرین سوره های  نازل شده بر پیامبر می باشد. سوره ممتحنه درباره دوستی مؤمنان با کُفار سخن می‌گوید و به‌شدت از آن نهی می‌کند، هم در ابتداى سوره متعرض آنست، و هم در آخرش. اما در آیات 7 و 8 آن بصورت شفاف و گویا جهتگیری مسلمانان در امر جهاد را روشن می کند. در آیات 7 و 8 آمده است:

عَسَي اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَديرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ
لا يَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِيارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ
امید است که خدا میان شما و میان کسانی از آنان که [ ایشان را ] دشمن داشتید ، دوستی برقرار کند ، و خدا تواناست ، و خدا آمرزنده مهربان است.
] امّا ] خدا شما را از کسانی که در [ کار ] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند ، باز نمی دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید ، زیرا خدا دادگران را دوست می دارد.

در این آیه خداوند می گوید دلیلی ندارد با کسانی که با شما نمی جنگند و شما را از دیارتان بیرون نمی کنند و به شما ظلم نمی کنند، با آنها بجنگید. با آنان به نیکی و عدل رفتار کنید. این آیه نشان می دهد بحث جهاد با کفار و مشرکین جهاد برای ایمان آوردن آنان نیست. موضع با یهودیان و با اهل کتاب از باب عقیده و برای مسلمان کردن آنان نبوده است. در آیه 9 این سوره آمده است:

إِنَّما يَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِيارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلي‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
فقط خدا شما را از دوستی با کسانی باز می دارد که در [ کار ] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتی کرده اند. و هر کس آنان را به دوستی گیرد ، آنان همان ستمگرانند.

دقت کنید آیه دارای انما می باشد که انحصار را می رساند. بسیاری از مترجمان آن را تنها ترجمه کرده اند.

محمد علی ایازی درباره جنگ تبوک و برداشت جواز جهاد ابتدایی از آن می گوید پیامبر اسلام دید که دشمنان حرکت کرده اند که وارد مدینه شوند. ایشان به عنوان یک تاکتیک جنگی مرسوم، منتظر ورود آنان به منطقه مدینه نشد که کار از کار بگذرد، پیش دستی می کند و قبل از اینکه وارد شوند در مقابلشان می ایستد.

قران به صراحت می گوید که هیچ انسانی را حق نداریم بدون جهت بکشیم. در سوره مائده آیه 32 آمده است:
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلي‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَکَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ
از این روی بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسی را- جز به قصاص قتل ، یا [ به کیفر ] فسادی در زمین- بکشد ، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد. و هر کس کسی را زنده بدارد ، چنان است که گویی تمام مردم را زنده داشته است. و قطعاً پیامبران ما دلایل آشکار برای آنان آوردند ، [ با این همه ] پس از آن بسیاری از ایشان در زمین زیاده روی می کنند

پروفسور حمیدالله درباره مجموع تعداد کشته شدگان جنگ های پیامبر تحقیق کرده است و نتایج آن را در كتاب «جنگ‌های پیامبر» كه غلامرضا سعیدی آن را ترجمه كرده است، آورده كه در تمام ٩ غزوات و سریه‌های ١٠ ساله پیامبر، ١٣٢ نفر از سپاه مقابل و ١٥١ نفر از سپاه ایشان كشته شده‌اند[3]. البته شخصا درباره درستی این آمار شک دارم. تحقیق ایشان را مطالعه نکردم ولی در برداشت فعلی، تصور نمی کنم بصورت کلی استخراج این آمار بدین دقیقی حتی با ذکر رقم یکان ممکن باشد. اما بهرحال ارقام نباید خیلی فراتر از این باشد.

ملائکه سخن می گویند:
ما معتقد به جهاد ابتدایی به منظور کشورگشایی و تحمیل اسلام به افراد نیستیم. اما در صورت قدرت داشتن، مسلمانان موظفند یاریگر مظلومین باشند. همچنین برای تبلیغ و گسترش دین، می توان با طاغوت و طاغوتیان پیکار کرد. اما بدانید، امکان سوء استفاده ازین حکم در جهت باطل فراوان است. به اسم اسلام اما بکام خود. همچون آنچه عمر کرد. لذا آن را تعطیل می گردانیم و موقوف. تمام.

ملائکه بصورت غیررسمی می گویند، توقیف جهاد ابتدایی، در زمان ائمه اطهار (ع) صورت گرفته است و دلیل اصلی آن رفتار خلفای ثلاث، همچون حمله و فتح ایران بوده است.

امروزه مخالفان اسلام، با هدف جریحه دار کردن حس ناسیونالیستی و وطن پرستی ایرانیان، اخباری مبنی بر حضور بعضی امامان و ... در روند فتح ایران و اقدامات بعدی ذکر می نمایند. کارهای مسلمانان به دستور عمر بعد از فتح ایران را، عین اسلام می شمارند. مشهور علمای شیعه بر اساس احادیث ائمه اطهار (ع)، یکی از شروط اصلی جهاد ابتدایی را حضور امام معصوم می دانند. بر اساس احادیث، معتقدند در زمان غیبت، جهاد ابتدایی جایز نیست.

بنظر بنده احادیث منتج به قائل شدن این شرط و عدم جواز جهاد ابتدایی در زمان غیبت، نشان دهنده عدم رضایت پروردگار از حوادث رخ داده هنگام فتح ایران و دیگر فتوحات در زمان خلفای ثلاث بوده است و در این نشانه ای است برای خردمندان و اهل تعقل. جهاد ابتدایی در زمان رسول اکرم (ص) موقوف نبوده است. در زمان ائمه اطهار (ع) موقوف شده است.

مراجع

[1] https://www.jamaran.ir/fa/tiny/news-85020

اشکالات، خشونت در قران(1)

مجید نواندیش : مخالفان اسلام مدعی هستند در قران آیاتی هست که دستور به قتل و آدمکشی به اسم خداوند می دهد. آنان مدعی هستند که آیات فراوانی در قران وجود دارد که دستور به قتل کسانی که تسلیم اعراب مسلمان نمی شده اند، می دهد یا دستور به کشتن کسانی که با مسلمانان اختلاف عقیده داشته اند داده شده است. در یک مقاله هفت قسمتی به بررسی منصفانه این ادعا می پردازیم.

متاسفانه بعضی مفسران و فقها نیز، با برداشت های اشتباه از آیات قران و سیره رسول اکرم (ص) به اشاعه این اندیشه کمک کرده اند. عموما فقها نوعی از جهاد که در آن مسلمانان می توانند آغازگر جنگ باشند، بنام جهاد ابتدایی تعریف کرده اند. بعضی حتی حکم به وجوب گسترش اسلام با جهاد ابتدایی داده اند. هر چند مشهور علمای شیعه آن را مشروط به حضور معصوم دانسته اند.

شیخ طوسی در کتاب «نهایه» آورده: جنگ با همه فرقه‌های کفار به‌عنوان جهاد واجب است و اگر کفار اسلام را قبول نکردند کشته می‌شوند و فرزندانشان اسیر می‌گردند، اموالشان مصادره می‌گردند که همان فتوای شافعی است. (ص 47 که نشانگر سلطه فقه عامه است). ایشان همچنین می گوید بر امام واجب است که یا خودش یا با اعزام نیرو در هر سال یک‌بار به جنگ اقدام کند تا جهاد تعطیل نشود![13]

 بنده به دنبال نفی وجود آیات جهاد و پیکار در قران که لاجَرَم خشونت بار بنظر می رسند، نمی باشم. امروزه در باور عمومی خشونت را نکوهیده می دانند. در 1400 سال پیش چنین باور عمومی در عربستان وجود نداشته است. قران را خشیت نامه گفته اند. قران و رسول سعی کرده است روح سرکش عرب های بدوی آن زمان را رام نماید. اما معتقدم آیات جهاد در قران، در مجموع آحاد آن مربوط به جهاد دفاعی و مشروط می باشد. دفاع از خود به حکم عقل قابل قبول است. دفاع از خود می تواند خشونت بار باشد، اما کسی منکر لزوم دفاع از خود نمی باشد.

در این مقاله هفت قسمتی، ابتدا سوره توبه بدلیل داشتن سهم بسزا در آیات مورد ادعا، بررسی می شود. در ادامه، یک سری نکات مشترک در آیات مورد ادعا ذکر می شود. سپس بصورت مجمل، سعی می شود تفسیر موضوعی از آیات جهاد و پیکار در قران ارائه شود. سپس در انتها سعی می شود، بعضی آیات منتخب بصورت تک تک مورد بررسی قرار گیرد.

سوره توبه

از نظر ترتیب زمانی نزول، از آخرین سوره های قران است که از سال نهم هجرت و پیش از غزوه تبوک آغاز شده است و مربوط به زمان اوج گرفتن مسلمانان در شبه جزیره عربستان است. بخش مهمی از سوره پیرامون لغو پیمان های مسلمانان با مشرکان به دلیل نقض پیمان ها از سوی مشرکان است که به ماجرای برائت معروف است. طبق این سوره، رسول خدا موظف شد جلوی مراسم غلط و عادات زشت مشرکان را بگیرد. مکه و مراسم حج را از آلودگی های شرک و بت پرستی پاک سازد. مشرکان جزیره العرب و کسانی که با رسول خدا پیمانی نداشتند، نیز مجبور شدند تکلیف خود را از آن تاریخ به مدت چهار ماه با حکومت اسلامی روشن کنند[1].

عموما سوره توبه آیات ابتدایی را آخرین سوره نازل شده بر پیامبر می دانند. هر چند بعضی معتقدند آخرین سوره نازل شده مائده می باشد. در سوره توبه همچنین به واقعه مسجد ضرار، غزوه حنین و سرپیچی برخی از جنگ تبوک اشاره شده است.

سوره توبه دارای بسم الله الرحمن الرحیم یا آیه تسمیه نمی باشد. دلایل مختلفی گفته اند. اولا: از امیرالمومنین نقل شده است بسم الله برای امان و رحمت است ولی سوره برائت برای برداشته شدن امان، نازل شده است[2]. دوما: بعضی گفته اند این سوره در حقیقت دنبال سوره انفال است. سوره انفال در ذكر پيمانها است و اين سوره در رفع پيمانها است[3].

ثالثا، از ابن عباس روایت شده که به عثمان به عفان گفتم چرا سوره برائت با سوره انفال هر دو را در سبع طوال قرار دادید و میان آنها بسم الله ننوشتید؟
عثمان در پاسخ گفت: شيوه رسول خدا صلى اللَه عليه و آله چنان بود كه چون آيات قرآن بر او نازل مي شد يكى از نويسندگان (و كتّاب) وحى را مي خواند و بدو مي فرمود: اين آيات را در فلان سوره بگذار ... و سوره انفال از نخستين سوره‌هايى بود كه در مدينه نازل شد، و سوره برائت از آخرين سوره‌هايى بود كه در آن شهر نازل گشت، و چون داستان اين دو سوره شبيه به هم بود ما گمان كرديم كه سوره برائت دنباله سوره انفال است، و خود آن حضرت نيز تا روزى كه از دنيا رفت در اين باره چيزى نفرمود،از اين رو ما اين سوره را در ضمن «سبع طوال» قرار داديم، و ميان آن دو «بسم اللَّه» ننوشتيم و اين دو سوره را «قرينتين» (قرين يكديگر) مي خواندند[4][5].

سبع طوال، هفت سوره بلند از ابتدای قران گفته می شود. برخی دو سوره انفال و توبه را با هم یکی از هفت سوره طوال محاسبه کرده اند. در روایات آمده است اگر کسی سوره انفال و توبه را در هر ماه قرائت کند، هرگز نفاق وارد قلب او نمی‌شود و از شيعيان امام علی(ع) خواهد بود.

تصور می کنم این روایت نشان از ارتباط سوره انفال و توبه با هم دارد. معتقدم اگر دو سوره انفال و توبه با هم مرتبط باشند، باید آن ها را با هم و در مجموع نگریست.

ملائکه از جانب پروردگار در اینباره می گویند:
سوره انفال و توبه نه کاملا متصل به هم می باشند و نه بی ارتباط می باشند. علت نداشتن بسم الله الرحمن الرحیم در اول سوره، بدین دلیل نمی باشد. بعلت آیات ابتدایی سوره است که با برائت آغاز شده است. صلاح ندیدیم که سوره را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم.

چشم انداز جامع

اول اینکه باید دانست قران در اصل یک کلام شفاهی بوده است. بخشی از آیات دارای شان نزول می باشند. یکی از موارد مهم هنگام بررسی آیات، شان نزول آنها می باشد. تحت شرایط و وقایع مختلف نازل شده است. بعد قران بصورت یک کتاب واحد درآمده است. در یک کلام شفاهی، هرمنوتیک باید رعایت شود. اگر گفته می شود کافران، باید تطابق صورت گیرد و مشخص شود دقیقا منظور چه کسانی هستند؟ آیا منظور همه کافران دنیا هستند یا نه، منظور فقط کافرانی بوده اند که در جنگ و توطئه علیه پیامبر بوده اند؟ کافران مذکور دارای چه شرایطی بوده اند تا منظور و مصادیق در آینده دقیقا مشخص شود. تحت چه شرایط و وقایعی آن آیه نازل شده است تا تعمیم در شرایط مشابه صورت بگیرد. اگر قران را در اصل یک کلام شفاهی در نظر نگیریم بسیاری از اشکالات واقعا وارد است.  

هنگام نزول آیات، یک اشتراک بین الاذهانی میان پیامبر (ص) و پروردگار و ملائکه وجود داشته است که در متن موجب حذف به قرینه معنوی شده است. اگر این اشتراک بین الاذهانی در نظر گرفته نشود، فهم منظور واقعی آیات ممکن نیست. بطور مثال در آیات کلمه کافران بطور عام ذکر شده است. اما اشتراک بین الاذهانی در فهم اینکه منظور دقیقا چه کسانی هستند وجود داشته است، لذا قیدی در متن ذکر نشده است.

بعضی مفسران همچون تفسیر نور آقای قرائتی سعی کرده اند از یک آیه قران، درس هایی کلی برای همه زمان ها استخراج کنند. بعضی فقها روش کار در یک آیه قران را بسط و گسترش داده اند. سعی کرده اند از آنها احکامی کلی استخراج نمایند و این اشتباه است. بنده معتقدم در هنگام تفسیر قران، باید آیات را در باب یک موضوع جامع و بصورت یک بسته کامل دید. اگر قرار است روش های برخورد با اهل کتاب، شیوه ها و عملکردهای توصیه شده در قران استخراج گردد، لازم است که همه آیات مربوط به آن را بررسی کرد و نتیجه گیری کرد.

بحث آیات ناسخ و منسوخ در قران بسیار گسترده است. بعضی فقها علی الخصوص فقهای فرقه های تندرو اسلامی، بسیاری از آیات قران علی الخصوص آیات رحمت قران را نسخ شده با سوره توبه می دانند. این متاسفانه یک نسخ ابتذالی است. اینها بواقع دارند صفات رحمانی پروردگار را نسخ می کنند. بطور مثال می گویند سوره توبه آیه 29، روش برخورد با تمامی اهل کتاب را در تمامی زمان ها و تمامی حالات مشخص کرده است. استاد گمنام بنده بشدت منتقد این عقیده بود.


آقای فاضل لنکرانی، فرضیه نسخ پیرامون آیات جهاد را چنین شرح می دهد: می گویند اول خدا به مومنین و مسلمان ها فرمود (كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ) نساء 77 در مقابل کفار نباید دست به اسلحه ببرید؛ بعد مسئله‌ی اذن مطرح شد (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ) بعد از آن اجازه‌ی وجوب جهاد می‌دهد و آن‌هایی که با مسلمان‌ها مقاتله می‌کنند داده شد. مرحله‌ی آخر خدا فرمود(وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً) توبه 36 (وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ) بقره 191 (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ) بقره 193 می‌گویند هر مرحله‌ای ناسخ مرحله‌ی قبل بوده. ملائکه غیررسمی می گویند این باور رایج نسبت به باورهای دیگر می باشد اما باطل است.

ملائکه می گویند:
بدانید، این آیات تنها شیوه های مختلف عمل در شرایط متعدد بوده است. هیچکدام نسخ کننده قبلی نبوده اند بر خلاف تصور عموم. شیوه های عملکرد بسته به شرایط متعدد می باشد. یاد بگیرید در عملکرد بسته و محدود نباشید. همیشه امکان بهبود شیوه ها و عملکردها وجود دارد. هیچ لزومی به تقلید از متون مقدس در این باره نمی باشد. تمام.

خداوند در قران می فرماید لایحب المعتدین. معتقدم در نگاه پروردگار و ملائکه بطور کلی به خشونت و جنگ طلبی منفی می باشد. اعتراض ملائکه به پروردگار هنگام آفرینش انسان این بوده است که آیا میخواهی کسی را بیافرینی که بر روی زمین خونریزی کند؟ شما اگه به سیره سه امام اول هم نگاه کنید، در جنگ ها، بعد از آرایش نظامی و مصاف، صبر می کردند اول طرف مقابل جنگ را شروع می کردند بعد امام و اصحاب جنگ را آغاز کردند. بعضی علما در تاریخ، متاسفانه اصل در اسلام را جنگ و جهاد دانسته اند.

درباره جنگ صفین در تاریخ ذکر می کنند:
سرانجام سپاه امام(ع) در مرز روم، در شمال عراق و سوریه امروزی با سپاه شام برخورد کرد. امام(ع) مالک اشتر را به سوی آنها فرستاد و به او تاکید کرد که به هر روی نباید آغازگر جنگ باشد. با آمدن مالک، سپاه شام درگیری را آغاز کرده و دو طرف به نبرد با یکدیگر پرداختند[10][11].

درباره جنگ جمل در تاریخ آمده است:
جنگ جمل پس از آن آغاز شد که امام‌ علی(ع) یکی از سپاهیان خود از قبیله عبدالقیس را مامور کرد تا نسخه‌ای از قرآن کریم را در بین دو لشکر بلند کند و همه را به آنچه در قرآن است و به پرهیز از تفرقه دعوت کند. وی پس از آنکه دستور امام علی(ع) را انجام داد، توسط سپاه اصحاب جمل کشته شد. پس از این رخدادها امام علی(ع) جنگ را روا دانست. امام علی(ع) یاران خود را از آغاز کردن جنگ پرهیز داده بود.

محمد مهدی جعفری تاریخ پژوه و مسلط به تاریخ اسلام می گوید به هیچ وجه قائل به حذف در قرآن نیستم. به نظر من اصلا آیات قرآن ناسخ و منسوخ ندارد. بلکه به قول علامه طباطبایی تعطیل موقت حکمی است که در آیه آمده است. آن حکم در آیه ای آمده که به فرض مثال این کار را انجام بدهید و این در شرایط خاصی بوده است. شرایط عوض می شود و می گوید آن کار را انجام ندهید. اما ممکن است آن کار دوباره برگردد و حکم آن آیه دوباره سر جای خودش هست.[6]

نکته دیگر این است که پروردگار در بعضی از آیات قران، قبل از شروع جنگ و کارزار با مشرکان و کافران، تهییج کننده و تشویق کننده آنها بوده است. بواقع سعی می شده است که روحیه آنان برای جنگ که عموما هم در ضعف از نظر کثرت نیرو بسر می بردند، تقویت گردد. آیات مربوط به برتر دانستن جهاد، صواب کثیر جهاد در راه خدا و شهید شدن را می توان از جمله این آیات دانست. همچنین بعضی آیات قبل از آغاز جنگ ها سعی کرده، مسلمانان را به قتال و پیکار با دشمنان ترغیب کند. بعضی آیات آموزشی است، قبل از شروع جنگ، شیوه جنگیدن و شمشیرزنی به مسلمانان می آموزد که از آن جمله می توان به آیه 12 سوره انفال اشاره کرد که بعدا به آن می پردازیم.

اعراب در آن زمان دارای روحیه بسیار خشنی بوده اند. آنان قبل از اسلام، در جنگ ها، کشته شدگان را مُثله می کرده اند. یعنی یعنی گوش یا بینی آنها یا دیگر اعضاء را می بریده اند. مانند آنچه که وحشی با جناب حمزه کرد. شما به میزان خشونت صورت گرفته در محکمات واقعه عاشورا نظاره کنید، شهید کردن کودک صغیر، تاختن بر بدن شهدا و .... همچنین خشونت و مجازات هایی که در تاریخ ذکر کرده اند، که مختار ثقفی درباره قاتلان و مجرمان واقعه کربلا روایت کرده اند، روا داشت. 

این وقایع و میزان خشونت آن ها برای ما انسان های امروزی عجیب و غیر قابل تحمل می نماید. انسان امروزی نسبت به آن زمان نازک نارنجی تر، دارای روحیه لطیف تر شده است. نتیجه این است که اعراب بدوی در محیط بیابانی عربستان واقعا روحیه بسیار خشنی داشته اند. این موضوع به اسلام هم مرتبط نبوده است.

بعضی آیات تهدید جدی برای رام کردن روح سرکش اعراب بدوی می باشد. در نهایت آنطور که بررسی های تاریخی بنده با وجود محدودیت ها نشان می دهد کسی در نهایت کشته نشده است که از آن جمله می توان به ماجرای برائت و سوره توبه آیه 5 اشاره نمود. واقعیت این است که برای اعراب بدوی، با روحیه خشن آن زمان، زبان تهدید و ارعاب شدید ( تهدید به پیکار، قتل) موثرتر و جواب گوتر نسبت به زبان تشویق بوده است. ملائکه کاملا جمله پیشین را تصدیق می کنند. بیشتر زبان زور را متوجه می شده اند. اما امروزه این زبان و روش تهدید و ارعاب موثر نیست. باعث دور شدن قلوب نسبت به حق می گردد و لذا امروزه این روش پاسخگو نمی باشد. امروزه باید با زبان تشویق سخن گفت.

در مقابل منتقدان اسلام، هم در ارائه آیات ادعایی اشان، شیطنت هایی کرده اند. آنان قتال را به معنای کشتار ترجمه کرده اند. در حالیکه معنای اصلی قتال طبق کتب لغت، پیکار، جنگ می باشد[7]. از دیگر شیطنت ها این می باشد که قران یک کلام پیوسته است. بعضا آیات به آیات قبل و بعد ارتباط دارند. بین آیات اتصال وجود دارد. اما منتقدان اسلام، تقطیع انجام داده اند. صرفا آیه مناسب برای القای منظور خود را تقطیع نموده و آن را ارائه نموده اند.

ملائکه بطور کلی با تقطیع مخالف هستند و آن را روشی می دانند که برای مکر و فریب خواننده می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

آیا قتال به معنای کشتار می باشد؟ مرجع [8] با رد این ادعا، معنای القِتَالُ را با استفاده از فرهنگ لغات چنین آورده است: المحاربة، و یدلّ على قتل فی استمرار بمقتضى صیغة المفاعلة و الفعال‏. (قتال: محاربه، کارزار، جنگ، و دلالت می‌کند بر قتل در صورت استمرار به اقتضای صیغه مفاعله و فعال ). همچنین آقای مطهری می گوید قتال از باب مفاعله و فعال است، ناظر به طرفین می‌باشد و کوشش در کشتن کسی است که سعی در کشتن او دارد[9].

بطور کلی آیات جنگ با کفار به دو دسته تقسیم می شوند: اول آیاتی که قید و شرط جنگ در آنها ذکر شده است و اصطلاحا مقیده هستند. دوم آیاتی که به طور مطلق آمده و قید شرطی در آنها نیست که مطلقه می نامند.


بررسی مجمل نظرات اندیشمندان

دکتر سروش در ویدیویی می گوید، قران وقتی می گوید کافران، منظور براندازان است، کسانیکه می خواهند این جنبش را خاموش کنند. یهودیان هم به پای مسلمانان پیچیدند. دو دسته آیات داریم: بعضی آیات کنشی، بعضی واکنشی هستند. سوره توبه آیات جهاد عموما واکنشی هستند. واکنش ها همه Context Bounded و وابسته به محتوا هستند. نیاز به بررسی، تفسیر و توجیه دارند. تقلیدی نیستند، با توجه به زمان خود مشخص می شوند.

آقای صالحی نجف آبادی مجتهد، تاریخ پژوه و نویسنده در 73 جلسه درسی، به نفی جهاد ابتدایی در اسلام به تفاوت اقوال فقها با آنچه در قران و سیره نبوی است، پرداخت و با اصل قرار دادن صلح بین مسلمانان با سایر دول به توجیه دفاعی بودن جنگ های پیامبر اسلام (ص) همت گماشت[12].

به نظر شهید مطهری، آیات جهاد، ناسخ و منسوخ نیستند و استدلال به مطلقات آیات جهاد برای اثبات اصل بودن جنگ در اسلام، از قوت برخوردار نیست؛ زیرا اولاً اسلوب آیات، قضیه را در زمان معین مطرح می‌کند و بررسی تاریخی همان زمان معین، نکات زیادی را می‌نمایاند. ثانیاً آیات مطلق باید با توجه به آیات مقید جهاد، قید زده شوند و آیاتی که در ظاهر افاده عموم می‌کنند به وسیله آیات دیگر تخصیص بخورند و ثالثاً قتال که از باب مفاعله و فعال است، ناظر به طرفین می‌باشد و کوشش در کشتن کسی است که سعی در کشتن او دارد[9].

مراجع
[2] حاکم نیشابوری، مستدرک،ج2 ،ص330
[3] https://article.tebyan.net/183583
[4] ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج‌11، ص5 و 6
[8] http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=9&AYID=123
[9]  برزنونی، 1384: 107 و 116
[10] رسول جعفریان، اطلس شیعه، ص ۲۷۶
[13] http://www.meisami.net/cheshm/Cheshm/Cheshm/ch65/ch65-23.htm

۱۳۹۷ مهر ۲۷, جمعه

روحانیت

مجید نواندیش : یک روحانی با عالم دینی تفاوت های زیادی دارد: اولا روحانی از سال اول تمرین سخنرانی و منبر رفتن می کند. اما عالم دینی کلی تحقیق مطالعه، تفکر می کند تا یک موقعی احساس کند حرفی برای گفتن دارد آنوقت می نویسد یا سخنرانی می کند. بین این دو حالت تفاوت زیادی است.

در روش درست یک انسان،  حکمت و آموزه های دین را فرا می گیرد. خود را از آن بهره مند می سازد. خودسازی می کند. درون و باطن خویش را می سازد. این روند ممکن است سال ها بطور بینجامد. خود در جهت تعالی حرکت می کند. بعد در صورت پیشرفت، پیدا کردن معرفت و شناخت بیشتر، می تواند سعی نماید دیگران هم بهره مند سازد. اول انسان باید بهره علمش را خود ببرد و بعد سعی نماید به دیگران ببخشد. 

زکات علم نشر آن است. این حالت وقتی پیش می آید که عالم به استطاعت علمی برسد، به درجه ای برسد که از این به بعد دیگر بتواند نشر و تبلیغ نماید.  باطن و نفس خویش از آن بهره مند شد، سپس سعی کند دیگران را بهره مند کند.


فرایند انسان سازی، از خود فرد آغاز می شود. اول خودسازی باید صورت بگیرد. ساده و سهل نیست. حداقل سال ها طول می کشد. انسان دیگر وقتی معطوف بیرون و دیگران شد، ناخودآگاه از خود غافل می شود. 


متاسفانه این ها جزء اصل اخلاق و کلیات محسوب می شود. امروزه جزییات پررنگ و کلیات به ورطه فراموشی افتاده اند. نه تنها فراموش، بلکه وارونه شده است، وارونه متاسفانه عمل می گردد. متاسفانه ظاهر مهم تر از باطن شده است. در نتیجه منافقان از اندازه و شمار خارج اند. لباسی است که وارونه پوشیده اند، می گویند چرا جواب نمی دهد؟

بعضی وقت ها توصیه دوستانه این است، تو سعی کن خودت خطا نکنی، خلاف نروی. خودت را بچسب، به دیگران کاری نداشته باش. آدمی که خود گرفتار انواع خطاها و گناه ها هست، اصلا صلاحیت تذکر و بازداشت دیگران از گناهان را ندارد. مگر اصلا آن تذکر در شنونده تاثیر می کند؟



آدمی که هنوز نفس خویش، ضعف ها، گرفتاری و هوای نفس خود را نمی شناسد، هنوز به خودشناسی نرسیده است که اصلا اصلا اسان نیست. چگونه میخواهد در حق دیگران قضاوت نماید؟ در اهمیت خودشناسی گفته اند من عرب نفسه فقد عرب ربه.

نقطه افتراق اصلی دین الهی، با دیگر مکاتب، همین تاکید بر تلاش برای تربیت نفسانی خود است. نقطه اصلی تفاوت این جاست، دین الهی میخواهد انسان بار بیاورد و تربیت کند. 


امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: کسی که نهان خود را اصلاح کند، خدا آشکار او را نیکو گرداند و کسی که برای دین خدا کار کند، خدا دنیای او را کفایت می‌کند.

پيامبر صلي الله عليه و آله : مَنْ اَصْلَحَ سَريرَتَهُ اَصْلَحَ اللّه ُ عَلانيَتَهُ؛
هر كس باطن خود را اصلاح نمايد، خداوند ظاهر او را اصلاح مى كند


دوما روحانی معتقد است لباس پیامبر پوشیده و وظیفه اش تبلیغ دین اسلام است. خود را وکیل مدافع آنچه به وی از اسلام آموزش داده اند می داند. لذا نسبت به آموخته هایش جانبداری و تعصب دارد و وظیفه خود را دفاع  از آن می داند. اما عالم دینی سعی می کند با کمال انصاف و بی طرفی به نقد و بررسی آموخته ها و نوشته های گذشتگان بپردازد. بین این دو حالت هم تفاوت زیادی وجود دارد. تفاوت بین سعی در منصف بودن تا متعصب و جانبدار بودن.


استاد بنده سخن زیبایی می گفت، وی اشاره می کرد که دین را از فقط کسانی بیاموزید که از راه دین ارتزاق نمی کند. متاسفانه امروزه رفتن به حوزه و آخوند شدن، یکی از روش های عالی برای کسب معاش محسوب می شود.

در اصول کافی ابی عبدالله از قول پیامبر اسلام (ص) نقل می کنند: فقها امین و مورد اعتماد پیامبرانند تا هنگامی که وارد (مطامع و‏ ‏لذایذ و ثروتهای ناروای) دنیا نشده باشند. گفته شد: ای پیغمبر خدا، وارد شدنشان به دنیا چیست.‏ ‏می فرماید: پیروی کردن قدرت حاکمه. بنابراین اگر چنان کردند، بایستی از آنها بر دینتان بترسید و‏ ‏پرهیز کنید[1].

امام موسی جعفر (ع) می فرمایند: هرگاه مؤمن (یا فقیه مؤمن) بمیرد، فرشتگان بر او می گریند و قطعات زمینی که بر آن به پرستش خدا برمی خاسته و درهای آسمان که با اعمالش بدان فرامی رفته است. و در (دژ) اسلام شکافی پدیدار خواهد شد که هیچ چیز آن را ترمیم نمی کند، زیرا فقهای مؤمن دژهای اسلامند، و برای اسلام نقش حصار مدینه را برای مدینه دارند[2].

دقت کنید در حدیث از فقها تعبیر دژ، حصار شده است. استاد گمنامی می گفت در مسیحیت هم داریم که کاردینال سرباز و سگ با وفای مسیح است.  بواقع نقش فقها حفاظت از مرزهای اسلام است. اینها پول و شهرت و احترامی که از طریق دین کسب می کنند. معیشتشان هم از همین راه می گذرد و فکر هم می کنند فقط خودشان حق اند. نقش اینها در گذشته حفاظتی بوده است. هر نامحرمی که نزدیک شود، اینها از مرزها محافظت می کنند و به هر طریقی او را بدر می کنند. استاد گمنامی معتقد بود از دیدگاه ماکرو این تعصب برای محافظت از ادیان لازم است.

در سوره حجرات آیه 13 داریم:
ترجمه آقای مکارم شیرازی: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید ( اینها ملاک امتیاز نیست ، ) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!


طبق آیه 13 سوره حجرات، برتری میان انسان ها تنها به داشتن تقوای الهی می باشد و دوم عبارت عند الله، نشان می دهد که میزان تقوای افراد فقط نزد پروردگار مشخص است. قضاوت کننده درباره میزان تقوی افراد فقط پروردگار است و بس. ان الاعمال بالنیات، نیات واقعی انسان ها از اعمال را فقط خداوند می داند. تنها پروردگار است که میزان تقوای انسان ها را می تواند تشخیص دهد. پروردگار جمله پیشین را دقیقا درست می دانند.

در نظام روحانیت شیعه، افراد با آموزش دروس حوزوی و فقه، به القاب و عناوینی دست می یابند که مشابه القاب دکتر، مهندس و ... در نظام آموزشی دانشگاهی می باشد. اما متاسفانه این القاب و عناوین نشانه متقی تر بودن و نزدیک تر بودن نزد پروردگار می باشد. یک نظام طبقاتی درست شده است. این ها القاب و عناوینی هستند که بواقع بواسطه فراگیری علوم دینی کسب شده اند، در حالیکه تقوای الهی به حوزه عمل بستگی دارد. چرا این دو باید با هم مترادف شوند؟ همانطور که گفته شد میزان تقوای الهی فقط توسط پروردگار قابل تشخیص است.

مردم عامه وقتی فردی عمامه بسر می بینند، وی را متقی می پندارند. به وی احترام می گذارند. جالب اینجاست که خود روحانیون هم مثلا حجت الاسلام ها در نماز جماعت در صورت وجود یک آیت الله، وی را امام جماعت قرار می دهند. انگار آیت الله عادل تر از حجت الاسلام محسوب می شود!


روحانی کسی است که بواسطه درس خواندن و یادگیری علم، لباس می پوشد عمامه سر می گذارد ولی بواسطه این لباس مشهور به اخلاق مداری، عادل بودن و متقی بودن می شود. یعنی بواسطه علم، مشهور به عمل صالح می شود. در حالیکه این دو ارتباط مشخصی با هم ندارند. در حالیکه روحانی بواسطه علم لباس دار شده است. آیا داشتن علم دینی امتیاز محسوب می شود؟ در کتاب غررالحکم از امیرالمومنین از عالم متهتک یاد شده است و  آمده است:
فقط دو شخص کمرم را شکستند؛ عالمی که از انجام گناه ابائی ندارد و نادانی که اهل عبادت باشد. آن عالم با ارتکاب گناهان، مردم را از دینداری فراری می‌دهد و این نادان، به خاطر جهلش،‌ مردم را به سمت باطل می‌کشاند[3].

خود روحانیون منصف معترف هستند که امروزه القاب روحانیت، آبدوخیاری شده است. کلینی نویسنده مهمترین کتاب حدیث شیعه، اصول کافی، ثقه الاسلام بود که پایین تر از حجت الاسلام می باشد.

فقها شعار کاملا درستی دارند. آنها می گوید جاهل باید به عالم مراجعه کند. اما باید بدانید فقها موضوع شناس نیستند. آنان فقط احکام را می دانند. اما مصادیق شامل هر حکم را قادر به تشخیص نیستند. اما انگار فقها تصور کرده اند در همه امور عالم هستند. در حالیکه اینطور نیست. آیا فقیه از آن نظر که فقیه است ، دارای رای کارشناسی  اینکه مثلا در لبنان باید جنگید یا نجنگید؟ باید سانتریفیوژ درست کرد یا نکرد؟ باید با صدام بعد از فتح خرمشهر ادامه جنگ داد یا نداد؟ یا سفارت آمریکا را باید اشغال کرد یا نکرد؟ در این زمینه ها و تعیین موضوع آنها و در نتیجه حکم مصداق آنها هم عالم محسوب می شود؟ آیا در این زمینه ها تا قبل از موضوع شناسی قادر به تعیین رای اسلامی در مورد آنها هستند؟ اینطور نیست. این موضوعات نیازمند کارشناسی، بررسی و کارشناسان ان امور می باشد. رجوع جاهل به عالم یعنی اینکه به کارشناسان و اهل فن خبره در این زمینه ها رجوع گردد.

فقیه و مجتهد هم انسان است. بعضی وقتها می توان یک مساله را دو جور متفاوت برای یک فقیه توضیح داد و وی دو حکم متفاوت برای آن مساله اعلام نماید! تشخیص موضوع و دسته، اصلا کار ساده ای نیست. بگذریم از اینکه بسیاری از موارد حکومتی و سیاسی، اموری مربوط به مناسبت بین انسان ها و بشر هست و لزومی ندارد که دین در مورد آنها لزوما رای و نظری داشته باشد.

داستانی وجود دارد که بطور خلاصه می گویند یک فردی نزد کشیشی رفت و پرسید آیا می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم؟ کشیش می گوید: فرزندم خیر. دوست آن فرد می گوید سوال را درست مطرح نکردی. بعد دوست آن فرد نزد همان کشیش می رود، می پرسد آیا وقتی در حال کشیدن سیگار هستم، می توانم دعا کنم؟ کشیش در پاسخ می گوید: البته فرزندم. این داستان به همان موضوع شناسی اشاره دارد. موضوع شناسی اصلا کار ساده ای نیست. شخصا در استفتائات از مراجع دیده ام که نحوه پرسیدن سوال و مطرح کردن آن در حکم صادره بسیار تاثیر گذار است.

فقها امروزه عموما در زمینه های غیر تخصصی خود بر خلاف شعار معروف خود اظهار نظر می کنند. در حوزه های مختلف سیاست خارجه، در حوزه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، و .... اظهار نظر می کنند و نظر خود را هم عین حکم اسلام می دانند و در صورتیکه با هم مخالفت شود احتمالا طبق مقبوله حنظله، آن را مصداق شرک به خدا می دانند! درباره مسائل پیچیده و حساس که مربوط به مصلحت کل مردم هست، محل اختلاف و مباحثه است، حکم هایی قطعی و مطلق صادر می کنند.


افرادی که باید نمونه و الگوی رفتار اسلامی محسوب شوند، متاسفانه چنان گرفتار خودبرتر بینی، خود مطلق انگاری، ... هستند که آدم های عامه جامعه آنقدر گرفتار نیستند. چه انتظاری داریم درباره باورها و اعتقادات مردم؟ تابه کی دلخوش داشتن به عقبه و تاختن؟ اظهار نظر مطلق (سفید یا سیاه) درباره موضوعی که مورد بحث جدی نخبگان می باشد، آیا غیر از نشانه نابخردی و غرور است؟

در اوان جوانی که توقیعات امام زمان را می خواندم. نامه هایی به ایشان از طرف عالمان شهر قم حاوی سوالات شرعی نگاشته می شد و توقیعاتی در پاسخ صادر شده بود. وقتی سوالات شرعی را نگاه می کردم از این همه جزیی نگری و خرده نگری تعجب کرده بودم. مَثَل فقه اسلامی امروز کم شباهت به ماجرای گاو بنی اسراییل و جزیی نگری ها که منجر به سخت شدن دین گردیده است، نیست. متاسفانه در این پرداختن به جزییات، روح و باطن عمل گم و فراموش شده است. اجتهاد تقلیل پیدا کرده است به اینکه یک نفر فلان مسئله جزیی را احتیاط واجب بداند و دیگری آن را واجب بداند. پروردگار مطالب این پاراگراف را کاملا تصدیق می کنند.

متاسفانه باید گفت امروزه اکثر روحانیون به گواه تاریخ عقب ماندگانی مانده در 1400 سال پیش، با دهانی بسیار گشاد که فقط سخن گفتن بلد است، متعصبان و جمودان فکری هستند با خودبرتر بینی مطلق و دارای یک فضای فکری بسیار مسموم و رقت بار نسبت به بسیاری از دیگر همنوعان.

شاید جمله بالا توهین آمیز بنظر آید، ولی متاسفانه تک تک آن صدق میکند.

ملائکه و فرشتگان می گویند:
به روحانیت نیازی نیست، هر کس خواست برای رضای خداوند، نه برای مال دنیا و کسب قدرت، می تواند به تبلیغ دین بپردازد. به شرط عالم بودن. همین و بس.


قال رسول الله (ص) : سیأتی على الناس زمان لا یبقی من القرآن إلا رسمه ، و لا من الإسلام إلا اسمه ، یقسمون به و هم أبعد الناس منه ، مساجدهم عامره ، خراب من الهدى ، فقهاء ذلک الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء ، منهم خرجت الفتنه ، و إلیهم تعود.
پیامبر(ص) فرمود: زمانی بر امتم می آید که از قرآن جز نوشته هایش باقی نمی ماند و از اسلام جز اسمش باقی نمی ماند . خود را مسلمان می خوانند در حالیکه دورترین افراد از آنند، مساجدشان آباد است ولی خبری از هدایت در آن نیست ، فقهای آن زمان شرترین فقهایی هستند که آسمان بر آنها سایه افکنده است، فتنه از آنها خارج میشود و به سوی خودشان نیز باز می گردد[4].

مراجع
[1] اصول کافی؛ ج 1، ص 58، کتاب فضل العلم
[3] تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، رجائی، سید مهدی،‏ ص 696، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق
 [4] الکافی ج۸ ص۳۰۷ . بحار الانوار ج ۵۲ ص ۱۹۰ . ثواب الاعمال وعقابها ص ۳۰۱ . جامع الاخبار ص ۱۲۹ . منتخب الاثر ص ۴۲۷