۱۳۹۷ شهریور ۹, جمعه

ائمه اطهار(2)

ملائکه، اهل بیت و جبرییل امین به ترتیب در پیام بسیار مهمی می فرمایند:
با امام ها ارتباط بسیار کم داشتیم، فقط در صورت لزوم، آنها آدم های شایسته بزرگوار بودند، ما را دوست داشتن، مجاهد راه حق بودند، شهید محسوب می شوند، به آنها عملا اقتدا کنید. امام یعنی این، معصوم نبودند، غلو نکنید، چرت و پرت نگید، بزرگوار، اندیشمند بودن، آنها انسان وار زیستن، از تهمت زدن به آنها خجالت بکشید، آنها در زمانه خود در راه حق کوشیدن، اشتباهات علمی داشتن، بزرگوار بودن، ببخشیدشان تا از شما درگذرند، بر شما خشمگینند، مواظب باشید عذاب سراغتان نیاید، وای بر شما با ما چه کردید، ما انسان های شریفی بودیم، چرا اینقدر غلو کردید. چرا از ما بت ساختید، وای بر شما، بخدا از شما نمی گذریم. آبرو و حیثیت ما را بردید. وای بر شما. تا از ما نگذرید از شما نمی گذریم. شما را به عذاب الهی وعده می دهیم. حالا تماشا کنید. جبرئیلم، مردم بدانید و آگاه باشید ما را با آنانکه اهانت کردند شوخی کردند کاری نیست، اما از شما آخوندهای پست فطرت کثیف نخواهیم گذشت. شما را خالد می کنیم تا بفهمید نعوذ بالله خر کیست. پالون خر چیست. وای بر شما، تمام.

مجید نواندیش : پیام بالا دومین پیام رسمی بود که هنگام برقراری ارتباط ملائکه و پروردگار با خودم بیش از شش ماه پیش دریافت کردم و بنظرم پیام بسیار مهمی است. منظور از عبارت خر کیست. پالون خر چیست. برایم مبهم است، گفتند خود آخوندها می فهمند.

جبرییل امین به نقل از پروردگار می فرماید:
بدانید و آگاه باشید، ائمه اطهار حجت های آشکار خداوند بر روی زمین بودند. آنها انسان های شریف و وارسته ای بودند. امامان شما، اندیشمند، عالم عادل بودند. بدانید و آگاه باشید در حق آنها غلو نکنید. واسطه فیض نبودند. علم نامحدود نداشتند. از خود تعریف هایی کرده اند که شبهه غلو ایجاد کرده است. آنها مجاز بوده اند. هدف جلب توجه و افزودن به جمعیت شیعیان با هدف خیر بوده است. بزرگنمایی و غلو کردند با هدف جلب توجه. آنها امامان بالحق شما بودند. تمام. والسلام

پروردگارت می گوید:
بدانید و آگاه باشید! امامان شما شفادهنده بیماران نمی باشند. شفا در دوا است. امامان شما شفادهنده قلوب می باشند. کرامت آنها، احترام به ما و پذیرش امر ما می باشند. آنها کرامتی ندارند. تمام. والسلام.

واژه کرامت در اصل به معنی بزرگواری و عظمت معنوی است[1].

امیرالمومنین، کسانیکه در حق وی غلو می کردند را مجازات می کرد و اینان را در تاریخ غالیان نامیده اند. درک حقیقت در سایه کنار گذاشتن تقدس نمایی ها، غلوها ممکن است. هدف توحید و رفع بت پرستی بود، نه ساختن بت هایی جدید!

امروزه فقها، عقاید فرقه شیخیه را درباره ائمه اطهار، غلوآمیز دانسته و آنها را در شمار غلات حساب می کنند. شیخ احمد احسایی بنیانگذار این فرقه می باشد. وی در آثار خود سهم شایانی به مبحث امامت داده است که نمونه آن را در شرح مبسوطی که بر زیارت جامعه کبیره نوشته است می توان دید[2]. بنظر می آید زیارت جامعه کبیره بقول دکتر سروش واقعا مرام نامه شیعه غالی بوده است.

جبرییل امین اشاره نمود که تعاریفی که امامان از خود کرده اند مَجاز بوده اند. مَجاز در ادبیات را به کارگیری واژه و سخن در معنای دیگر و غیر واژگانی آن به شرط وجود قرینه گفته اند. به عبارت دیگر مَجاز یا شیوۀ بیان مجازی عبارت است از به کارگیری واژه و سخن در معنای دیگر و غیر واژگانی آن. در شیوۀ بیان مجازی به‌طور معمول بین معنای حقیقی و معنای مجازی کلمه یا کلام رابطه و پیوندی برقرار است[3].
                                                                                                           
اهل بیت بصورت غیر رسمی می گویند خواندن غیر خدا حرام و شرک است. مثلا مدام علی علی گفتن، همچنین سینه زنی اینها هیچ صوابی ندارد. همان خالی کردن احساسات هست. هیچ صوابی ندارد. اهل بیت با عقل مردم کار دارند. اهل بیت نیازی به گرفتن تولد و شهادت ندارند. خوب است در تولد و شهادت گامی در جهت شناختن آنها و آشنایی با آنها صورت بگیرد اما نیازی به تولد و شهادت ندارند. امام حسین استثناء است. برای امام حسین اندوهگین بودن جزء سیره اهل بیت است. بعنوان همدلی کردن با مظلومین عالم، بخاطر خوردن غم مظلومین عالم و خصم بودن با ظالمان. در وصیت امیرالمومنین آمده است: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. فقط می توانند اهل بیت را وسیله قرار دهند نزد خداوند. این توسل است. اینکه بگویند بحق محمد و ال محمد یا الله از شما چنین خواهیم. یا آبروی اهل بیت را نزد خداوند واسطه قرار دهند.

در سوره قصص آیه 88 داریم:
وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
و با خدا معبودی دیگر مخوان. خدایی جز او نیست. جز ذات او همه چیز نابودشونده است. فرمان از آنِ اوست. و به سوی او بازگردانیده می شوید.


اهل بیت بصورت غیر رسمی می گویند سید آن است که آبروی ما را حفظ نماید. همین و بس.

شهادت ائمه

شیعیان امروزی معتقدند که ائمه و حتی پیامبر اسلام، همگی شهید شده اند و بواقع توسط ظالمان کشته شده اند. این اعتقاد ناشی از احادیثی است که در آن سخن از شهید شدن همه ائمه، فاطمه زهرا، حتی پاره ای پیامبر اسلام گفته شده است. منتقدان، با بررسی تاریخی این مسئله، این اعتقاد را رد می کنند و می گویند تمامی امامان کشته نشده اند و بعضی به مرگ طبیعی فوت کرده اند. تصور می کنم شهادت معنایی بزرگتر از آن دارد که فقط کسانی که توسط دیگران کشته شوند را شهید بدانیم. در برخی روایات کسی که در غربت بمیرد و نیز کسی را که در طلب علم و کسب حقایق معارف جان بسپارد را شهید شمرده است[4]. این مرجع با توجه به مصادیق کلمه شهید در یک جمع بندی می گوید کسی که در راه قرب و رضای حق متعال جهد و تلاش نماید و با آنچه که مانع سیر سعادت انسانی است جهاد نماید و در این مسیر جان خود را از دست می دهد اگر چه در معرکه جنگ هم نباشد شهید محسوب می شود.

معتقدم ائمه اطهار در تمام طول عمر، مجاهدت راه حق کرده اند بنابراین حتی اگر به مرگ طبیعی هم فوت کنند، شهید محسوب می شوند. در زیارت امین الله داریم اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده و ....

مراجع
[4] http://www.dsrc.ir/View/article.aspx?id=5061

ائمه اطهار(1)

مجید نواندیش : شیعه بودن بنظرم به معنای اعتقادی به تعدادی امام بطور مثال دوازده تا نیست. خیلی ها تصور می کنند همین که دوازده امام را قبول داشته باشند، شیعه محسوب می شوند. باید دید معنای امام و امامت چیست؟ ما در نماز جماعت امام جماعت داریم و در نماز به وی اقتدا می کنیم. شیعه واقعی هم کسی است که سعی کند امامان را بشناسد، سعی کند بعنوان سرمشق و الگو، همچون آنان عمل کند. منظور اقتدا در عمل است، نه شعار دادن و ذکر صرف احادیث و سخنان آنان. امامان وقتی دیدند اصلاح خلافت برای اصلاح دین و امور مسلمین ممکن نیست، سعی کردند خود را بعنوان مقتدا، سرمشق و الگوی رفتاری معرفی کنند و اینگونه دین را حفظ نمایند.

فقها بطور مثال نماز به نحو شیعه را مقبول حق و نماز و وضو گرفتن به نحو سنی ها را باطل می دانند. تصور می کنم اینها نتیجه تنگ نظری بشر است. اگر از نظر ماکرو و پروردگار نگاه کنیم، بعید می دانم پروردگار نماز سنی ها را نپذیرند. بعید می دانم اینها معیار پذیرش و رد اعمال نزد پروردگار عادل باشند. این تنگ نظری ها عمدتا برای حفظ هویت ها و حفظ مرزبندی میان هویت ها صورت گرفته است.

غلو در شیعه

دکتر سروش درباره شیعه امروزی اعتقاد دارد که شیعه امروز به غلو آغشته شده است. وی می گوید ما همه شیعیان غالی هستیم. مزاج تشیع شده است. ما دو دسته تاریخ در تشیع داریم. اینکه ما غلو درباره امامان می کنیم هیچ شکی وجود ندارد. ما همه شیعه غالی هستیم. شیعه معتدل نداریم. صحابی ائمه اصلا چنین اعتقادی درباره امامان نداشته اند. مطالبی که در زیارت جامعه است. زیارت جامعه مرام نامه شیعیان غالی است. اصلا سندی هم ندارد. اینکه علم غیب دارند. اینکه امور عالم به دست اینان است. حساب مردم به دست شما هست. این شیعه غالی است.

ایشان می گوید، امام صادق می گوید این شیعیان فکر می کنند ما علم غیب داریم در حالیکه یکی از کنیزکان من خطایی کرد ، من هر چی گشتم نتونستم پیداش کنم. اینکه همه زبان ها را می دانسته اند. اینطور نبوده است. که همه امامان را سم بدهند، شهید بدهند. طایفه مفوضه، این که فیض، حاجات و ... به دست امامان بوده است. چون پیشوایان تقدس بدهند دور از دسترس بکنند، شریعتی امد گفت حسین هم ادم بود، با دیگران مشورت کرد که از مکه بیرون بیاد یا نیاد؟ در اثر در اقلیت بودن، زیر ستم بودن، احساس مظلومیت بودن شیعه از خودش یک هویت جعلی ساخته و تراشیده است. خودمان را در این پیله تنیده ایم. امام علی صریحا می گوید من برتر از خطا نیستم، بیایید به من مشورت دهید. من فی نفسه برتر از خطا نیستم، لذا محتاج و نصیحت شما هستم.

دکتر سروش در ویدیویی درباره امامان شیعه و اعتقاد به معصوم بودن و علم غیب داشتن آنها می گوید: شیعه می گفت برای اینکه پیامبر را گم نکنیم، علی را ول نکنیم، همدلانه لب کلامشون این بود. برای دسترسی به پیغمبر بعد وی، اینها همه وقایع تصادفی تاریخ بود. وقایع اتفاقی تاریخ. شیعه از امام صادق پرسید شیعه چیست؟ ایشان گفت وقتی اختلاف پدید می آید من آن را می گیرم که علی گفته است، این راه بی خطرتری است. شیعه و تشیع همین است. بقیه را رها کنید. معصوم بودن، علم غیب داشتن و .... قلب تشیع نیست. امامان از خواص خود می خواستند که امامان را معصوم بدانند، اما بسیاری از صحابه، امامان را فقط یک عالم صالح می دانستند. ما شیعه غالی هستیم. در گذشته این نبود، یک مرام معتدلی بود. شیعه سنی امامان ما را عالم و طاهر می داند. وحی علم غیب اینها را شما رها کنید. بعدها در آمد. شیعه سنی اینقدر فاصله نداشتن از صفوی به بعد این فاصله ایجاد شد. امام علی اسم بچه هایش را ابوبکر عمر گذاشت. امام صادق اسم دخترش عایشه گذاشت. امام موسی کاظم خود یک دختر به اسم عایشه داشت. ابتدا شیعه خواستگاه نیکو و معقولی داشت. جنگ قدرت و غلات آمدند آب را گل الود کردند.

دکتر محسن کدیور مقاله ای در باب ائمه اطهار با نام علمای ابرار نگاشته است[1]. وی در این مقاله ائمه اطهار را علمای ابرار دانسته است. در بخش بطور خلاصه به بررسی این مقاله می پردازیم.

علمای ابرار

دکتر محسن کدیور فرضیه علمای ابرار را در پنج محور با فرضیه رسمی دارای اختلاف می داند:
اول: اینکه نصب هر امام توسط امام قبلی صورت گرفته است، بر خلاف نصب پیامبر (ص) که الهی بوده است. ملائکه بصورت غیر رسمی می گویند همینطور بوده است.

دوم: علم پیامبر (ص) لدنی بوده است نه اکتسابی، ائمه علمشان اکتسابی بوده است. ملائکه بصورت غیر رسمی می گویند همینطور بوده است اما علم پیامبر هم لدنی نبوده است، جزء در مواقع ضرورت به علم او اضافه نشده است.

سوم: لازمه اکتسابی بودن علم این است که آراء ائمه هدی اجتهادات ایشان از کتاب و سنت بوده است. ایشان دارای دانش گسترده بوده اند اما بهرحال بشری بوده و قابل بحث است.

چهارم: طهارت نفس ائمه هدی ناشی از اراده تکوینی خداوند بر امکان صدور معصیت از ایشان نبوده است. هر چند ایشان اختیارا مرتکب معصیت اعم از کبیره و صغیره نشده اند. ملائکه بصورت غیر رسمی می گویند اینطور نیست. دچار معصیت شده اند حتی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم.

پنجم: شارع بالذات خدا است و شارع بالعرض تنها رسول اوست و لاغیر. امامان ناقل امین تشریعات نبوی بوده اند. ملائکه غیررسمی می گویند همینطور بوده است. فرق امام با پیامبر همین است.

به اعتقاد دکتر کدیور، نظریه علمای ابرار، نظریه غالب در میان شیعیان تا اواخر قرن چهارم بوده و از معتقدان آن تا نیمه قرن پنجم نیز مستنداتی در دست است. در قرون سوم و چهارم تفکر شیعی را نمایندگی کرده است. در زمان حضور ائمه بسیاری از حواریون و راویان و شیعیان معاصر ائمه اینگونه اندیشیده اند. این دسته از شیعیان، امامان اهل بیت نبی (ص) را به عنوان پیشوایان دینی به لحاظ علمی وعملی سرآمد همگان دانسته، اطاعت از ایشان را بر خود لازم شمرده، و روایت ائمه از اسلام نبوی را واقعی ترین و نزدیک ترین روایت به اسلام رسول الله (ص) محسوب می کردند. بر این مبنا که پیامبر (ص) مسلمانان را به پیروی از این پیشوایان فراخوانده است.[1]

سیدحسین مدرسی در این زمینه می‌نویسد: «علمای قم تصمیم گرفتند که هر کسی را که به ائمه نسبت امور فوق بشری بدهد، به‌عنوان غالی معرفی و چنین کسانی را از شهر خود اخراج کنند.» (مدرسی طباطبائی، 1389، ص 83) و «دانشمندان حوزة قم که در این دوره عالی‌ترین مقام و مرجع علمی جامعة شیعه بودند، تا پایان قرن چهارم به قدرت و شدت، ضد مفوضه باقی مانده و با انتساب هرگونه وصف فوق بشری به ائمه، برخورد سخت می‌کردند.» (همان، ص 94) ایشان از قول ابن‌قبه نقل می‌کنند: «برخلاف آنچه غالیان می‌گفته‌اند، ائمة اطهار تنها دانشمندانی برجسته و پرهیزکار و عالم به شریعت بوده و بر غیب آگاه نبوده‌اند.» (همان، ص 227)

شخصا تصور می کنم امامان فقط علمای ابرار نبوده اند. آنان حجت آشکار خداوند بر روی زمین محسوب می شده اند که تعریف آن را در بخش بعد خواهم گفت. همچنین آنها در صورت ضرورت با ملائکه و پروردگار در ارتباط بوده اند. نشانه وجود ارتباط وحیانی آنها تصور می کنم احادیث علی الخصوص مربوط به رجعت می باشد. تصور می کنم احادیث مربوط به رجعت بطور جدی از زبان امامان بیان شده باشد و این نشان می دهد که پروردگار و ملائکه با آنان در ارتباط بوده اند. لازم به ذکر است که آنان نشانه هایی هم برای ظهور قائم بیان نموده اند.

حجت خداوند

اما حجت خداوند بر روی زمین کیست و چه تعریفی دارد؟ در مقاله شناخت ارواح [2] گفته شد که یک خاصیت و ویژگی مهم ارواح این می باشد که رتبه بندی دارند. همچنین گفته شد که ارواح بر هم تاثیر گذار هستند و میزان درجه و رتبه اشان میزان قدرت و تاثیرگذاری اشان بر یکدیگر را مشخص می کند. همچنین گفته شد پیوند ارواح با مغز و افکار موجودات زنده امکان بهره برداری آنها از افکار و اندیشه ها و نظرات موجودات زنده را فراهم می کند. خاصیت درجه بندی و رتبه بندی ارواح، پیوند بالای آنها و اجتماعی بودن بالای آنها با هم می تواند موجب ایجاد یک سوپر کامپیوتر، یک مغز کلی شود. یک راهنمای درست تصمیم گیری. این سیستم بواقع سیستم داوری و قضاوت در عالم غیب می باشد. در عالم غیب یک سیستم داوری و قضاوت وجود دارد. اما حجت خداوند بر روی زمین، کسی است که صاحب روحی مربوط به انسان زنده ای بر روی زمین می باشد که نسبت به ارواح دیگر دارای بالاترین درجه می باشد. ممکن است بنابه ضرورت بالاترین درجه بر روی کل زمین در نظر گرفته نشود، بلکه منطقه ای باشد. در مناطق مختلف زمین حجت های مختلف خداوند بر روی زمین وجود داشته باشد. در اینحالت بدلیل رتبه و درجه بالای روحی او، وی تاثیر قابل توجهی بر سیستم داوری و قضاوت بر مبنای علم و تخصص و قضاوت هایش دارد.
ائمه اطهار حجت های آشکار خداوند بر روی زمین بودند. در زیارت امین الله می خوانیم: السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده. 

لزوما همیشه امامان حجت خداوند بر روی زمین نبوده اند. مثلا امام جواد در 9 سالگی حجت خداوند بر روی زمین نبوده است. اما ایشان در 9 سالگی به گواه مجالسی که برگزار می شده است کودکی تیزهوش بوده است و به خوبی از عهده سوالات بر می آمده است اما حجت خداوند بر روی زمین محسوب نمی شده اند. پروردگارو ملائکه بصورت غیررسمی تصدیق می کنند.

حجت خداوند بر روی زمین از نظر ملکوت، خلیفه خدا بر روی زمین و داور بر روی زمین محسوب می شود. نکته ظریف ولی مهمی درباره لغت حاکم در زبان عربی و فارسی وجود دارد. حاکم در عربی از ریشه حکم، معنای اصلی آن داور و قاضی می باشد. اما در زبان فارسی حاکم منظور سلطان و فرمانروا می باشد. سهوا یا عمدا در ترجمه روایات، این اشتراک لفظ اما معانی متفاوت پیش آمده است که باعث ایجاد برداشت های اشتباه شده است.

مراجع
[1] https://kadivar.com/?p=15757                                                  

ارتداد

مجید نواندیش : امروزه بسیاری از فقها، ملاک ارتداد را عمدتا با شرط تعصب و عناد با حق می دانند. اینکه حق به آنان عرضه شده و فهمیده اند که حق است اما عناد می ورزند و جهد می کنند. روشنفکران هم عمدتا حکم ارتداد را رد می کنند. مرجع [1] سعی نموده است آراء مختلف فقها و روشنفکران را در زمینه ارتداد جمع آوری نماید. خواندن این مقاله توصیه می شود.

شخصا تصور می کنم که حکم ارتداد بیشتر یک تهدید و ارعاب بوده است و جنبه ارعاب داشته است. روایت است که هرکس از نماز جماعت روگردان باشد بر مسلمان‌ها واجب است که غیبتِ او را کنند و او (با ترک نماز جماعت) از عدالت می‌افتد و باید رفت‌وآمد با وی را قطع کرد و امام مسلمین باید او را بترساند و از ترک نماز جماعت برحذر دارد پس اگر اهل نماز جماعت شد که هیچ وگرنه باید خانه‌اش را روی سرش به آتش کشاند!! و اگر کسی اهل نماز جماعت باشد با این کار هم عادل شمرده می‌شود و هم نباید بر علیه او غیبت کرد[2].

اخیرا این حدیث و نقل به مضمون آن توسط یکی از امامان جمعه، باعث جنجال هایی گردید. بنده در طول تاریخ اسلام نشنیده ام، خانه فردی را بخاطر عدم شرکت در نماز جماعت به آتش بکشند. علی الظاهر مسلمانان هم می دانسته اند که این ها جنبه ارعاب دارد. همچنین بعضی عرفا معتقدند خلود در جهنم با رحمت خداوند سازگار نیست و آن را وعیدی می دانند که محقق نمی گردد. بواقع از نظر این عرفا، وعده خلود در جهنم هم ارعاب می باشد.

چرا از نظر من فقط ارعاب است؟ وقتی یک نفر از دایره یک دین خارج شد ، دیگر از نظر حقوقی آن دین برای آن فرد تکلیفی نمی تواند بکند. اما در گذشته حقوق شناخته نشده بودند. هدف این بوده است که افراد وقتی که پیامبر است، معجزه تجربه نبوی دیده اند، از دین خارج نشوند. خوب با وعده جهنم که دیگر این افراد به آن اعتقادی ندارند، که قابل کنترل نبوده اند. بهشت و جهنم مبشرا و نذیرا بواقع است. ترغیب و تشویق کننده و انذار کننده است اما این دیگر سر مرتد فایده ای ندارد. لذا از حکم ارعاب فیزیکی استفاده کرده اند. گفته اند حکمش مرگ است. اما تصور می کنم این ارعاب بوده است. چون از نظر حقوقی دین حق تصمیم گیری درباره فرد خارج شده از آن محدوده را ندارد. پروردگار و ملائکه غیررسمی می گویند این قانون را گفته اند و گذاشته اند بماند تا وقتی که علم حقوق در میان انسان ها پدید آید. در آن هنگام به دلیل نقض علم حقوق منسوخ گردد.

ابتدا پروردگار و سپس جبرییل امین می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! تهدید و ارعاب یکی از روش های حفظ دین بوده است. ما تصور می کنیم انسان نیازمند قوه قهریه برای حفظ سلامت اخلاقی و روانی می باشد. جبرییل هستم. قوه قهریه باعث خویشتن داری و تقویت قدرت حفظ و نگهداری انسان می شود. اگر نیروی انتظامی بوجود آمده است برای حفظ امنیت بشر بوده است. از نظر ما حفظ امنیت شامل حفظ امنیت اخلاقی انسان نیز می شود. انسان ها نیازمندند قدرت برتری از آنها بر روی زمین چون حکومت وجود داشته باشد، تا نظم و ترتیب و امنیت اجتماعات انسانی را حفظ نماید. خداوند معتقد است، از حکومت می توان بعنوان قوه قهریه برای حفظ و نگهداری ادیان نیز استفاده نمود. ما بطور کلی، از نیازها و سنت های اجتماعی، دستاوردهای انسان سعی می کنیم در جهت خیر سوء استفاده نماییم. که از آن جمله می توان به حج برای مسلمانان اشاره نمود. آن سنتی بود برای معصیت خداوند اما همان را وسیله ای قرار دادیم برای حفظ و نگهداری دین و اتحاد مسلمانان.
تهدید و ارعاب همان بکار بردن قوه قهریه برای حفظ دین می باشد. افرادی هستند که در کنار رسول زندگی کرده اند، حق را دریافته اند اما بخاطر طمع دنیا، منافع زودگذر حاضر می شوند از دین خارج شوند و این مسئله تاثیر روانی بسیار بدی بر دینداران آن مکتب می گذاشت. یک روش تبلیغ منفی بسیار قوی بود. همچنین دستاویزی توسط مخالفان آن دین می شد و از آن بر علیه آن دین تحقیق می کردند. ما حکم ارتداد را مرگ قرار دادیم، چون آنها نیازمند تنبیهی قوی و محکم بودند تا بی دلیل از دین خارج نشوند. خداوند عادل است. اما از تنبیه و مجازات بعنوان روشی برای حفظ دین خود را مجاز می داند که استفاده نماید. امروزه این روش بنظر شما اشتباه بنظر می رسد. درست است و ما تایید می کنیم. بدانید و آگاه باشید! پیامبران را در اعمال آن مختار می نمودیم اما اعلام نمی کردیم. مکتوم می داشتیم. اما تحقق شرایط آن را با گذشت زمان در اسلام، توسط ائمه دشوار نمودیم تا تعطیل گردد. آنها سعی خود نمودند اما شما در نیافتید. اما بدانید و آگاه باشید! بعضی تهدیدهای ما و برگزیدگان ما فقط ارعاب است. برای ترساندن بکار می رفته است و هیچگاه توسط مسلمانان اجرا نگردیده است. آنها به نیکی در می یافتند که اینها فقط ارعاب است. چون به آن عادت داشتند و برایشان قابل تشخیص بوده است. 

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! در گذشته از قوه ترس و ترساندن بعنوان یک روش تربیتی توسط برگزیدگان مورد استفاده قرار می گرفت. اما امروزه معتقدیم استفاده از آن اثر مطلوبی بر شخص و عموم جامعه نمی گذارد. باعث می شود دلهای آنان نسبت به حق بدبین و از آن دور گردد. لذا استفاده از آن را امروزه مصلحت نمی دانیم.

ترس یکی از مهمترین روش های کنترل انسان ها می باشد. والدین، پدر و مادر در کودکی عموما فرزندان را با ترساندن کنترل می کنند. انسان ها با ترس های مختلف بزرگ می شوند. شخصا معتقدم انسان در بزرگی لازم است که بعضی وقت ها بر ترس های خود غلبه کند. اجازه ندهد که دیگر با قوه ترس او را کنترل کنند. حکومت های دیکتاتور و توتالیتر و تمامیت خواه، از روش های ترساندن و از قوه ترس انسان برای کنترل جامعه و مردم بسیار استفاده می کنند. تصور می کنم در گذشته روش کنترل با قوه ترس یک روشی بوده است که جواب می داده است. اما امروزه مردم به اندازه مردم دوران گذشته مطیع و فرمانبردار نیستند. آنان خواه ناخواه آزادی خواه شده اند و حقوقی برای خود قائل هستند.

در تاریخ زندگی رسول الله، درباره سرنوشت افرادی که مرتد شده اند، بعضا نقل های متفاوتی وجود دارد. پیامبر اسلام (ص) بعد از فتح مکه دستور عفو عمومی جز در حق چند نفر صادر نمودند. تعدادی از آنها مربوط به مرتدین بودند که به شرح زیر می باشند:

اول: عبدالله بن سعد بن أبي سرح، كه قبلاً اسلام آورده و سپس مرتد و مشرك شده و نزد قريش باز گشته بود. اما "عثمان بن عفان" كه برادر رضاعي او بود، وي را پنهان كرد و پس از آن كه آرامش برقرار شد، او را نزد رسول خدا آورد و برايش امان خواست. رسول خدا به وي امان داده، سپس عبدالله اسلام آورد و در خلافت "عمر" و "عثمان" به كار گماشته شد.

دوم: عبدالله بن هلال بن خطل أدرمي (از بني‏تيم) كه قبلاً اسلام آورده بود و رسول خدا او را براي گرفتن صدقات فرستاد و مردي از انصار را همراه وي ساخت و خادمي از مسلمانان نيز همراه داشت. عبدالله در منزلي فرود آمد و به خادم گفت: گوسفندي بكشد و براي وي خوراكي تهيه كند و خود خوابيد. چون بيدار شد، ديد كه خادم دستور وي را عمل نكرده است، بر او حمله برد و او را كشت و مرتد و مشرك به مكه گريخت. روز فتح عبدالله را در حالي كه پرده‏هاي كعبه را گرفته بود كشتند.

سوم: مقبس (یا مقیس ) بن صُبابه ليثي كه در جنگ "بني المصطلق" مردي از انصار، از طايفه "عبادة بن صامت" برادرش "هشام به صبابه" را به گمان آن كه مردي از دشمن است كشت، و پس از آن كه رسول خدا به مدينه بازگشت، مقبس بن صبابه از مكه به مدينه آمد و اظهار اسلام نمود و خونبهاي برادر خود "هشام" را از رسول خداصلي الله وعليه وآله گرفت و طولي نكشيد كه بركشنده برادر خود حمله برد و او را كشت و سپس مرتد شد و به مكه بازگشت و اشعاري حاكي از خوشحالي و رضايتمندي از كشتن مرد انصاري خواند. مقيس روز فتح مكه به دست نميلة بن عبدالله ليثي كشته شد

طبق این لیست، بنظر می آید تنها مرتدینی کشته شده اند که علاوه بر مرتد شدن، مرتکب جرم قتل نیز شده اند و بواقع قصاص شده اند.

دکتر سروش در ویدیویی درباره شبهه اجازه مرگ بر اساس عقیده و حکم مرتد می گوید: همه فیلسوفان در گذشته عقیده داشته اند که ارزش جان کمتر از عقیده است. آن چه که آدم را شرف می دهد، اشرف مخلوقات میکند عقیده اوست. ادمی اگر اندیشه فاسد داشته باشد جانش بی ارزش است. در گذشته هم در مسیحیت هم در یهودیت هم در اسلام بوده است. شرف انسان را به عقیده، اخلاق و رفتارش می دانستند، برتر از جان می دانستند. مولانا همین تحلیل را دارد، متفکران آن دوران همین تحلیل را دارند. اینطوری است که یک غیرمسلمان جانش مباح می شود. در زمان ما جان بر عقیده مقدم شده و محترم است. باب اجتهاد باز است. پا به پای تحولی که روانشناسی انسانی تغییر میکند باید اجتهاد شود.

عبدالله بن سعد بن أبي سرح

یکی از مرتدین که داستان وی قابل توجه می باشد، عبدلله بن سعد بن ابی سرح می باشد. ﻋﻠﯽ ﺩﺷﺘﯽ، کتاب ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ، در صفحه 115 می گوید: ﻭ ﺷﺸﻤﯽ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﯽﺳﺮﺡ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭﺣﯽ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺧﺮﺁﯾﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﺪﺍﺩ. ﻣﺜﻼً ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ‏«ﻭﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﯾﺰﺣﮑﯿﻢ ‏» ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ‏«ﻭﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻢ ﺣﮑﯿﻢ‏». ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻭﺣﯽ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﺎ ﺍﻟﻘﺎ ( نظر) ﻣﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻗﺮﯾﺶ ﺭﻓﺘﻪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ .همچنین ﺍﻟﺒﯿﻀﺎﻭﯼ ﻣﻔﺴﺮ ﻗﺮﺁﻥ، ﺩﺭ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺁﯾﻪ 93 ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ این آیه ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﺳﺮﺡ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻭﺣﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ. ﺁﯾﻪ 12 ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ «ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺧﺎﻟﺺ ﺁﻓﺮﻳﺪﻳﻢ‏» ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ‏: ﺛُﻢَّ ﺃَﻧﺸَﺄْﻧَﺎﻩُ ﺧَﻠْﻘًﺎ ﺁﺧَﺮَ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﻳﻨﺸﯽ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺍﺩﻳﻢ، ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﻓَﺘَﺒَﺎﺭَﻙَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺃَﺣْﺴَﻦُ ﺍﻟْﺨَﺎﻟِﻘِﻴﻦَ (ﺩﺭ ﺧﻮﺭ ﺗﻌﻈﻴﻢ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﮔﺎﻥ‏). ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮔﻔﺖ ‏«ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍ، ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ »! ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺷﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ‏«ﺍﮔﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﻭ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻭﺣﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ! ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﯾﮏﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺍﺳﺖ، ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﺁﻧﭽﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ[3].

نظر من بر این داستان این بود که وی با قصد قبلی و به هدف جاسوسی بعنوان کسی که سواد داشت مسلمان شد و وارد مدینه شد. کاتب وحی شد، بعد هم فرار کرد و به دروغ به پیامبر نسبت داد پیامبر با سخنان من درباره قران موافقت می کند و آنها را هم می نویسد. همانطور که می دانید حکم جاسوس در بسیاری از کشورها در گذشته ای نه چندان دور مرگ بوده است.

اما پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! اما درباره عبدلله بن ابی سرح او راست روایت کرد اما طمع کرد و گمراه شد. کلام فتبارک الله احسن الخالقین از دهان او خارج شد. اما آن کلام را ما از طریق او جاری ساختیم. پیامبر را مطلع ساختیم و وی دستور به اضافه کردن آن داد. اما تغییرات کوچک داده شده توسط او در قران، معنای آیات را عوض نمی کرد و لذا پیامبر مخالفت نمی کرد. خداوند او را بخشید. او هم از مرگ نجات یافت. تمام.

مراجع
 [2] تهذیب ج 6 ص 241 ح 596

اسلام و زنان


مجید نواندیش : در گذشته در زمانی که جوامع و مردم مانند امروز فشرده و نزدیک به هم زندگی نمی کردند. برای حفظ زنان راه حل را، دور نگهداشتن زنان از مردم و جامعه می دانستند. مردم عرفا سعی می کردند زنان را از جامعه و اختلاط محفوظ نگهدارند. امروز با گسترش شهر نشینی، ایجاد جوامع شلوغ، حضور اجتماعی زنان در کنار مردان دیگر این راه پاسخگو و امکان پذیر نمی باشد. دور نگهداشتن زنان از جامعه دیگر قابل قبول از نظر عرف هم نمی باشد. در گذشته نزد اعراب، زن تقریبا همچون متاع و کالا محسوب می شده است. این نگاه تا حدی در اسلام نیز رسوخ کرده است. امروزه این نگاه انسانی و قابل قبول نمی باشد.

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! انسان ها شامل زنان و مردان با یکدیگر دارای تفاوت هایی باشند. نیازمندی های متفاوتی نیز عموما دارند. مردان محکمتر، استوارتر و مقاومتر، زنان حساس تر، دارای هوش عاطفی بالاتر نسبت به مردان و غیره می باشند. مردان نیازمند تمکن مالی بالاتر عموما و زنان نیازمند مهر و محبت، مورد توجه قرار گرفتن بیشتر می باشند. حضور اجتماعی زنان در کنار مردان امروزه پسندیده است، بشرط ها و شروطها که بعدا گفته خواهد شد. اما در امر قضاوت کماکان معتقدیم مردان ارجحند. قضاوت زنان دیگر حرام نیست. اما توصیه به استفاده از مردان بدلیل داشتن عموما ثبات احساسی بیشتر می شود. لازم به ذکر است استثنائات هم وجود دارد. اما در مورد بعضی مسائل همچون مسائل زنان، کودکان، آسیب های اجتماعی عموما، استفاده از قضات زن پسندیده تر است و توصیه می شود. تمام.

واقعیت این است که عقل و خرد زنان امروزی جامعه که در جامعه حضور فعال دارند تفاوت بسیار زیادی با زنان سنتی خانه دار قدیمی دارد. تفاوت بسیار زیادی بین زنانی که به هر نحوی در جامعه حضور پیدا می کنند با زنان سنتی خانه دار قدیمی وجود دارد. شخصا این تفاوت را دیده ام و احساس کرده ام. از نظر خرد و درک و بینش بین این دو نوع زنان تفاوت قابل محسوسی وجود دارد. علت سخنانی که درباره زنان گفته اند و احکام تبعیض آمیز همین می باشد. در گذشته در قرون گذشته، زنان را در خانه ها نگه می داشته اند. زنان کمی امکان و اجازه حضور در اجتماع را پیدا می کرده اند. به همین دلیل زنان نسبت به مردان که در اجتماع حضور پیدا می کرده اند از نظر سطح درک و بینش تفاوت محسوسی داشته اند و مردان برتر از زنان بوده اند. از این تفاوت سطح درک و بینش به همان عقل و خرد نام برده اند ولی منظور همین تفاوت سطح درک و بینش می باشد. زنان خانه نشین و دور از جامعه، آلوده به خرافات، جهل و نادانی عموما می شوند. با توجه به اینکه امروزه زنان در اجتماع حضور پیدا کرده اند و دیگر هم رده مردان تقریبا شده اند. ملائکه بصورت غیررسمی می گویند احکام تبعیض آمیز درباره زنان لغو می گردد. اما ملائکه و فرشتگان کماکان معتقدند که ارث زنان باید نصف و یا کمتر از مردان باشد. بدلیل اینکه هنوز مردان به تمکن مالی بیشتر از زنان نیازمند هستند.

در آیه 11 سوره نساء درباره ارث آمده است:
خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش می کند: سهم پسر ، چون سهم دو دختر است. و اگر [ همه ورثه ، ] دختر [ و ] از دو تن بیشتر باشند ، سهم آنان دو سوم ما ترک است و اگر [ دختری که ارث می برد ] یکی باشد ، نیمی از میراث از آنِ اوست ، و برای هر یک از پدر و مادر وی [ متوفی ] یک ششم از ما تَرک [ مقرّر شده ] است ، این در صورتی است که [ متوفّی ] فرزندی داشته باشد. ولی اگر فرزندی نداشته باشد و [ تنها ] پدر و مادرش از او ارث برند ، برای مادرش یک سوم است [ و بقیّه را پدر می برد ] و اگر او برادرانی داشته باشد ، مادرش یک ششم می برد ، [ البته همه اینها ] پس از انجام وصیّتی است که او بدان سفارش کرده یا دینی [ که باید استثنا شود ] . شما نمی دانید پدران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند. [ این ] فرضی است از جانب خدا ، زیرا خداوند دانای حکیم است.

ملائکه بصورت غیر رسمی می گویند زنان در طول تاریخ یک تغییر سرنوشت ساز داده اند. آنان تقدیر خود را عوض کرده اند و ملائکه و فرشتگان پیش بینی نمی کرده اند که زنان چنین تغییری در تقدیر و سرنوشت خود بدهند. زنان در طول تاریخ سرنوشت و تقدیر خود را تغییر داده و به برابری با مردان رسیده اند. ملائکه پیش بینی و تصور نمی کرده اند که زنان به این جایگاه برسند. درباره تقدیر، تغییرات سرنوشت ساز و سیستم پیش بینی آینده ملائکه در آینده بیشتر سخن خواهم گفت.

در سوره نساء آیه 34 داریم:
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلي‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً

مردان ، سرپرست زنانند ، به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [ نیز ] به دلیل آنکه از اموالشان خرج می کنند. پس ، زنانِ درستکار ، فرمانبردارند [ و ] به پاس آنچه خدا [ برای آنان ] حفظ کرده ، اسرار [ شوهرانِ خود ] را حفظ می کنند. و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید [ نخست ] پندشان دهید و [ بعد ] در خوابگاه ها از ایشان دوری کنید و [ اگر تاثیر نکرد ] آنان را بزنید پس اگر شما را اطاعت کردند [ دیگر ] بر آنها هیچ راهی [ برای سرزنش ] مجویید ، که خدا والای بزرگ است.

امیرالمومنین بصورت غیررسمی می فرماید این آیه امروزه نسخ شده است. ایشان می فرماید زنان در گذشته به شدت گرفتار خرافات، جهل و نادانی بودند. ملائکه می گویند ائمه اطهار حق سخن گفتن رسمی با بنده را ندارند مگر در موارد استثنایی و مواردی که پروردگار اذن دهند. اهل بیت میگویند دلیل خاصی ندارد. دلیل آن سلسله مراتب است و متولی سخن گفتن رسمی با بنده، ملائکه و پروردگار هستند.


یکی از آیات مورد بحث و انتقاد در قران، آیه 223 سوره بقره می باشد.
نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ

ترجمه های متفاوتی برای این آیه وجود دارد که بعضی از ترجمه ها بحث برانگیز است و مورد انتقاد علی الخصوص توسط بانوان قرار گرفته است. بطور مثال استاد فولادوند چنین ترجمه کرده است:

زنانِ شما کشتزار شما هستند. پس ، از هر جا [ و هر گونه ] که خواهید به کشتزار خود [ در ] آیید ، و برای شخص خودتان [ در بهره مندی از آنها ] پیشدستی کنید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد ، و مؤمنان را [ به این دیدار ] مژده ده.

ملائکه معتقدند این آیه ترجمه های بهتری می تواند گردد و آن ترجمه ها درست تر می باشد.

بطور مثال ترجمه آیت الله مکارم شیرازی: زنان شما ، محل بذرافشانی شما هستند پس هر زمان که بخواهید ، می توانید با آنها آمیزش کنید. و ( سعی نمائید از این فرصت بهره گرفته ، با پرورش فرزندان صالح ) اثر نیکی برای خود ، از پیش بفرستید! و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مؤمنان ، بشارت ده!

در تفسیر المیزان در ذیل تفسیر این آیه آمده است:
پس حاصل کلام در معناى آیه این شد که نسبت زنان به جامعه انسانى نسبت کشتزار است به انسان کشت کار، همانطور که کشتزار براى بقاى بذر لازم است ، و اگر نباشد بذرها به کلى نابود مى شود، و دیگر غذائى براى حفظ حیات و ابقاى آن نمى ماند، همچنین اگر زنان نباشند نوع انسانى دوام نمى یابد، و نسلش قطع مى شود،

در ویکیپدیا آمده است، برای بسیاری از جوامع باستانی و سنتی، روابط جنسی دارای معانی برجسته مذهبی بوده‌است. عموماً برای این موضوع از تمثیل «حاصلخیزی یا باروری» استفاده می‌شده‌است. به نظر می‌آید که آمیزش جنسی به عنوان بخشی از نظام باروری طبیعت نگریسته می‌شده زیرا تطبیقی بین زن و «زمین مزرعه»، بین مرد و «شخم»، و بین آمیزش جنسی و «عمل شخم‌زدن» در این فرهنگ‌ها دیده می‌شود[1].

در آیه 3 سوره نساء مجوز حق انتخاب تعدد زوجات به مرد داده شده است:
و اگر در اجرای عدالت میان دختران یتیم بیمناکید ، هر چه از زنان [ دیگر ] که شما را پسند افتاد ، دو دو ، سه سه ، چهار چهار ، به زنی گیرید. پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید ، به یک [ زنِ آزاد ] یا به آنچه [ از کنیزان ] مالک شده اید [ اکتفاء کنید ] . این [ خودداری ] نزدیکتر است تا به ستم گرایید [ و بیهوده عیال وار گردید ] .

پروردگار و فرشتگان، بصورت غیر رسمی کماکان معتقدند که مردان می توانند چندین همسر بگیرند. می گویند بنظر ما مردان امکان مدیریت عاطفی چند همسر را دارند ولی زنان نمی توانند چندین مرد را بعنوان همسر همزمان مدیریت عاطفی نمایند. این به معنای تشویق به چند همسری نیست. امروزه وضع بگونه ای است که مردم به همان تک همسر قناعت می کنند.

ملائکه غیررسمی می گویند این مجوزی است که در گذشته داده شده است. شروط آن هم (عدالت) به خوبی مشخص شده است. اکنون دلیلی برای برداشتن آن و حرام دانستن اتخاذ بیش از یک همسر توسط مردان نمی بینیم. این حکم را امروزه موجب بروز مشکل نمی دانند. امروزه زن و مرد در قالب تک همسری هم بزور با هم ازدواج می کنند.

جبرییل امین می فرماید:
تعدد زوجات مسئله مبتلی به، جامعه امروز نمی باشد. لذا ضرورتی به اصلاح حکم پیشین وجود ندارد. تمام.

یکی از مسائل و مباحث مطرحه، اجازه اسلام به ازدواج دختران خردسال و همچنین مبحث سن تکلیف می باشد. پروردگار و ملائکه معتقدند که امروزه از نظر عقلی خردسالان نسبت به گذشته رشد بسیار بیشتری داشته اند و سن تکلیف نسبت به گذشته حتی باید کمتر گردد.

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! حداقل سن ازدواج می تواند متفاوت از سن تکلیف باشد و توسط قانون مشخص شود. اما در باب سن تکلیف، آن بسته به جامعه و عموم دارد. سعی می شود کمی زودتر تعیین شود تا کودکان به انجام تکالیف دینی عادت کنند. امروزه رشد کودکان و به عقل رسیدن کودکان نسبت به گذشته سریعتر شده است. لذا سن تکلیف برای ایرانیان را 10 سال شمسی تمام برای دختر و پسر تعیین می کنیم. تمام.

درباره مهریه، پروردگار و ملائکه معتقد به آزاد بودن مقدار آن می باشند. اما معتقدند عدم استطاعت مهریه، نباید موجب به زندان افتادن شود. ملائکه غیررسمی می گویند چون شرط استطاعت در ذات آن نهفته است. اگر استطاعت ندارد، اصلا توسط زن نباید پذیرفته شود. ملائکه می گویند وقتی زن و مرد بر سر مهریه ای توافق کردند، زن از نظر ما پذیرفته است که ذاتا مرد استطاعت پرداخت مهریه را دارد. اگر استطاعت ندارد، مرد پیشنهادی غیر واقعی را پذیرفته و زن هم قبول کرده. هر دو خطا کرده اند. نیازی به زندان کردن مرد نیست.

بطور کلی مهریه سنتی است که از عربستان آمده است. عرب ها هنگام ازدواج مبلغی نقدا به عنوان هدیه و هبه که مهریه نامیده می شود به زن می بخشند. بنابراین مهریه نقد محسوب می شود نه نسیه. اما در ایران به اشتباه این رسم تغییر کرده است.

مراجع

۱۳۹۷ شهریور ۲, جمعه

الله و رب (3) / رب

مجید نواندیش : معنای کلمه رب مالک، صاحب و غالب است و اگر در موضوع اسمای افعالیه خدا مورد بحث قرار گیرد، به معنای «مربی، منعم، متمم» است. همچنین گفته اند کلمه رب، اسم عام است و در مورد غیر خدای سبحان هم در قران بکار رفته است. در بیان تفاوت الله و رب ، رب را اسم و صفت خداوند متعال دانسته اند. اما ستاد گمنامی معتقد به افتراق به بین الله و رب بود[1].

مرجع [2] می گوید رب در قران پروردگار ترجمه شده است ولی رب به معنای صاحب اختیار و فرمانروا است. رب به معنای پروردگار از ریشه "ر ب و" است که 25 بار در قران آمده است و برای غیر او هم بکار می رود. اما کلمه رب از ریشه "ر ب ب" هم می تواند باشد که این کلمه 980 بار در قران آمده است و برای غیر او بکار نمی رود و به معنای این است که تمام قدرت و ثروت و تمام آنچه که در جهان است در اختیار او است.

مرجع [1] اشاره شده است که در قران 2860 بار کلمه الله و 980 بار رب آمده است. مرجع [3] ادعا می کند با مطالعه بیشتر کتاب قران می بینیم که هر جا خدا خواسته با پیامبران یا فرشتگان صحبت کند از کلمه رب استفاده شده است.

در طی تجربه معنوی که داشتم متوجه شدم رب یا پروردگار هم در این عالم وجود دارند و مدیریت عالم ملکوت و ملائکه و فرشتگان با ایشان می باشد. بنظر بنده ایشان هم توانای مطلق و دانای مطلق نمی باشند اما داناتر و عاقل تر و تواناتر از ملائکه و فرشتگان و دیگر موجودات عالم غیب می باشند. فرشتگان و ملائکه ایشان را عبادت می کنند که به واقع مقصود این می باشد که به ایشان احترام می گذارند.  در نماز، در رکوع و سجود به تنزیه و ستایش پروردگار و رب عالم می پردازیم.

پروردگار خودشان یکبار گفتند، از جنس روح می باشند. حاصل قویترین اتصال همه ارواح پاک دنیا می باشند. یکپارچه می باشند.

ارواح دارای رازهایی می باشند که ملائکه تمایلی به بازگویی آن ندارند. ملائکه فاش می کنند که ارواح دارای اتصال می باشند و این اتصال دارای شدت بصورت فازی می باشد. از عدم اتصال تا یکپارچه شدن وجود دارد.

جبرییل امین می فرماید:
ما را مستقیم نخوانید. مستقیم سراغ ما نیایید. مایه ابتلاء هست. دوست نداریم. ما دوست داریم از طریق پروردگار به ما نزدیک شوید. پروردگار را بخوانید. او را اطاعت کنید. در اینحالت ما اجابت می کنیم شما را. ما عذاب می کنیم افرادی که با بی احترامی به پروردگار مستقیم به سراغ ما می آیند. شوخی هم نداریم. تمام. جبرییل بودم.

جبرییل امین می فرماید:
پروردگار داناتر، آگاه تر و عاقل تر از تمام ماست. تمام. جبرییل بودم.

جبرییل امین می فرماید:
بدانید و آگاه باشید بر شما فرض کرده ایم طاعت و بندگی او. حقیری پیش نیستید. دست از گردنکشی بردارید. مطیع اوامر خداوند باشید. بین پروردگار و خداوند در متن قران فرقی نیست و بجای هم بکار رفته اند. تمام. جبرییل بودم.


جبرییل امین می فرماید:
دست بردارید از بحث درباره ازلی یا ابدی بودن خدا. شما هیچ نیستید. قطره ای هستید. حبابی هستید بین حبابها. هیچ نمی دانید چقدر ضعیفید اما گردنگشی می کنید. سوادتان پایین است. علم آن است که بدانید چطور زندگی کنید. نه اینکه فلسفه بافی کنید و درباره مهملات قلم فرسایی کنید. مجمل سخن گویید و مفید. علم نافع دنبالش باشید. سخت نیست. همین که گفتیم. تمام. جبرییل.

پروردگار سخن می گویند:
بدانید و آگاه باشید! صفاتی که به الله نسبت داده ایم بواقع متعلق به رب می باشد. نه آنطور که مبالغه شده است و نه به اندازه شما انسان ها. مبالغه کردیم تا ما را چون خود نپندارید. ما بالاتر از تصور شما و فروتر از خیال شما هستیم. بدانید ما رحمن نسبت به خلق و رحیم نسبت به مومنان هستیم. تمام.

علم مطلق و توانایی مطلق

به اعتقاد بنده، پروردگار دارای علم مطلق و توانایی مطلق نمی باشد. در سوره یونس آیه 61 آمده است:
و در هیچ کاری نباشی و از سوی او [ خدا ] هیچ [ آیه ای ] از قرآن نخوانی و هیچ کاری نکنید ، مگر اینکه ما بر شما گواه باشیم آن گاه که بدان مبادرت می ورزید. و هم وزن ذره ای ، نه در زمین و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نیست ، و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن چیزی نیست ، مگر اینکه در کتابی روشن [ درج شده ] است.

در سوره کهف آیه 109 آمده است:
بگو: «اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکّب شود ، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد ، قطعاً دریا پایان می یابد ، هر چند نظیرش را به مدد [ آن ] بیاوریم.»

در سوره ملک آیه 1 داریم:
بزرگوار [ و خجسته ] است آنکه فرمانروایی به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست.

پروردگار می فرمایند:
اما بدانید و آگاه باشید. پروردگار آدابی برای سخن گفتن دارد. بر شما باد سعی در شناخت این آداب. تاکید و مبالغه از آن جمله اند. بطور مثال ان ارضی واسعه، مبالغه است در وسعت زمین. تمام. والسلام.

اشاره پروردگار به آیه 56 سوره عنکبوت می باشد:
يا عِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضي‏ واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ
«ای بندگان من که ایمان آورده اید ، زمین من فراخ است تنها مرا بپرستید.»

برای خودم مبالغه در این آیه مبهم است. اما بخشی از صفات و اسامی خداوند، صیغه مبالغه عربی محسوب می شود.

سنت الهی آزمودن

پروردگارت سخن می گوید:
بدانید و آگاه باشید! شما را وعده به خیر عظیم می دهیم. اما شما را می آزماییم. مجید را آزموده ایم و خواهیم آزمود. شما بر وی مسیطر نخواهید شد، مگر به اذن ما. آگاه باشید روش اطاعت و بندگی در پیش گیرید. ما نیاز به بندگی شما نداریم. صلاح خودتان در این است. مجازید هر چقدر می خواهید انتقاد کنید، اما در عمل موظف به اطاعت هستید. جاء الحق و زهق الباطل. حق خواهد آمد و باطل نابود شدنی است بشرط ها و شروطها. توبه کنید. عملا توبه کنید. به سوی حق و درستی باز گردید. ما شما را به خیر عظیم برای مردم دنیا وعده می دهیم به اذن و اراده مان. به شرط آنکه وقتی حق آشکار گردید راه اطاعت و تبعیت از حق پیشه کنید. علم ما بیشتر از آن است که تصور می کنید. اراده کنیم بشرطها و شروطها بهره مند خواهید شد. عقولتان کامل خواهد شد. راه اطاعت و تبعیت از حق پیشه کنید. والسلام.

یکی از سنت های الهی و پروردگار آزمودن و امتحان کردن می باشد.

در سوره عنکبوت آیه 2 و 3 آمده است:
آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم ، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ 
و به یقین ، کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم ، تا خدا آنان را که راست گفته اند معلوم دارد و دروغگویان را [ نیز ] معلوم دارد.

عرش و کرسی

پروردگارت سخن می گوید:
اما بدانید و آگاه باشید! عرش آب است. آب های روی زمین است. اما کرسی، منطقه پرواز ممنوع است. حریم ماست. هیچکس اجازه ورود به آنجا ندارد مگر به اذن ما.

در سوره هود آیه 7 آمده است:
و اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود ، تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید. و اگر بگویی: «شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد» قطعاً کسانی که کافر شده اند خواهند گفت: «این [ ادّعا ] جز سحری آشکار نیست.»

در آیات ابتدایی تورات آمده است: روح خدا بر روی آب‌ها معلّق بود (پیدایش، 1: 2)

همچنین در آیه دوم سفر پیدایش، در متن عبری تورات، از واژه «روح» (ךוח = rouh) استفاده شده است: و روح خدا بر روی آب‌ها معلّق بود. معانی مختلفی برای این واژه عبری ذکر کرده‌اند؛ ازجمله: باد، روح، جهت، نفس و نیرو (حییم، 1344: 512)؛ اما دربارۀ تفسیر این واژه در تورات، تنها از دو معنی «روح» یا «باد» استفاده شده است. علمای یهود در تلمود، معنای دوم، یعنی «باد» را برای این واژه اختیار کرده‌اند و آن را یکی از عناصر لازم برای جهان برشمرده‌اند و خلقت آن را در آغاز آفرینش دانسته‌اند (کهن، 1350: 57).

عرش در اصل به معنی «سقف» یا «شیئى سقف‏دار» است و به تخت سلطان نیز عرش گفته مى‏شود. این کلمه مجازاً به معنى قدرت نیز به‌کار رفته است؛ برای مثال، هنگامی که در عربى گفته مى‏شود «فلانٌ استوى على عرشِه»، فلان کس بر تختش نشست، کنایه از به قدرت رسیدن است که در فارسی نیز معادل آن کاربرد دارد [4][5].

آگاهی از خطورات

پروردگار از نیت ها و افکار آگاهند. ملائکه بجز آنان که از طرف پروردگار اذن دارند از افکار و نیت انسان ها آگاهی ندارند.

سوره فاطر آیه 38
خدا[ست كه‌] داناى نهان آسمانها و زمين است، و اوست كه به راز دلها داناست.

سوره مائده آیه 7
و نعمتی را که خدا بر شما ارزانی داشته و [ نیز ] پیمانی را که شما را به [ انجام ] آن متعهد گردانیده ، به یاد آورید ، آن گاه که گفتید: «شنیدیم و اطاعت کردیم.» و از خدا پروا دارید که خدا به راز دلها آگاه است.

اجنه، نیروهای شر در مواقعی سعی می کنند از افکار و خطورات بدون اذن پروردگار آگاهی پیدا کنند، این یکی از مصادیق استراق سمع می باشد که در قران به آن اشاره شده است.

لوح محفوظ

مرجع [6] می گوید لوح محفوظ ، صفحه‌ای است که تمام اتفاقات عالم در آن ثبت شده است. این اتفاقات، همراه با جزئیات کامل است و به هیچ وجه قابل تغییر و دگرگونی نیست. جنس این کتاب معلوم نیست، هرچند قطعا از جنس کتاب کاغذی و مادی نیست. گاهی از این لوح با نام‌های ام الکتاب، کتاب مسطور، رق منشور، کتاب مکنون و کتاب حفیظ نیز یاد می‌شود.
در مقابل آن، لوح محو و اثبات قرار دارد که محل ثبت حوادث و اتفاقاتی است که قرار است محقق شود و برخلاف لوح محفوظ، اموری که در آن نوشته شده است، بر اساس شرایط و ضوابطی قابل تغییر و تبدیل است.

پروردگار بصورت غیر رسمی می گویند کتاب مکنون، کتاب تاریخ پروردگار هست. همه حوادث و وقایع تاریخ از ابتدا در آن نوشته شده و نوشته می شود.

مرجع [6] همچنین می گوید طبق آیات و روایات موجود، تمام پدیده‌های هستی از کوچک و بزرگ در دو کتاب یا دو لوح تکوینی نوشته شده است که هر کدام از آنها ویژگی خاص خود را دارند. یکی از آنها لوح محفوظ است؛ این لوح، کتابی است که تمام پدیدههای عالم با قلم تقدیر در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.
دیگری لوح محو و اثبات است که محل محل ثبت حوادث و اتفاقاتی است که به مرحله فعلیت خواهد رسید. آنچه در این کتاب نوشته شده قابل تغییر و تبدیل است[7].

در سوره رعد آیه 39 درباره لوح محو و اثبات آمده است:
یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ 
ترجمهخدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى‌کند، و اصل کتاب نزد اوست.

پروردگار بصورت غیر رسمی می گویند لوح محو و اثبات، شامل حوادث آینده است که قابل تغییر است. لوح محفوظ یا ام الکتاب شامل هم کتاب مکنون هم لوح محو و اثبات می باشد.

سوره واقعه آیه 76 78
77) که این قرآن کتابی بسیار بزرگوار و سودمند و گرامی است. 
78) که در لوح محفوظ سرّ حق مقام دارد. 

سوره بروج آیه 21 و 22
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ ، في‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ

مراجع
[4] مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، )1374ش(، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب اإلسالمی، 9/ 25
[6] http://fa.wikishia.net/view/%D9%84%D9%88%D8%AD_%D9%85%D8%AD%D9%81%D9%88%D8%B8
[7] رجوع کنید به: سبحانی، مع الشیعه الامامیه، ص۱۰۵