۱۳۹۷ تیر ۵, سه‌شنبه

احکام مالی اسلام(1)


مجید نواندیش : به امید خدا در یک مقاله سه بخشی به احکام مالی اسلام پرداخته می شود. در بخش اول زکات و ربا، در بخش دوم قمار و جزیه و در بخش انتهایی خمس مورد بررسی قرار می گیرد.

زکات


هر کس اندکی با اسلام و احکام آن آشنایی داشته باشد، اهمیت زکات و جایگاه رفیع آن را در اسلام به خوبی می داند. قرآن کریم در28 آیه زکات را در کنار نماز آورده و پرداخت آن را مورد تأکید و سفارش قرار داده است. زکات در لغت به معنای رشد, نماء و زیادتی است[1]. فقهای شیعه بر این عقیده اند که زکات مال فقط در موارد نه گانه گندم، جو، خرما، کشمش، طلا و نقره مسکوک، شتر، گاو و گوسفند واجب است. از نظر اهل سنت، زکات بر مال التجاره هم واجب می باشد.

در خصوص زکات در آیه 60 سوره توبه آمده است:
صدقات ، تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدّیان [ گردآوری و پخش ] آن ، و کسانی که دلشان به دست آورده می شود ، و در [ راه آزادی ] بردگان ، و وامداران ، و در راه خدا ، و به در راه مانده ، اختصاص دارد. [ این ] به عنوان فریضه از جانب خداست ، و خدا دانای حکیم است.


زکات در زمان پیامبر و ائمه

موارد نه گانه زکات در زمان پیامبر و زمان های نزدیک به آن از منابع اصلی ثروت مردم بوده است. در زمان ائمه مواردی به زکات اضافه شده است.

امام علی، زکات از اسب هم اضافه نموده است. شهید صدر در این زمینه ضمن تقسیم احکام اسلامی به احکام ثابت و متغیّر و اختیاراتی که حاکم اسلامی در خصوص احکام متغیر دارد، این عنصر متحرّک در احکام اسلامی آشکار می سازد که زکات به عنوان یک نظریه اسلامی به مال خاصی اختصاص ندارد، بلکه ولیّ امر مسلمین می تواند بر هر چه ضروری بداند، آن را انطباق دهد[2].

ابابصیر وقتی از امام صادق(ع) می پرسد: آیا در برنج زکات است؟ امام پاسخ می دهند: بلی ولی به این پاسخ اکتفا نکرده و در ادامه می فرماید: «در مدینه در آن روز برنج نبود تا در آن زکات قرار داده شود، آری در آن زکات است، چرا نباشد در حالی بیشتر خراج عراق از برنج است» .[3]

محمد بن مسلم گوید از امام(ع) سوءال کردم به چه حبوباتی زکات تعلّق می گیرد؟ فرمودند: گندم، جو، ذرّت، ارزن، برنج، جو پوست کنده، عدس و کنجد، به همه اینها و مانند آن زکات تعلّق می گیرد. سند این روایت صحیح است و دلالت آن بر وجوب زکات در حبوباتی مثل برنج، عدس، کنجد و... که خارج از موارد نه گانه است، آشکار است؛ زیرا این حبوبات در کنار غلات چهار گانه آمده، از این رو حمل برخی بر وجوب و حمل سایر موارد بر استحباب، بسیار بعید است[4]. همچنین روایاتی وجود دارد که ائمه اذعان کرده اند زکات توسط پیامبر غیر از موارد نه گانه بخشیده شده است[5].
نتیجه گیری و حکم جدید

مرجع [6] می گوید موارد نه گانه در زمان پیامبر و زمان های نزدیک به آن از منابع اصلی ثروت مردم بوده است ولی امروزه این گونه نیست. امروزه در معاملات به جای درهم و دینار، انواع مختلف پول رایج است، شتر، گاو و گوسفند بیابان چر، هم به ندرت یافت می شود؛ غلاتی مانند خرما و کشمش در بسیاری از مناطق کشت نمی شود و بر فرض آنکه کشت شود، مقدار آن در برابر ثروتهایی مانند املاک و مستغلاّت گران قیمت، کارخانجات و شرکتهای بزرگ، مزارع و باغات بزرگ میوه، درآمد شغلهای آزاد و... بسیار ناچیز است.

در احادیث داریم که هر چیزی دارای زکات می باشد. امیرالمومنین علم را هم دارای زکات می داند. وقتی یک نفر عالم شد و به توانایی رسید که بتواند از علم خودش ببخشد و به دیگران بهره برساند، لازم است که اینکار را انجام دهد. درباره مال هم همینطور می باشد وقتی فردی به توانگری رسید لازم است که زکات مال خود را بدهد. در حدیث داریم:
یعنی همانا خداوند در مالهای ثروتمندان برای نیازمندان به مقدار کفایتشان واجب کرده و اگر دانسته بود که به آنان نمی رسد، آن سهم را زیادتر کرده بود. بنابراین گرفتاری آنان از طرف فریضة خداوند نیست، بلکه از طرف کسانی ست که آنان را از حقوقشان منع کرده­اند. و اگر مردم حقوقشان را ادا کرده بودند، زندگی خوبی داشتند[7]

درباره زکات حکمی بنظرم رسید. مشابه آن در بازنویسی توسط ملائکه از جانب پروردگار چنین بیان گردید:

اما زکات بر افرادی که از نظر دهک اقتصادی  جز دهکهای برخوردار (5 به بالا) قرار می گیرند، موظفند بسته به میزان درآمد و دهکی که در آن قرار می گیرند بخشی از اموال خود را به فقرا، مساکین، در راه ماندگان، بچه های یتیم، وامداران اعم از سادات و غیر سادات ببخشند. اینکار از طریق موسسات خیریه عمومی یا خصوصی قابل اعتماد یا بطور مستقیم می تواند صورت بگیرد. میزان بخشی از اموال که واجب است بخشیده شود را مجتهدان می توانند مشخص نمایند. پروردگار مقدار مشخصی تعیین نمی کند. هر چه بیشتر بهتر به حد تکلف.

بررسی ها نشان میدهد علی الظاهر، در یکی دو سال اخیر آمار مشخصی از متوسط هزینه کل ده دهک اقتصادی منتشر نشده است که لازم است برای فراهم کردن امکان اجرای این حکم، آمار دقیقی در این زمینه منتشر گردد. آخرین آمار یافت شده توسط من مربوط به شهریور سال 95 در لینک [8] می باشد.

لازم به ذکر است  برای محاسبه میزان هزینه، اگر مثلا در خانه ای ساکن هستید که هزینه اجاره نمی پردازید، باید هزینه اجاره ای که پرداخت نمی کنید را هم به هزینه های خود اضافه کنید و بعد جای خود را در دهک های جامعه مشخص کنید. این در مورد تمام هزینه هایی که نمی پردازید مصداق پیدا می کند [8].

آنچه برای سال 96 مشخص می باشد متوسط هزینه و درآمد کل خالص سالانه خانوارهای شهری و روستایی می باشد که بر حسب ضرورت فعلا، این متوسط می تواند بر مشخص نمودن خانوارهای مشمول زکات مورد استفاده قرار گیرد[9]. بهرحال برای تعیین خانوارهای مشمول زکات، می توان بر حسب داده های آماری موجود، از دقیق ترین آنها برای مشخص کردن خانوارهای توانگر و دارای درآمد بالای متوسط جامعه استفاده نمود.
ربا

اما ربا و رباخواری به مفاد صریح آیات قران حرام است. چرا؟ کافی است یکبار رباخواری را امتحان کنید. رباخواری باعث رشد طمع به پول اندوزی در انسان می شود. رحم و انصاف را نسبت به همنوعان کاهش می دهد. تمایل به انفاق و بخشش اموال را کم می کند. همانطور که می دانید ربا پدر به پسر حلال است. چون این نوع ربا ناشی از رحم و مهربانی پدر می باشد. ربا اگر حرام شده است بخاطر این تاثیرات بر روی فرد بوده است که حرام شده است. هدف از دین حفظ افراد و اخلاق آنها بوده است. بنابراین ربا در مفهوم دینی شخصی است نه سازمانی. دین مربوط به حوزه فردی و تربیت اخلاقی اشخاص می باشد. این بدین معنی نیست که سیستم بانکی اگر بهره بالا دریافت کند به نفع اقتصاد می باشد. خیر، دریافت بهره بانکی بالا نابود کننده تولید و تضعیف کننده اقتصاد یک کشور می باشد. اما اینها به حوزه دین ارتباطی پیدا نمی کند.

در مرجع [10] آمده است، علت تحريم ربا اين است كه:
  1. خوبي ها از ميان جامعه می رود.
  2. ثروت های مردم تلف می شود.
  3. انسان ها به دنبال افزون طلبی در سود و منفعت می روند.
  4. به سبب رايج شدن ربا كسی به ديگری وام نمي دهد و موجب فساد و ظلم و ستم در اجتماع می شود.
امام رضا عليه السلام درباره علت تحريم ربا می فرماید چون خداوند نهی فرموده از ربا و چون موجب فساد اموال مي شود چون وقتی انسان يك درهم را به دو درهم بفروشد پول برابر يك درهم يك درهم است و يك درهم ديگر باطل است پس خريد و فروش ‍ ربوی بر زيان فروشنده و خريدار است پس از اين جهت كه موجب فساد اموال مي شود خداوند حرام نموده[11].

هشام ابن حكم از امام صادق عليه السلام سؤال كرد در باره علت تحريم ربا حضرت در جواب فرمودند اگر ربا كار حلالی بود مردم از تجارت دست بر می داشتند و آن چه به آن (از صنايع وحرفه ها) محتاج بودند ترك می كردند لذا خداوند ربا را حرام نمود تا مردم از حرام به حلال و تجارت و خريد و فروش رو بياورند و بين ايشان قرض باقی بماند.[12]

حکم جدیدی از پروردگار توسط ملائکه بیان گردید:

قرض دادن افراد، اگر میزان سود آن به اندازه میزان تورم کمی بالاتر تعیین شود، ربا محسوب نمی شود.

بیانیه و تذکر: همانطور که در مقاله روایت تجربه معنوی وحی[13] گفته شد باور دارم نیروهای خیر و شر با من در ارتباط هستند. همانطور که مشاهده شد در این مقاله و در مقاله های بعدی احکامی و مطالبی از جانب پروردگار که توسط ملائکه بیان گردیده است، اعلام می گردد. آنان که تجربه بنده برایشان قابل باور نیست، می توانند فرض کنند، این سخنان از جانب خودم می باشد و آن را از نظر عقلانی بودن بررسی کنند. اما آنان که تجربه بنده برایشان قابل باور است، دقت داشته باشند که نیروهای شر نیز با بنده در ارتباط هستند و این احتمال وجود دارد که حکم صادره بواقع توسط نیروهای شر و شیاطین بیان شده باشد. لذا موظفند خیر بودن حکم صادره مورد ارزیابی عقلانی قرار دهند. هر چند تصور میکنم ملائکه عموما سعی می کنند از اشتباه کردن در این موارد من را حفظ نمایند.

مراجع
[2]الاسلام یقود الحیاة، ص4352
[3]کتاب الزکاة، ج1، ص153
[4] وسایل الشیعه ج 6، ص 40
[7] وسائل الشيعه، کتاب زکات، باب 1 ، حديث 2
[10] وسائل الشيعة، ج18، ص117
[11] من لايحضره الفقيه، ج3، ص565
[12] من لايحضره الفقيه، ج3، ص567

پاسخ و سوالات در سایت نیلوفر

مجید نواندیش : سوال: اگر در زمینه تناقض های قرآن و اشکالاتی که به قرآن گرفته می شود کار کرده اید، برایم بفرستید.

با توجه به تجارت و مطالعاتی که دارید علاقه مندم فهم شما از وحی و قرآن
  را بدانم. آیا به راستی این کتاب از جانب خالق هستی است یا درک و دریافتی است که حضرت محمد داشته است( مشابه چیزی که دکتر سروش می گوید.)

پاسخ:

در زمینه تناقض های قران ، اشکالات، وحی و قران باید خدمتتون عرض کنم من دقیق نمی دونم قران چقدر وحی بوده است و چقدر شاید الهامات فکری پیامبر اسلام. حقیقتا از نظر من هم اهمیتی ندارد.

اون دلیلی که باعث می شود این قضیه برای من مهم نباشد. نوع نگرش به خداوند، عالم غیب ملائکه و فرشتگان می باشد. من به خداوند متشخص ، یک دیکتاتور در آسمان معتقد نیستم. دکتر مصطفی ملکیان که احتمالا شما هم از علاقه مندان ایشان باشید، ویدیوی بسیار زیبایی دارد درباره اینکه خدا چیست؟
                                               
لینک آن در آپارات:


لینک آن در یوتیوب:


پیشنهاد می کنم این ویدیو را اگر ممکن است در سایتتون قرار دهید. من خدا را با این ویدیوها شناختم. کیفیت صدای آن کمی پایین است و اگر بتوانید صدای آن را تقویت کنید دیگر خیلی خوب و احسن می شود. 

بنده معتقد به خدای توانای مطلق و مهربان مطلق نیستم، چرا که در اینصورت برهان شر یا شر گزاف را وارد می دانم. اگر این ویدیو را ببینید تصور من را از خداوند می توانید در یابید. پس اگر خداوند این است، پیامبران چه بوده اند؟ بنظرم پیامبران پیام رسان ملائکه و فرشتگان بوده اند. موجوداتی دیگر که وجود دارند، از جنس دیگری هستند و قدرت های دیگری دارند. اما علم مطلق ندارند. اما سعی می کنند عالم را تدبیر کنند بواسطه قدرت هایی که دارند که شاید بعدا توضیح دادم.

بنده درباره انسان به فرگشت معتقد هستم. درباره قران، معتقدم قران، سخنان ائمه و پیامبر دارای اشتباهات علمی می باشد. آیه صلب و الترائب یکی از اشتباهات علمی قران می باشد. یکی از نویسندگان شما که پزشکی خوانده است در سه بخش سعی کرده بود آیه صلب و الترائب را توجیه علمی کند. بنده در کامنتی در بخش آخر بنام مجید به دلایل خودم برای اثبات اینکه منظور این نبوده است و اتفاقا این آیه اشتباه علمی قران می باشد اشاره کردم.

درباره وحی باید بگویم، برای دکتر سروش کلا پدیده وحی قابل هضم نیست. ایشان کلا پدیده وحی را نمی تواند قبول کند و برای همین خواب که قابل احساس می باشد از نظر بشر، متوسل شده است. البته ما در قران آیه داریم درباره شجره خبیثه که آن را در رویا ای پیامبر به تو نشان دادیم. همچنین توصیف قیامت، بهشت جهنم بگونه ای است که می توان از آن برداشت نمود که در رویا دیده شده است. اما من بدلیل داشتن تجربه های معنوی مطمئن هستم که وحی وجود عینی دارد. در این باره یک نامه هم به دکتر سروش نوشتم. البته ایشان پاسخی نداد نمی دانم دید یا نه؟. واقعیت این است که بسیاری از دعا نویس ها دروغگو هستند. اما بعضی واقعا دارای موکل هستند. با موکل که نوعی فرشته محسوب می شود ارتباط دارند. بخشی دیگر اجنه را تسخیر می کنند، با اجنه در ارتباط هستند. شیطان پرست ها با شیاطین اجنه در ارتباط هستند. این ارتباط ها همه بصورت وحی گونه است. از نظر من وحی واقعیت دارد. 
قران ابداع نثر بوده است. شاید بتوان گفت اولین کتاب نثر بوده است در فضایی که مملو از شعر و شاعری بوده است. مسلما ابتدای قران آیات مکی قران وحی می باشد. شما مسلما می دانید که الهامات فکری نیز جزیی از وحی محسوب می شود. ممکن است بخشی از آیات قران ناشی از تفکر و الهامات فکری خود پیامبر اسلام باشد. 
آن چه که باعث می شود این برای من خیلی مهم نباشد این است که دکتر سروش برای توجیح خطاها و شبهات قرانی سعی می کند خداوند بالامرتبه و با تمام قدرت را بدلایل شناخت عرفانی قوی که دارد حفظ نماید و رابطه و پیامبر اسلام را در ظرف زمان و مکان بگنجاند. بنده چنین اعتقادی ندارم. اعتقادم را درباره خدا گفتم. درباره فرشتگان هم معتقدم به زبان علم روز همان موقع با پیامبر اسلام سخن گفته اند و اطلاعات بیشتری مثلا درباره آناتومی بدن انسان نداشته اند. 

البته شبهات و اشکالات دیگری هم به آیات قران وارد می شود که آنها قابل پاسخ دهی می باشند. مثلا آفرینش آسمان و زمین در هفت روز، و هفت گانه بودن طبقات آسمان و ...... که بیشتر تمثیلی می باشند و اهداف آموزشی داشته اند که بعدا مفصل می توانم خدمتتان توضیح دهم.
                                                          
در توضیح بیشتر بگویم بواقع دکتر سروش حتی تقریبا می توان گفت به وجود اجنه و ملائکه هم قائل نیست. ایشان در ویدیویی که از ایشان دیده بودم می گفت جبرییل همان عقل پیامبر بوده است. درباره خداوند هم می گفت خداوند بواقع در دل پیامبران بوده است. ایشان بواقع به روح و خداوند بواسطه سبقه عرفانی که دارند و از علاقه مندان مولانا هستند معتقد هستند.

بنده اینطور فکر نمی کنم. بنده بواسطه تجارب معنوی مطمئن هستم که اجنه و فرشتگان وجود دارند. اتفاقا آن که گم است خداوند است که با اثبات فرگشت و بینگ بنگ تقریبا اثری از وی در خلقت نمی یابیم. نه اینکه خدایی نباشد هست اما آنطور که توصیف کرده اند نیست. به اندازه عقول آن زمان گفته اند. خداوند و معاد بواقع چوب و کارت هزار آفرین معلمان پیامبران ملائکه و فرشتگان بوده اند و .......


============
مطمئن هستم که شما معتقد به داشتن علم غیب برای پیامبر اسلام و دیگر پیامبران چون ابراهیم نیستید که ادعا می کنید ابراهیم می دانست بسیاری از ذریه وی گناهکار می شوند پس این دعا را کرد! حداقل سنی ها که معتقد به علم غیب دانستن پیامبران و از جمله پیامبر اسلام نیستند.

بحث شما درباره شمول اهل بیت ارتباطی به مقاله بنده ندارد. من در این مورد هم اظهار نظری نکرده اما نمی کنم، اما نظر شما در این باره بسیار سست می باشد. با توجه به استدلالی که آورده اید توجه شما را به لینک ویکیپدیا زیر و نظرات بعضی از مفسران اهل سنت، همچنین بعضی اسلام پژوهان غربی جلب می کنم. قضیه به اون سادگی که شما تصور می کنید و تحت اللفظی معنا کردن نیست.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%87%D9%84_%D8%A8%DB%8C%D8%AA
در اسلام سنی اهل بیت پیامبر شامل زنان پیامبر، دخترش فاطمه، علی و دو فرزندش حسن و حسین می‌شود. باقی سنی‌ها تمام نوادگان محمد را و بعضی اوقات نوادگان عمویش عباس ابن عبدالمطلب را نیز اهل بیت می‌دانند که با استفاده از مرجع  Who are Ahlul-Bayt گفته شده است
به بگفته فرانسیس ادواردز پیترز، استاد بازنشسته دانشگاه نیویورک در رشته اسلام و خاور میانه شناسی، در پیش از اسلام و در اوایل اسلام، اهل بیت لقب قریش بود و منظور بیت همان خانه کعبه در مکه بود. این کاربرد بعدها تحت شعاع تعبیری قرار گرفت که باری سیاسی داشت و در مورد آیه ۳۳ سی و سومین سوره قرآن (احزاب) نقل می‌شد. سرچشمه این تعبیر بعد از کشته شدن عثمان و اوایل دوران اموی، همزمان با شروع رقابت خاندان اموی و علی بر سر خلافت است. در تعبیر فوق منظور از اهل بیت خانواده پیامبر و بطور خاص علی، فاطمه، حسن و حسین است. بگفته پیتر، بدنبال این تعبیر احادیثی به نقل از محمد در مورد این آیه رواج یافت از جمله حدیث پنج تن آل عبا.
 لئورا وچا ولیری در دانشنامه اسلام، مصداق اهل بیت را پنج تن آل عبا می داند.
ویلفرد مادلونگ  می‌گوید قرآن در آیه تطهیر (آیه ۳۳ سوره احزاب) به اهل بیت محمد، مقام طهارت را اعطا می‌کند. هرچند این آیه در خلال آیات مربوط به زنان محمد است، اما ضمیر آن به صورت جمع مذکر است. به نوشته مادلونگ، علی‌رغم رویکرد شیعی در این موضوع، حتی در منابع اهل سنت نظیر تفسیر طبری نیز، مصداق این آیه «محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین» هستند
همه مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت مراد این آیه را پنج تن آل عبا، یا اصحاب کساء دانسته‌اندپیامبر اسلام، علی، فاطمه، حسن و حسین. این نظریه بر اساس روایات شیعه وسنی مانند حدیث کساء، حدیث مباهله، و حدیث مودت قربی 
=======================
اما در باب کلمه ولی و جمع آن اولیاء، ادعا کرده اید  معنی غالبی که من ذکر کرده ام کذب محض و افترا به خداست!
معنای غالبی که بنده برای ولی ذکر کردم، حاصل پژوهش یک استاد تحصیلکرده فلسفه دارای تسلط بر زبان عربی می باشد که سال های متمادی در کشورهای عربی زندگی کرده است که در این مورد تحقیق کرده است. ربطی به شیعه و صوفیه ندارد. آیا شما هم دارای چنین تجربه و دانشی می باشد؟

با تعریفتان از اولیاء الله موافق هستم.

با رندی سعی کرده اید معنای ولایت را حمایت، مودت و رحمت بدانید، بواقع همان معنای دوستی که سنیان برای کلمه ولی در نظر می گیرند، اینطور نیست. با نظر شما مخالف هستم.
علی الظاهر برای شما از اولیاء الله این تصور بوجود آمده است که منظور رابطه مرید و مرادی می باشد. خیر اصلا اینطور نیست. دوست عزیز نمی دانم شما با مراتب مسلمان، مومن، متقی، موقن آشنا هستید یا نه؟ آیا در دوران امروز می توانید فقط یک نفر موقن به من معرفی کنید؟ دوست عزیز با نقل خالی در دنیای امروز مسلمان ماندن سخت است، چه برسد به اینکه انسان به یقین برسد.
اتفاقا در آیه ای که آورده اید شرط اولیاء الله بودن موقن بودن است.

متاسفانه باید بگویم درباره علم هرمنوتیک اطلاعات چندانی ندارید. بهرحال بنده با شما در نظر نسبت به روحانیون تا حدی مشابه هستیم.

موفق باشید

جناب عباس،
نمی دونم چه تصوری درباره من برایتان پیش آمده است؟ آیا تصور می کنید من آخوند هستم؟ دنبال سهم امام هستم؟ دوست عزیز من اگر دنبال ساختن کار و کاسبی از خودم از راه دین بودم با اسم مستعار مقاله منتشر نمی کردم
من هم دقیقا مثل شما از آدم پرستی ، تقدس قائل شدن بی جا، غلو و ... بدم می آید. همانند شما معتقدم شیعه مبتلا به انسان پرستی، مرده پرستی و شرک در زمینه شده است. همانند دکتر سروش معتقدم شیعه امروز، شیعه غالی می باشد و مبتلا به غلو در زمینه امامان شده است.
کلمات ولی جهاد، ذریه ، امام خود این کلمات تقدسی ندارند و بنده برای اینها تقدسی قائل نیستم.
بنده با افراط و تفریط مخالف هستم. همانطور که با  بسیاری از عقاید شیعه را خرافات و غلط و اشتباه می دانم اما کماکان سعی می کنم محب امام علی و دیگر امامان شیعه باشم. نه اینکه دچار شرک و انسان پرستی در زمینه آنها بشوم. نه اینکه تقدسی برای آنان قائل شوم و حق نقد کردن بر انان قائل نباشم. نه اینکه آنان را بجای خداوند قرار دهم. اما حب امامان باعث رافت قلب می شود. بنده دوست دارم محب اهل بیت باشم چون طبق مقاله روحی که نوشتم می دانم، در اینحالت روحم با آنان قرین می شود و امیدوارم با آنان محشور شوم.
بنده معتقدم امامان شیعه انسان هایی حق جو، مجاهد راه حق، طالب علم و حجت آشکار خداوند بر روی زمین بودند. جناب عباس، زمین هیچگاه از حجت خداوند بر روی زمین خالی نخواهد بود و نخواهد شد. امامان شیعه انسان هایی خوب و صالح بودند. اصلا مهم نیست که از ذریه پیامبر بودند یا نبودند. پیامبر ذریه اش فقط اهل بیت نبودند. جعفر کذاب و .... هم جزء ذریه پیامبر بودند. بنده هم مثل شما معتقدم در ژن تقدسی وجود ندارد.
من می دانم که آخوندها و روحانیون برای خود دکان باز کرده اند، از ساختن یک امام زمان فرضی و جانشین وی دانستن خود شهوت ثروت و قدرت خود را بواقع ارضا می کنند. اما بنظرم شما تا حدی دچار تفریط شده اید. کاملا امامان شیعه را رد می کنید و برای آنان احترامی قائل نیستید. بنده سعی می کنم از افراط و تفریط خودداری کنم. کماکان به مقاله ای که نوشته ام معتقدم و تقریبا شخصا مطمئن هستم که قضیه همین بوده است.
بنده معتقد به بالاتر بودن مقام امامت از نبوت و دیگر پیامبران نیستم که برای بنده سعی کرده اید موضوع امامت ابراهیم را تشریح نمایید.

برایتان آرزومند هدایت می باشم.
================================
واقعیت این است که به آنچه که خود می گویم یقین دارم و مطمئن هستم که درست می گویم.
                                                         
اما به شما و دیگر دوستان کاملا حق میدهم که حرف من را باور نکنید و حرف من را نپذیرید. کاملا از این نظر درکتون میکنم. علی الخصوص که من نه اسمی نه رسمی دارم.

اما مطمئن هستم یک روزی خواهد آمد که با شناخت عالم غیب، درستی حرف های بنده ثابت خواهد شد. آنچه من بیان می کنم جمع بین سه دسته ای است که آمدند و رفتند. حقیقت همچون شیشه ای بین این سه دسته شکسته است و بین هر سه تقسیم شده است. دسته اول پیامبران ابراهیمی که اعتقاد به خدای یگانه و معاد را مطرح کردند. دسته دومی: آنان که اعتقاد به تناسخ را مطرح کردند. دسته سوم آنان که به وجود دو قطبی خیر و شر اشاره کرده و آن را مطرح کردند.

موفق باشید.

سوال: جناب نواندیش با عرض سلام باید بگویم ایه ای را که شما به ان اشاره کردید ایه ایست که دکتر سروش برای تایید نظریه رویاهای رسولانه به ان اشاره میکند وکل قران را رویا میداند البته دکتر سروش به سمبلیک بودن داستان خلقت هم اشاره میکند ولی در عین حال ایشان معتقد است که حضرت ادم وجود داشته پیامبری بنام ادم وجود داشته است ودکتر سروش به ان معتقد است حالا چطور سمبلیک بودن داستان خلقت را میتوان با اعتقاد به وجود حضرت ادم وپیامبری ایشان یک جا جمع کرد واقعا نمیدانم واما اینکه شما میگویید که قران نمیتوانسته انزمان بگوید شما انسانها از نسل میمون هستید خوب اینرا میتوانست بگوید که شما از تکامل انواع بوجود امده اید واز تک سلولی دراثر تکامل موجودات رشد کرده تغییر نمودند کلیات را میتوانسته بگوید ولی اینکه بیاید یک داستان غیر واقعی بگوید که انسان بپندارد در اثر گناه پدر ومادر نخستینش از بهشت رانده شده و.... اینها پذیرفتنی نیست مگر انکه مانند دکتر سروش بگوییم پیامبر همه را در رویا دیده واقتضای رویا تناقض و غیر طبیعی بودن است که دراین صورت هم دیگر قران نمیتواند کتابی باشد که ستون دین وچراغ راهنمای مسلمین باشد وحاوی پیامی برای همه ی نسلها باشد دیگر قران از این جایگاه خارج میشود ومنحصر به همان زمان ومکان خود میشود که اگر ابهامی هم مردمان انزمان داشتند از خود پیامبرکه رویا را دیده بود میپرسیدند ولی امروزه دیگر قران نمیتواند ارتباط با مردمان عصر مدرن برقرار نماید رمز گشا وخواب گذاری هم نیست که تعبیر رویای پیامبر را بگوید یعنی عملا قران را باید بوسید وبا احترام کنار نهاد

با سلام، و با تشکر از نظرتون
من هنوز نظر دکتر سروش درباره حضرت آدم را مطالعه نکردم و از اون اطلاع خاصی ندارم. یک ایرادی که به سمبولیک بودن وارد است این است که پس روح چی؟ کی نفخت من روحی صورت گرفت پس که من در این مقاله به اون نپرداختم. شاید شاید دکتر سروش اعتقاد دارد به اولین شخصی که نفخت من روحی صورت گرفت آدم بوده و پیامبر بوده. اما اعتقاد من این است که حیوانات ، انسان ها همگی دارای روح می باشند. نه در یک درجه در درجات مختلف اما همگی دارای روح می باشند و .... که بدلیل جلوگیری از اطاله مطلب از توضیح بیشتر خود داری می کنم.
همچنین من معتقد به وحی و وجود اجنه و ملائکه می باشم در حالیکه دکتر سروش به اینها اعتقادی ندارند. مسلما پیامبر دارای رویاهای صادقانه بوده است. همانطور که در این آیه گفته شده است. ولی من تصور نمی کنم تمامی قران حاصل رویاها باشد و این نظر دکتر سروش یک تعمیم جزء به کل غلط می باشد. شاید به احتمال کم، بعدها مقاله ای در این رابطه و فرضیه خودم در رابطه با نزول قران گذاشتم.
جناب جانان ، شما باید بدانید که قران در اصل یک کلام شفاهی بوده است. قران قرار نبوده است و هدف گذاری برای اینکه برای همه زمان ها و مکان ها باشد نبوده است. ببینید الان یک شبهات جدی که به قران وارد می کردند مربوط به آیات قتال و سوره توبه می باشد. اگر قران را در اصل کلام شفاهی نگیریم، این شبهات واقعا وارد می باشد. اما مسئله اینجاست که قران کلام شفاهی بوده، باید آیات قتال مخاطب شناسی گردد. باید شان نزول بررسی گردد. منظور از آیات قتال در آن کلام شفاهی چه کسانی بودند و .....، مخاطب چه کسانی بودند، کافران مکه فقط یا همه کافران مشرکان در همه زمان ها و مکان ها.
ببینید سلول، میکروب، اینها در قرن 18 میلادی کشف شدند. هنوز که هنوز هست خیلی دون شان خودشان می دانند که از نسل بوزینه ها خودشان را بدانند. قرن 18 میلادی یعنی تقریبا 1200 سال بعد از نزول قران. چرا قران باید اطلاعات علمی که قرار است 1200 سال بعد کشف شد و عقل بشر آن موقع به این چیزها قد بدهد را اعلام نماید. قران و اسلام به اعتقاد من یک دین کامل و توضیح دهنده همه دستورات و اطلاعات علمی بشر نیست. آیه صلب و الترائب به اعتقاد من یکی از اشتباهات علمی قران می باشد. شاید بعدا به دلایل خودم برای اشتباه بودن علمی این آیه اشاره کردم. قران دارای اشتباهات علمی می باشد. همانطور که در احادیث و روایات اشتباهات علمی داریم. اما از نظر اخلاقی راهگشا است. وقتی ما فقط بدی ها و تناقضات و ابهام های آیات قران یا هر کتابی را بنگریم به این نتیجه می رسیم که باید پس قران یا آن کتاب را کنار گذاشت و دیگر هیچ فایده ای ندارد. اما جناب جانان به شما بگویم که قران دارای آیات اخلاقی زیبایی هم می باشد که آموزنده و قابل مصرف برای همه زمان ها می باشد. اسلام دین، قران، درس اخلاق آموزشی است. دعوت به انسانیت و اخلاقی زیستن است و از این نظر در همه دوران قابل استفاده است.
بعد شما ببینید تاریخ داستان آدم و حوا ، به اسلام بر نمی گردد. به زمان یهودیت بر می گردد. آن موقع ساخته شده است در کتب یهود هم ذکر شده است. قران فقط همان داستان را دوباره روایت کرده است. آیا فقط در زمان یهودیت امکان پذیر بود به داستان فرگشت و اینها اشاره شود؟ مصلحت بوده است؟ بنظر من مصلحت نبوده است. یکی از اهداف هدایت انسان ها توسط ادیان در طول تاریخ دادن کرامت انسانی به آنها بوده است. (احتمالا شاید در مقاله ای به این مبحث بپردازم) شما کتب یهودیت را مطالعه کنید، همه اش پر است از اینکه قوم یهود برترین مردم و اقوام هستند و .... دادن عزت نفس، کرامت به آنها می باشد. حالا به این ها بیایند بگویند شما از نسل حیوانات هستید!
ببینید جناب جانان مسئله آن گاو بنی اسراییل و ایرادهای بنی اسراییلی است. در طی این 14 قرن، دین را پیچیده کرده اند، گسترش داده اند. شئون مختلف به آن اضافه کرده اند. سختش کرده اند و ....، انتظارات ما را از دین افزایش داده اند. اول رسالت پیامبر اسلام، فقط دعوت به توحید و معاد بود. شما به توحید و معاد اعتقاد داشته باشید دیندار محسوب می شوید. دین ساده است. دارای شئونات سختی نمی باشد. انتظاراتمان را از قران و اسلام کاهش دهیم و منطقی گردانیم آنوقت حقایق آشکار می گردد. ببیند پیامبر حدود 10 سال فقط دعوت به توحید و معاد می کرده است. بعد گفته است خوب نماز بخوانید ، روزه هم بگیرید، بعدش گفته خوب شراب هم نخورید. همین! بنظر من قران آنچه پیامی که باید ابلاغ کند و به همه برساند درس های اخلاقی تربیتی که بدهد، داده است. من توقع بیشتر از این از آن ندارم ، قران برای شخص بنده بسیار عزیز و محترم است. نمی دانم در قران دنبال چه می گردید و چه توقع و انتظاری از قران دارید؟
همین داستان سمبولیک آدم و حوا بسیار آموزنده است. در مقاله تاملی درباره گناه و قاعده زرین اخلاق درس هایی از آن را ذکر کردم. در مقاله بعدی هم درس مهم دیگری از این داستان ذکر می کنم. خدمت شما عرض کنم این داستان نه تنها برای انسان ها بلکه برای همه موجودات و موجودات غیبی هم آموزنده است.

شما می فرمایید می گفتند که انسان از سلول زنده ایجاد شده است. مگر آن موقع میکروب و سلول شناخته می شده است. سلول وقتی تایید شد که توسط میکروسکوپ مشاهده شد. مگر 1400 سال پیش میکروب یا سلول، قابل باور توسط انسان ها بوده است. همانطور که گفتم قدمت داستان آدم و حوا به یهودیت برمی گردد. یعنی چندین هزار سال قبل، یا اسلام باید همان داستان را تعریف می کرد یا داستان نو و جدیدی تعریف می کرد. آن وقت آیا یهودیان خرده نمی گرفتند، نمی گفتند چرت و پرت اسلام می گوید. یا همین را بهانه ای نمی کردند برای اینکه اسلام از طرف خدا نیست؟ چطور ممکن است که اسلام یهودیت را بعنوان یک مذهب تایید کند، بعد داستانی بغیر از آدم و حوا برای آفرینش تعریف کند؟ بنظرم انصاف چیز خوبی است.
با اطمینان به شما می گویم که در وحی آیات قران، اهداف فرازمانی و فرامکانی مد نظر نبوده است. اگر بگوییم آیات قران به گونه ای وحی شده است که اهداف فرازمانی و مثلا 1400 سال بعد هم در نظر داشته است؟ پس مسلمانی ما چرا اینطور شده است. چرا به این وضع افتادیم. اگر دقت داشته باشید در مقاله ملائکه و فرشتگان گفتم که ملائکه قادرند آینده را مشاهده کنند و تدبیر کنند. همچنین گفتم که برای آنان هدف وسیله را توجیه می کند. استراتژی رفتاری آنها کثیر کردن خیر و اقل کردن شر می باشد. از نظر آنها هر عملی که خیرش بیشتر از شرش بود خوب است. خوبی اش بیشتر از بدی اش نتیجتا باشد خوب محسوب شده وگرنه بد محسوب می شود.  اما در مقالات بعدی اگر عمری بود و مدیریت سایت موافقت کردند درباره جنگ دو قطب خیر و شر که علی الخصوص در زمان پیامبران به حداکثر و اوج می رسد خواهم نوشت.
خدمت شما عرض کنم که پیامبران اولوالعزم نیامدند مگر در هنگام احساس نیاز. مگر وقتی و جایی که شرها غالب شده اند و پوچی انسان ها را فراگرفته است. یک نیاز شدید و یک غلبه شدید نیروهای شر وجود داشته است و پیامبران اولوالعزم آمده اند سعی کرده اند این فضا را از بین برده و خیر بجای آن بگذارند. در جنگ مبنای عمل کردن حداقلی می باشد. فرازمانی و فرامکانی عمل نمی شود. هدف این است که این جنگ با همه اقلیت نیرو پیروز گردد و دین پایدار و استوار گردد و حق پیروز شود. در این حالت ملائکه و فرشتگان و پروردگار حداقلی عمل می کنند. دیگر وضعیت آینده و فرازمانی و فرامکان را در نظر نمی گیرند. متاسفانه تقدس های بی جایی که قائل می شوند باعث شده است که ما انتظار هیچ عیب و خطایی نداشته باشیم. یک طرف تقدس و بالا بردن های فراوان و افراط در آن وجود دارد، طرف دیگر هم در نتیجه همین تفکر تقدسی و بخاطر مسائل دیگر منکر همه چیز ادیان، وحی، پروردگار و .... می شود و بطور کلی با تفریط همه چیز را منکر می شود.
فرموده اید بهتر است قران را محترمانه به کناری بگذاریم و دیگر به آن رجوع نکنیم. حقیقتا منظورتان دقیقا برای من واضح نیست. این که می فرمایید قران پس یک کتاب تاریخی است با شما مخالفتی ندارم. ولی مگر امروزه کتاب های سقراط، ارسطو خوانده و مطالعه نمی شود. همان ها پایه مناسب برای آموختن و اندیشیدن می باشد. قران هم یک کتاب تربیتی ، اخلاقی و آموزشی می باشد. و ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا ، این آیه به کرات در قران آمده است. هدف از ارسال پیامبران تبلیغ، فرهنگی و اخلاقی بوده است. قران آیات زیبایی دارد که می تواند کماکان به ما درس بدهد.

سوال بنده در اینجا این است که آیا دلایل قطعی وجود دارد که متن مقدس آنچه میگوید خلاف فرگشت است ؟ گمان میکنم نتیجه قطعی را نمی توان بدست آورد برای اینکه متن مقدس خود چندان سخن نمی گوید . این مفسر است که با پیش فرض ها , علایق و انتظاراتی که دارد وارد میشود و از قرآن تفسیری ارایه میکند. این میشود همان سخن دکتر سروش که میگوید ما تاریخ دین و تفسیر هایکه از متن مقدس در طول تاریخ صورت گرفته است را داریم . ممکن تفاسیری از قرآن بتواند با تیوری فرگشت تا جایی منطبق باشد و تفسیرهای با فرگشت فاصله زیادی داشته باشد . دکتر محسن کدیور در این قسمت معتقد است که برای فهم و درک این تیوری نیاز به الهیات تازه داریم . از منظر ایشان فهم ستنی و الهیات موجود نمی تواند پاسخگوی سوالات امروزی ما در این زمینه ها باشد . اما سوالی که نمیوان دلیل قوی برای آن آورد مسله تصادفی بودن و زمان مندبودن است . همه چیز برحسب تصادف در اثر طی فرآیند ملیونها سال پدید آمده است . سوال بنده این است که امور تصادفی در این قسمت چقدر میتواند منطقی و دلیل بردار باشد . مثلا برحست تصادف در یک زمانی انفجاری صورت گرفت و نامش نهاده شده بیگ بنگ . چه عواملی سبب شد , چه علتی سبب شد , جوابش وجود ندارد . من میخواهم دوستان در باره تصادفی بودن فرگشت معلومات دهند که این مطلب چقدر با معتقدات دینی همخوانی دارد و چقدر پشتوانه , شواهد و قراین محکم منطقی پشت این تیوری نهفته است ؟

درباره مسئله تصادفی بودن باید بگویم فرضیه دیگری که مطرح شده است فرضیه طراحی هوشمند می باشد. استاد خود بنده به طراحی هوشمند معتقد بود. ولی واقعیت این است که من ادله ای علمی مبنی بر این فرضیه ندیدم. این فرضیه بطور جدی توسط خداباوران دنبال و مطرح می شود. درباره تصادفی بودن در فرگشت باید بگویم کاملا تصادفی نیست. تصادف های سازگارتر با محیط بقا و ادامه حیات یافته و بقیه حذف می شوند. امروزه از الگوریتم های ژنتیک برای ساخت مدل های هوشمند استفاده می گردد که دقیقا از همین فرآیند تصادفی و عامل بقا در آنها استفاده می گردد. ساخت و آموزش یک مدل هوشمند هم ممکن است لازم باشد که کامپیوتر مدت مدیدی مثلا چند روز روشن و مدل در حال آموزش باقی بماند.
درباره تفسیر از متن مقدس، خوب تا قبل از مطرح شدن فرگشت توسط داروین که نظر همه مفسران خلقت آدم و حوا توسط خدا بود. اما بعد از مطرح شدن فرگشت، قران آنقدر انعطاف دارد که آقای یدالله سحابی کتابی نوشت که نظریه قران کلا خلقت تدریجی می باشد. مثلا آیاتی بدین مفهوم که خلقی در پی خلقی می افرینیم و .....،
درباره فرگشت باید بگویم پشتوانه و شواهد بسیار محکمی پشت آن نهفته است. یکی از دکترها می گفت زیست شناسی نوین کلا بر مبنای فرگشت می باشد.
خدمت شما بگویم دین نباید در تعارض با علم معنی شود. نباید هم در کار علم دخالت کند. بطور مثال یک شیخی در عربستان چند سال پیش کتابی نوشته بود که از مفهوم آیات قران کروی بودن زمین بر نمی آید و به ما دروغ گفته اند زمین کروی است. زمین مسطح است. دین به اندازه عقول مردم زمان خود و به اندازه فهم و درک علمی مردم زمان خود با آنان سخن گرفته است.




جناب نواندیش دکتر سروش در سلسه گفتارهای دینداری در جهان جدید گفته اند که حضرت ادم را بعنوان پیامبرقبول دارند مسئله ای که شما گفتید شاید نفخت من روحی باشد که اولین نفر ادم بوده باشد من نمیدانم منظورتان چیست همه انسانها از روح خدا درانها دمیده شده واز نظر قران ادم که اولین انسان بوده اول مرتبه اینکار انجام شده نمیشود ادم اولین انسان نباشد ولی اولین روح دراو دمیده شده باشد قران میگوید ادم را از خاک افریده نه از میمون وبراثرتکامل یا باید کل داستان را منکر شد وتخیلی دانست ویا اینکه عین داستا ن قران را باور کرد
شما میگویید مخاطب ایات قتال مردمان عصرنزول بوده اند داستان ادم وحوا هم واقعی نیست لابد داستان نوح ویونس و... هم واقعی نیستند اشکالات علمی هم درقران هست که مثال ایه ا ی که درارتباط صلب وترائب امده بود رازدید خوب با اینحال شما هم همان گفته های مرا میگویید من هم معتقدم که قران یکسری احکام عام اخلاقی دارد که میتوان از ان استفا ده کرد اما به غیر از ان بقیه قران بشدت محصور در زمان ومکان است ومخاطب قران مردمان زمان نزول هستند وقران قادر به برقراری ارتباط با مردمان عصر مدرن نیست البته به غیر از احکام عام اخلاقی که همه زمانی اند
دکتر سروش تعمیم جز به کل نمیکند بلکه برای پاسخگویی به همان اشکالاتی که شما گوشه ای از ان را اشاره کردید مسئله رویا را طرح کردند همان اشکالات علمی و همان غیر واقعی بودن داستانهای قرانی ادم ویونس ونوح و.. ومثلا اینکه یهودیان بدلیل اینکه شنبه را ماهیگیری کرده بودند تبدیل به بوزینه شدند! برای پاسخگویی به این اشکالات قرانی برون رفت رویا را طرح کردند وگرنه نمیتوان هیچ دلیل قانع کننده ای برای اشکالات قرانی ارائه داد

با سلام
با تشکر از پاسختون
من این لینک درباره نظر دکتر سروش درباره آدم و حوا مشاهده کردم، ندیدم دکتر سروش بگوید که آدم را پیامبر می داند. بهرحال دوست عزیز درباره نظر ایشان می توانید از خود ایشان سوال کنید و بنده نمی تونم پاسخگو و مفسر نظرات ایشان باشم.
شما در همین آیه دقت کنید:

وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَ‌بَّكَ أَحَاطَ بِٱلنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا ٱلرُّ‌ءْيَا ٱلَّتِى أَرَ‌يْنَـكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَٱلشَّجَرَ‌ةَ ٱلْمَلْعُونَةَ فِى ٱلْقُرْ‌ءَانِ  وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَـنًا كَبِيرً‌ا ﴿٦٠

و چنین بود که با تو گفتیم که پروردگارت بر همه مردمان احاطه دارد، و رؤیایی را که به تو نمایاندیم و شجره نفرین شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم، و ایشان را بیم می‌دهیم ولی جز بر طغیان شدید آنان نمی‌افزاید 

به ضمائر دقت کنید، این آیه روایت یک رویا توسط خود پیامبر نیست. گوینده آیه خود پیامبر نیست. یک نفر دارد با نبی صحبت میکند. ارینک، لک،
خوب این ها چطور با فرضیه رویاها قابل پاسخگویی است. طبق این فرضیه پیامبر در خواب رویاهایی دیده بعد آن را در قالب آیات قران روایت کرده است. راوی خود پیامبر می باشد. من ندیده ام تابحال یک راوی اینطور خود را مورد خطاب قراردهد و با خود اینطور حرف بزند. بنظر من منطقی بنظر نمی رسد. من فقط همین آیه ساده را بعنوان نمونه بررسی کردم.
یا مثلا این آیه:

یا می گویند: «این [ قرآن ] را به دروغ ساخته است.» بگو: «اگر راست می گویید ، ده سوره برساخته شده مانند آن بیاورید و غیر از خدا هر که را می توانید فرا خوانید.»
یا با این ترجمه: آنها می گویند: «او به دروغ این ( قرآن ) را ( به خدا ) نسبت داده ( و ساختگی است ) !» بگو: «اگر راست می گویید ، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانی را که می توانید- غیر از خدا- ( برای این کار ) دعوت کنید!»

البته من اطلاعات زیادی درباره فرضیه ایشان و توجیهات ایشان ندارم. ولی پایه و اساس اعتقادات دکتر سروش را میدانم. من به ایشان حق می دهم و درک می کنم که از نظر عقلانی پدیده وحی برای ایشان عجیب است و قابل درک نیست و لذا وحی را همان رویای صادقانه پیامبر می داند. قبلا توضیح دادم که بنده یقین دارم که وحی و موجودات عالم غیب وجود دارند که بعدا شاید درباره علت این یقین توضیح دادم. برای همین پایه های سازنده فرضیه ایشان برای بنده قابل قبول نیست.
بنده آن قدر که درباره فرضیه ایشان مطالعه کردم، برای من اقناع کننده نبوده، آن را ریسمانی سست یافتم که روشنفکران دیندار امروزی جامعه برای توجیح مشکلات و تناقض ها ناچارا به آن چنگ زده اند. برای همین وقت قابل توجهی برای بررسی و مطالعه درباره فرضیه ایشان نگذاشتم. بنده مقالاتی که در نقد فرضیه ایشان نوشته شده است را تا حدی مطالعه کرده ام و استدلالات آنها درباره کل قران را قویتر و عقلانی تر نسبت به فرضیه و استدلالات ایشان یافته ام.
بنده منکر نمی شم، محتمل است بخش هایی از قران توصیف رویاهای خود پیامبر باشد. ممکن است قران بهشت ، جهنم، قیامت و ...  را در قالب رویا دیده باشد و آن را توصیف کرده باشد. ولی تعمیم این قضیه به کل قران تصور نمی کنم برای کسانیکه حداقل یکبار قران خوانده باشند قالب قبول و قابل پذیرش باشد.
من در مقاله گفتم که چرا فرگشت قابل توضیح نبوده و این داستان سمبولیک می باشد.
درباره داستان دیگر پیامبران تفاسیر خاص خود را دارد. بله من بخشی از داستان پیامبران را اسطوره می دانم.
آنها اسطوره سازی بوده است برای اینکه نام آنها در تاریخ بماند. راه ثبت نام ها در آن زمان اسطوره سازی بوده است.
اسطوره ها در زمانیکه ثبت وقایع در ذهنها بود نه در کتابهای کثیر(ّبه علت محدودیت اوراق و کتاب در گذشته های دور) و هارد و فلش و غیره و این چیزها نبود که وقایع را ثبت کند اسطوره ها که یک نوع آگراندیسمان وقایع تاریخی بود باعث ضبط وقایع دارای پیام در اذهان میشد تا بماند.

درباره تبدیل به بوزینه شدن هم بنده به تناسخ اعتقاد دارم. لذا معنا در اینحالت برایم واضح و آشکار است.

ببنید دوست عزیز، بطور کلی سه دسته آمده اند و ادعاهای ماورایی کرده اند، دسته اول اعتقاد به معاد و خدای یگانه را مطرح کرده اند. دسته دوم همچون بودا اعتقاد به تناسخ را مطرح کرده اند و دسته سوم همچون زرتشت کنفوسیوس، به دو قطب خیر و شر اشاره کرده اند. به نظر من تمامی این ها با هم صحیح می باشد و با مجموع اینها حقیقت را می توان دریافت.

شما فرمودید قران را باید بوسید و با احترام کنار نهاد. بنده با این نظر شما مخالف هستم و اعتقادی به آن ندارم. قران کتاب پند و اندرز است و درست است که در ظرف زمان و مکان عصر پیامبر نازل شده است. اما درس های اخلاقی و پند و اندرزهای در زمان امروز هم کارایی خود را می تواند داشته باشد. حتی داستان های پیامبران هم بخش هایی از آن عمدتا ذکر شده است که حاوی پند و اندرز برای انسان ها می تواند باشد.

موفق باشید

سوال:
دوست عزیز شما اصل داستان را بگیرید کلیت بوجود امدن انسان بر اثر تکامل که میتوانست طرح شود اینکه تورات چه گفته وقران هم تورات را تایید کرده باید انرا بگوید درست نیست مگر تورات از جانب خدا نبوده تورات هم باید یا داستان خلقت را نمیگفت ویا اینکه گوشه ای از حقیقت را میگفت با خیالبافی وافسانه گویی که نمیشود بعد قران هم بیاید همان افسانه را تکرار نماید اینکه مگر ادم دربهشت بوده خوب قران اینطور میگوید واینکه شیطان انجا چه میکرده شیطان عابد بوده وخطا نکرده بود ودربهشت بود وقتیکه از دستور خدا سرپیچی کرد از بهشت رانده شد قران اینطور میگوید
اینکه شما برادر گرامی میگویید که مخاطب قران مردمان زمان نزول بودند وایات قتال مربوط به همان زمان است اینرا من هم میگویم ولی انانیکه قوانین واحکام شرعی را تعیین میکنند یعنی فقها ودینفرمایان باید بگویند وبه مسلمین اطلاع رسانی کنند که نمیکنند وچنین اعتقادی ندارند وهمه ی قران را برای تمامی اعصار میدانند

با سلام،
تصور میکنم استدلالات خودم را در این زمینه بیان کردم، نظر شما محترم می باشد و علی الظاهر در این زمینه با هم اختلاف عقیده داریم (منظورم در زمینه داستان آدم و حوا می باشد). برای من اشاره نکردن به تکامل و فرگشت منطقی بنظر می رسد. من قران و اسلام را یک دین جامع و مانع که برای اقتصاد، علم و اینها برنامه داشته باشد نمی دانم. من انتظار اشارات علمی از قران ندارم. بهرحال گفتن گوشه ای از حقیقت بنظر بنده ممکن نبوده است. وقتی اینجا به اینکه آن درخت ، درخت گندم بوده یا سیب بوده کار دارند؟ نمی توان گوشه ای گفت و مخفی کرد. باز هم می گویم نظر شما محترم هست.
درباره نظر فقها، متوجه اشاره تون هستم. متاسفانه فقهای سنی، شیعه بعضا، معتقد به نسخ و آیات منسوخ در قران هستند و حتی بعضا متاسفانه بسیاری از آیات قران را بخاطر سوره توبه منسوخ می دانند. بنده چنین اعتقادی ندارم.

موفق باشید.

===================
با سلام
آقای نواندیش گرامی
شما می پذیرید که برخی آیات قرآن خلاف علم روز است و می فرمایید انتظار ندارید که ۱۴۰۰ سال پیش، علم امروز به مخاطبان گفته می شد.
اما اگر آیات منظور خلاف واقع یا خلاف علم هستند، انتظار می رود در قرآن که شما آن را وحی تلقی می کنید و منطقی نمی دانید که شخصی اینگونه با خود سخن بگوید و خود را مخاطب آیات قرار دهد، چگونه آیاتی خلاف واقع یا علم را با مخاطب خود بیان می کند!؟
سپاس از شما

با سلام جناب رهگشا و با تشکر از نظرتون
پیشنهاد میکنم مقاله ملائکه و فرشتگان بنده را در همین سایت مطالعه فرمایید. من معتقدم الله و رب با توانایی مطلق و دانایی مطلق وجود ندارد. بنده معتقد هستم اگر الله یا رب با توانایی مطلق وجود داشته باشد، برهان شرور یا شرور گزاف قطعا وارد می باشد. همچنین ملائکه و فرشتگان که نقشی اساسی در برقراری ارتباط با انسان ها برقرار کرده اند و بواقع پیامبران، پیام بر ملائکه می باشند نیز دارای علم مطلق نمی باشند. بنابراین بطور مثال از محل تولید نطفه در انسان اطلاعی نداشته اند. طبق همان علم آن روز و زمان پیامبر صحبت کرده اند. ببینید، دکتر سروش سعی می کند قران را در ظرف زمان و مکان و عقل پیامبر قرار دهد. ایشان بدین صورت سعی می کند ابهامات و اشکالات را پاسخگویی نماید. اما بنده معتقدم باید خداوند نزول پیدا کند. ما امروزه اثری در خداوند در خلقت آسمان و زمین، خلقت انسان نمی بینیم. بنده معتقد به یک الله متشخص نیستم. پیشنهاد میکنم برای شناختن الله، ویدیویی که توسط مصطفی ملکیان ساخته شده است و لینک آن را در مقاله ملائکه و فرشتگان گذاشتم ببینید. تصوری که برای ما ساخته اند این است که خدای دیکتاتور با توانایی مطلق در آسمان ها وجود دارد که انسان را خلق کرده، آسمان و زمین را خلق کرده است و .... تصوری که در گذشته از خداوند برای انسان ها ساخته بوده اند این بوده است. اما امروزه این تصور کاملا خدشه پذیر شده است. واقعا اگر خداوندی با توانایی مطلق وجود دارد این همه جرم و جنایت ، آدم کشی و ..... چرا پس روی میدهد؟ واقعا باید خیلی راحت قبول کنیم که برهان شرور در اینصورت وارد است و چنین خدایی وجود ندارد. اگر آن تصور را ساختند برای لذت بخش تر کردن عبادت خداوند توسط انسان بوده است. برای ارضای حس نیاز به پناه و پناه جویی و وجود قدرت برتر برای انسان بوده است.
ببینید برای ما پروردگار و ملائکه و فرشتگان و پیامبران و ائمه را خیلی بزرگ کرده اند، اصطلاحا تقدیس نموده اند. به ما گفته اند آنها هر چه بگویند درست است. همچنین هر تصمیم و حکمی که بیان کنند برای همیشه درست است. اینطور نیست جناب رهگشا. ملائکه و فرشتگان، موجوداتی ذی شعور، صاحب عقل و احساسات می باشند. تصمیم می گیرند، ما شاهد ارتقاء احکام، تغییر احکام، و .... در طول زمان پیامبران اولوالعزم مختلف هستیم. ممکن است مانند انسان ها بعد از مدتی تصمیمات خود را تغییر دهند. علم نامحدود ندارند. قادرند آینده را مشاهده کنند و سعی می کنند آن را تدبیر کنند. اما اسلام دین علم آموزی نبوده است. ملائکه و فرشتگان بطور کلی از نظر انتقال اطلاعات اقناعی عمل می کنند. تا آنجایی اطلاعات می دهند که فرد و یا جامعه مورد هدف اقناع گردد. به زبان علم آن روز صحبت می کنند. هدف اصلی شون برای برقراری ارتباط با انسان ها و هدف اصلی ادیان می توان گفت تعالی روح و روح سازی می باشد.

==
حتما در مورد برنامه ريزي هوشمند شوخي مي فرماييد.
اينهمه آسمان به ريسمان مي بافيد که بگوييد قران براي مخاطب زمانه اش اينگونه صحبت کرده است!

آن وقت داستان معجزه موسي (تبديل عصا به مار) که به صراحت در قرآن آمده را چگونه توجيه ميکنيد؟

حتما مي دانيد که براي تبديل اتمها به يکديگر نياز به واکنش هسته اي مي باشد (تبديل به اتمهاي کوچکتر شکافت هسته اي و تبديل به اتمهاي بزرگتر همجوشي هسته اي) و اين واکنش هسته مقدار انبوهي از انرژي آزاد مي کند.
در داستان تبديل عصا به مار فرض کنيد که تنها و تنها و تنها شما بخواهيد تعداد اتمهاي هيدروژن موجود در مولکول آب موجود در عصا را به مقدار مورد نياز براي يک مار که بسيار بيشتر است تبديل کنيد .
حتما مي دانيد چه اتفاقي مي افتد!
موسي و عصا و فرعون تا شعاع ده کيلومتري همگي با هم مي ترکند و در اين انفجار ناشي از شکافت هسته اي اثري از ايشان باقي نمي ماند.حالا تازه اين يک سمت داستان است.در سمت ديگر داستان براي باز گشت به حالت اول يعني تبديل دوباره مار به عصا باز هم موسي و فرعون و شهر تا شعاع ده کيلومتري همگي با هم مي ترکند.و در اين انفجار ناشي از همجوشي هسته اي اثري از ايشان باقي نمي ماند...


دوست عزيز شما به داستان معجزه موسي و امثالهم فقط يک نگاه مي توانيد داشته باشيد...
بلوف زدن موسي و محمد و ...

پاسخ:
با سلام و با تشکر از نظرتون
در کامنت های گذشته در این مقاله تصور می کنم نظر خودم را در این باره بیان کردم.
گفتم که
درباره داستان دیگر پیامبران تفاسیر خاص خود را دارد. بله من بخشی از داستان پیامبران را اسطوره می دانم.
آنها اسطوره سازی بوده است برای اینکه نام آنها در تاریخ بماند. راه ثبت نام ها در آن زمان اسطوره سازی بوده است.
اسطوره ها در زمانیکه ثبت وقایع در ذهنها بود نه در کتابهای کثیر(ّبه علت محدودیت اوراق و کتاب در گذشته های دور) و هارد و فلش و غیره و این چیزها نبود که وقایع را ثبت کند اسطوره ها که یک نوع آگراندیسمان وقایع تاریخی بود باعث ضبط وقایع دارای پیام در اذهان میشد تا بماند.
بنابراین بنده بطور مثال تبدیل عصای موسی به ماری بزرگ و.... را صرفا ذکر اسطوره ها می دانم. با تشکر از توضیحات علمی تون باید بگویم برای بنده هم مشخص هست که چنین اتفاقی عملا به احتمال فراوان نیفتاده است. مگر اینکه آن را از طریق معجزه و امکان وقوع امور خارق العاده توجیه کنیم که برای بنده از جمله این موارد از طریق معجزه هم قابل قبول و پذیرش نیست.

===

با سلام ودرود 
به نظر نویسنده محترم قران چراباید داستانی غیر واقعی وتمثیلی بیان نماید ؟چه پیامی این داستان غیر واقعی برای انسانها دارد ؟هزار واندی سال مسلمانان میپنداشتند که پیامبری بنام حضرت ادم وجود داشته که همسری بنام حوا میداشته است وهمه انسانها از یک پدرومادر یعنی ادم وحوا هستند یعنی تمام این هزار واندی سال مسلمانان سرکار بودند؟!

با سلام و درود ،
جناب جانان،
فکر می کنم مفصل در این باره گفتگو کردیم. من به شما حق می دهم که از سخنان من قانع نشوید. اما برای خود من استدلال ها قانع کننده هست. اجمالی خدمتتون بگویم، پیام ، پیامی اخلاقی پند و اندرزی است. یکی از پیام های و نتایج آن را در این مقاله ذکر کرده ام. داستان های دینی را نباید بعنوان راستی آزمایی و صحت سنجی نگاه کرد. هدف از بیان آنها اخلاق آموزی و حاوی پند و اندرز می باشند و باید بدنبال پیام اخلاقی و پند و اندرزهای آنان بود. خیلی هم چیز سخت و پیچیده ای برای انسان های امروزی نیست. درک پیام و پند و اندرز اخلاقی آنها برای انسان های امروزی بسیار ساده می باشد.
خدمتتون گفتم داستان آدم و حوا قدمت آن به اسلام برنمی گردد. به یهودیت می رسد، بنابراین صحبت از هزار و چهارصد سال نیست. بلکه صحبت از بیش از حداقل دو هزار سال و بل بیشتر می باشد.
دکتر سروش در ویدیویی سخنان جالبی می گفت. همانطور که می دانید ایشان فلسفه علم و تاریخ خوانده است. ایشان می گفت در دانشگاه یکی از اولین چیزهایی که به ما گفتند این بود که فکر نکنید آنها که معتقد بودند عناصر اربعه داریم آب خاک باد آتش و همه جهان از این عناصر اربعه ایجاد شده است، آدم های ابله احمق و ساده ای بودند. اتفاقا عالمان و دانشمندان آن زمان به این نظر معتقد بوده اند. بنابراین در تحلیل ادیان باید نگاه تاریخی را داشت وگرنه مسائل قابل درک برای انسان های امروزی نخواهند بود.

آقای حجت جانان، من شما را به عنوان یکی از خوانندگان فهیم این سایت می شناسم. در گذشته، کامنت های شما را مشاهده می کردم و متوجه می شدم که مطالب منطقی و عقلانی مطرح می کنید. بنظر بنده رفتاری مشابه نق زدن همانند اینکه مدام گفتن اینکه چرا اینطور شد این را گفت، آن را نگفت، اینکار را نکرد، و ... را علی الخصوص در تحلیل رفتارها و روندهای تاریخی شایسته و بجا نیست.

موفق باشید.

====
جالب تر اینجاست که نظریه سمبولیک بودن داستانهای قرآنی در همان زمان پیدایش قرآن نیز مطرح و مرسوم بوده است. عرب مخاطب قرآن نیز "هذا اساطیر الاولین" می گفت. بنابراین، نظریه ای که نویسنده مقاله مبنای کار خود قرار داده است صرفاً شرحی بر اساطیر الاولین صدر اسلام است و توسط همان قرآنی که نویسنده می کوشد به روز و مقبول کند دفع و طرد می شود.

با تشکر از نظرتون،
اینطور نیست. اساطیر در لغت به معنای افسانه ها، سخن های پریشان، قصه های دروغ می باشد. کافران مکه معتقد می گفتند که این داستان ها کلا همه اش دروغ است. پیامبری بنام مثلا موسی، یوسف و ... وجود نداشته است. اما سمبولیک بودن این داستان ها بدین معنی نیست. ما ضمن پذیرش وجود پیامبرانی همچون موسی و یوسف می گوییم برای اینکه نام آنها در تاریخ بماند ، بزرگنمایی و اسطوره سازی صورت گرفته است. بین این دو سخن: شخص و پیامبری بنام موسی مثلا وجود داشته است و اینکه نه پیامبری بنام موسی و... وجود نداشته است و این داستان ها همه اش دروغ و اباطیل است، تفاوت بسیار زیادی وجود دارد.

=====
ضمنا نویسنده از انجا که داستان ادم و حوا در چارچوب تفکر مدرن نمی گنجد با گنجاندن ان در ردیف سمبولیکها مساله را به کلی منتفی دانسته است. اما مگر خلقت اسمان و زمین و حتی خداوندی که با صفات متعدد در قران توصیف شده است بسیار بیشتر از ماجرای ادم و حوا از دایره مقبولات مدرن بیرون نمی افتد؟ بنابراین، مسیری که نویسنده برای حل مشکلات خلقت انسان در قران در پیش گرفته است به شکلی منطقی به سمبولیک شدن خلقت اسمان و زمین و خداوند و صفات الهی می انجامد. اگر نویسنده مدعی است که یک خط کش خدشه ناپذیر برای تفکیک سمبولیک از غیر سمبولیک در قران در اختیار دارد لازم است شرحی از این میزان و تراز تشخیص ارائه نماید، در غیر این صورت موضع وی با موضع ماتریالیسم غربی یکی خواهد بود.

دایره مقبولات مدرن، با دایره آنچه که اثبات شده از نظر علمی اشتباه می باشد و یا محال عقلی می باشد تفاوت بسیار زیادی دارد. ما درباره دایره مقبولات مدرن صحبت نمی کنیم. علم بطور کلی از زمان رنسانس شروع به رشد کرده است و بدین دلیل همواره سعی می کند زاویه خود را با دین و مذهب حفظ نماید. خط کش و میزان و تراز هم دایره ناممکنات و اشتباهات علمی اثبات شده می باشد نه دایره مقبولات مدرن. آنچه که از نظر علمی اثبات شد که اشتباه است، پس مسلما سمبولیک می باشد یا باید هدف و راز را بگونه ای دیگر دریافت.
درباره خداوند و آنطور که در قران توصیف شده است که البته بگونه های بسیار متفاوتی توصیف هم شده است، نظر خودم را گفته ام. به خداوند متشخص، معتقد نیستم. درباره خلقت آسمان و زمین هم اگر منظورتان بینگ بنگ اینها می باشد. قضیه همین است. اینکه گفته اند خداوند آسمان و زمین را در هفت روز آفریده است، حاوی اندرز اخلاقی می باشد. این ادعا به زمان یهودیت بر می گردد. در زمان یهودیت، هفته ابداع گردید. یعنی شش روز کار و یک روز تعطیل. نمی دانم داستان های یهودیت را مربوط به روز سبت شنیده اید یا نه؟ اینکه آنان را بشدت از کار کردن در روز سبت منع کرده اند. برای تشویق یهودیان به پیروی از این مدل، گفته اند خداوند هم آسمان و زمین را در یک هفته آفرید. در کتب یهودیت هست که خداوند در شش روز آسمان و زمین را آفرید و روز هفتم استراحت کرد. بعد قران آمد ضمن پذیرش این ادعا، گفت خداوند نیازی به استراحت کردن ندارد و اینطور نبوده است که در روز هفتم استراحت کند.
اگر به مراجعی در این باره نیاز هست بگویید تا برایتان بگذارم.

=====
[quote name="حجت جانان"]جناب نواندیش میپندارند که قران به طرق مختلف نازل شده است ! قران تمام ایاتش به یک نحو نازل شده است اگر فقط سمعی بوده همه قران چنین بوده اگر سمعی بصری بوده همه ی قران چنین بوده واگر رویا بوده همه ی قران چنین بوده است
اینطور نیست که گمان کنیم مثلا داستان خلقت تمثیلی بوده وبصورت رویا به پیامبر نمایانده شده ولی بعضی ایات دیگر را جبرئیل به پیامبر گفته وبعضی دیگر را .... هرچه بوده کل قران وتمام قران به یک نحو بر پیامبر نازل شده است
یکی از دلایل دکتر سروش هم برای رویا دانستن تمام قران همین اشاره قران به نحوه بیان شدن داستان خلقت بر پیامبر که به گفته قران بصورت رویا بوده است البته رویا دانستن نحوه بیان داستان خلقت نمیتواند دلیلی برای تمثیلی بودن ان باشد چون هدف خدا از بیان تمثیلی داستان معلوم نیست چرا باید خدا داستانی غیر واقعی را دامن بزند وتکرار نماید
البته از این داستانها درقران زیاد است مثل بوزینه شدن بعضی از یهودیان به علت ماهیگیری در روز شنبه !!! و زندگی یونس پیامبر در شکم ماهی و داستان نوح و....[/quote]

دچار سوء برداشت شده اید. هیچ جای این مقاله گفته نشده است که قران به طرق مختلف نازل شده است. این مقاله ادعا می کند که طبق نص خود قران پیامبر داستان آدم و حوا را در اصل در خواب دیده است. بعد آیات شرح داستان بر وی وحی شده است. اینکه اصل داستان را در خواب دیده است، نشان میدهد که از جنس خواب می باشد و سمبولیک می باشد و نیاز به رمز گشایی دارد.
ادعا کرده اید کل قران و تمام قران لزوما باید به یک نحو بر پیامبر نازل شده است؟ ادعای بی پایه و بی دلیلی می باشد. فرض کنید ادعا کنم بخشی از قران وحی، بخشی دیگر سخنان خود پیامبر می باشد (فقط فرض و ادعای همینطوری) ؟ چطور می خواهید به من اثبات کنید اینطور نبوده است یا فقط وحی بوده است یا فقط سخنان خود پیامبر و نمی تواند ترکیبی از این دو باشد.
عجیب است وقتی در شاهنامه فردوسی داستان های اساطیری ایرانی را میخوانید به به می کنید. مشکلی ندارید، خرده ای نمی گیرید. ولی وقتی داستان های اسطوره ای قران را می خوانید کلی خرده و عیب می گیرید. دیگر قران را باید انداخت دور ، اصلا ازش صحبت نکرد. چه قبول کنید چه نکنید، اون دوران اینطور بوده، داستان ها دهن به دهن نقل می شده، یک کلاغ چهل کلاغ می شده، داستان های اسطوره ای می مانده و در اذهان و خاطره ها حفظ می شده و .....

=
نه در مورد فرگشت ونه خصوصا در مورد بیگ بنگ به هیچوجه اسلام با انها همخوانی ندارد در مورد فرگشت وتکامل که اسلام به نظریه فیکسیسم معتقد است وقران همه انسانها را از یک پدرو مادر یعنی ادم وحوا میداند وبر عکس نظریه فرگشت بحث تکامل را مطرح میکند 
در مورد بیگ بنگ که اصلا به هیچ عنوان ربطی ندارد چون اسلام میگوید خدا جهان را از عدم افریده است در حالیکه بیگ بنگ میگوید جهان دراثر انفجار یک ماده بوجود امده است یعنی ماده را قدیم میداند درحالیکه در اسلام ماده حادث است وتوسط خدا از عدم بوجود میاید

همانطور که اشاره کردم، قران یک کتاب علمی نیست. قران یک کتاب آموزشی اخلاقی می باشد. قران دارای فرضیه علمی درباره چگونگی آفرینش انسان ، آسمان و زمین نمی باشد. درباره اینکه چرا خداوند اشاره کرده است آسمان و زمین در هفت روز آفریده شده است باید با تکرار بگویم:
درباره خلقت آسمان و زمین هم اگر منظورتان بینگ بنگ اینها می باشد. قضیه همین است. اینکه گفته اند خداوند آسمان و زمین را در هفت روز آفریده است، حاوی اندرز اخلاقی می باشد. این ادعا به زمان یهودیت بر می گردد. در زمان یهودیت، هفته ابداع گردید. یعنی شش روز کار و یک روز تعطیل. نمی دانم داستان های یهودیت را مربوط به روز سبت شنیده اید یا نه؟ اینکه آنان را بشدت از کار کردن در روز سبت منع کرده اند. برای تشویق یهودیان به پیروی از این مدل، گفته اند خداوند هم آسمان و زمین را در یک هفته آفرید. در کتب یهودیت هست که خداوند در شش روز آسمان و زمین را آفرید و روز هفتم استراحت کرد. بعد قران آمد ضمن پذیرش این ادعا، گفت خداوند نیازی به استراحت کردن ندارد و اینطور نبوده است که در روز هفتم استراحت کند.

==
سلام و تشکر از توضیحات.

میگویید آنچه از نظر علمی ثابت شود که اشتباه است، مسلما سمبولیک است. معنای سمبولیک بودن در اینجا باید روشن شود. اگر سمبولیک به معنای چیزی است که از نظر علمی اشتباه تلقی میشود گزاره بالا صرفا یک همانگویی به این شکل است که هر انچه از نظر علمی ثابت شد که اشتباه است از نظر علمی اشتباه است. اگر سمبولیک به معنای چیزی است که روی نداده ولی به منظور دیگری به کار رفته است در این صورت گزاره بالا به این معناست که آنچه از نظر علمی اشتباه است هرگز روی نداده است. اما در این صورت، علم را که مرتبا تصحیح میشود ملاک تشخیص واقعیتها قرار داده ایم و لذا باید پذیرفت که ممکن است روزی فرا برسد که آنچه امروز از نظر علمی سمبولیک محسوب میشود در عداد واقعیتها قلمداد شود. اگر بپرسند ایا داستان ادم و حوا سمبولیک است میگوییم فعلا سمبولیک است ولی معلوم نیست در آینده نیز همچنان سمبولیک باقی بماند.

با سلام،
بله سمبولیک به معنای چیزی است که روی نداده ولی به منظور دیگری به کار رفته است. علم مرتب در حال پیشرفت و توسعه می باشد. در این شکی نیست. اما یک چیزهایی هست که دیگر اثبات می شود. مورد قطعیت قرار می گیرد. بطور مثال اینکه زمین گرد است. در قران آیه داریم که وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکمُ‏ُ الْأَرْضَ بِسَاطًا ]آیه 19 نوح [  ، ترجمه : و خداوند زمین را براى شما فرش گسترده‏اى قرار داد .آیات دیگری هم داریم که می تواند دلالت بر صاف بودن و غیر کروی بودن زمین کند؟ خوب حالا پس آیا زمین سطح صاف و مسطح است؟ یکی از علما در عربستان چندین سال پیش کتابی نوشته بود که بله به ما دروغ می گویند که زمین کروی است. زمین صاف است و سعی کرده بود کلی استدلال هم بیاورد. ما معتقدیم اینطور نیست. اینجا دیگر باید معنی خاص نمود. بطور مثال در این آیات مراد از الارض کل زمین نیست. بلکه بخشی از زمین و محدوده می باشد. من در مقاله پیشین هم سعی کردم ابتدا فرگشت را بگویم جزء قطعیت ها شده است. البته عده ای هستند که از دینداران و مذهبی ها و شاید بعضی ها علمیون که معتقد به خلقت هوشمند هستند. یعنی می گویند فرگشت هوشمندانه مدیریت گرفته است. شاید در آینده این نظر اثبات شود. ولی هر آنچه هست و مسلم شده است این است که آدم و حوا دفعتا ایجاد نشده اند.
==
جناب نواندیش شما مدام حواله میدهید به تورات که در تورات چنین گفته شده درقران هم تکرار شده در تورات خیلی چیزیهای دیگر هم گفته شده ایا باید در قران تکرار میشد ؟انوقت قران وتورات عین هم میشد دیگر نیازی به کتاب جدید نبود اینکه مطلبی در تورات گفته شده بوده وقران انرا تکرار کرده نمیتواند توجیه خوبی باشد 
ضمنا در مورد افرینش زمین واسمان قران هم شش روز را گفته هم هشت روز را گفته وهم گفته که با یک باش زمین واسمان را دریک ان خلق کرده است 
بدیع السماوات والارض واذا قضی امره ایقول له کن فیکون 
تناقض گویی قران در این مورد وموارد دیگر به وفور دیده میشود


مساله وحدت رویه بین کتب آسمانی و ادیان الهی مهم است. برای اینکه برای مردم مشخص شود منبع صدور این کتب و ادیان از یک جا می باشد، باید یک حداقل وحدت رویه ای وجود داشته باشد تا مردم بدانند منشا ادیان الهی از یکجا می باشد و از یکجا سرچشمه می گیرد.

درباره آفرینش آسمان و زمین، 8 روز را پاسخش را اینطور داده اند در مقالات که
پاسخ مشهوری كه به این شبهه داده شده است این است كه " اربعة ایام" (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به این ترتیب در دو روز اول از این چهار روز زمین آفریده شد، و در دو روز بعد سایر خصوصیات زمین، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز (شش دوران) مى‏شود.

درباره کن فیکون باید بگویم. درست است اینکه کن گفته شود فیکون می شود. اما فاصله بین این دو ممکن است چند هزار میلیارد سال باشد. در ضمن این که گفته ام به خدای متشخص اعتقاد ندارم.

دقیقا نمی دانم درباره این چه باید بگویم. اطلاعات کافی هم ندارم. شان نزول آیات را هم نمی دانم. چیزی که به ذهنم می رسد و ممکن است درست باشد و ممکن است هم درست نباشد، این است که سوره فصلت سوره مکی است و شصت و یکمین سوره ای است که بر پیامبر نازل شده است. بنظرم آیات توضیح دهنده چگونگی آفرینش آسمان  وزمین در سوره فصلت که شما کرده اید و گفته اید 8 روز می شود. در حالیکه توضیح داده اند در جواب شبهه 6 روز می شود، سخنان خود محمد بوده است.

==
جنا ب نواندیش این نظرشماست اتفاقا افکار عمومی انتظار راست گویی وصداقت از کلام خدا دارند وتناقض گویی یا بیان غیر واقعی را دلیلی بر کلام خدا نبودن متن میدانند ضمنا من درس اخلاقی در داستان خلقت نمیبینم قبلا هم گفتم اگر از نظر شما داستان خلقت محتوی درس اخلاقیست لطفا انرا بیان نمایید
دوست گرامی علم با کلام خدا متفاوت است اولا اگر علم عناصر اربعه را مطرح کرده اشتباه نکرده ولی بفرض اشتباه هم کرده باشد جایی برای اعتراض نیست چون قوانین علمی اماده فروریختن هستند اما کتاب خدا وکلام خدا اگر بپذیریم که چنین چیزی اصلا وجود دارد حق اشتباه کردن ندارد حق سخن کاذب گفتن ندارد که اگر بگوید دیوار اعتماد را فرو میریزد 
دوست عزیز مسئله نق زدن نیست یا باید بگوییم قران کتاب خدانیست انوقت هر طور که بخواهیم میتوان داستانهای غیر واقعی را توجیه کرد ویا باید بگوییم قران کتاب خداست که دیگر دران صورت حق نداریم توجیه غیر واقعی وغیر عقلانی را طرح نماییم به همان نمیدانم بسنده کنیم و قران را به دیدگاه یک کتاب تاریخی بنگریم که رسیدن به ذات ان نا ممکن است ما را به حقیقت نزدیکتر میکند

ببینید برای ملائکه و فرشتگان، کلام راست، دروغ آنها به چنین تفکیکی قائل نیستند. معیار عملکرد و سخنان آن بر مبنای دیگری می باشد که در مقاله ملائکه و فرشتگان توضیح دادم، از نظر آنان هدف وسیله را توجیه می کند. هر سخنی که خیر آن بیشتر از شر آن باشد، سخن خوب و خیر، و هر سخنی که شر آن بیشتر از خیر آن باشد سخن بد محسوب می شود.  آنان سعی می کنند سخنانی بگویند که خیر آنها بیشتر از شر آن باشد. معیارشان این است. معیارشان راست و دروغ تصور نمی کنم باشد. البته مسلما سعی می کنند عموما راست بگویند، اما مصلحت ایجاب کند از نظر ما انسان ها دروغ هم می گویند. ببینید روش کار ملائکه و سخن گفتن ملائکه و فرشتگان اقناعی می باشد. آنان وقتی سخنی باشد که برای شنوندگان قانع کننده باشد ولو راست نباشد و خیر آن بیشتر از شر آن باشد آن را می گویند. در این زمینه تجربیات معنوی دارم و انشاء الله در فرصت مناسب آن را روایت می کنم.
درباره درس اخلاقی داستان آفرینش هم ، دروس اخلاقی فراوان دارد ، درس زیاد دارد. نفی قیاس کردن، نفی خودخواهی و خودپرستی کردن. وجود الهام و وسوسه و امکان وسوسه شدن انسان توسط شیاطین،  اینکه انسان می تواند برتر از فرشتگان شود و ..... ، درس پیشرفته ای هم در این مقاله از آن بیان کردم.
شما مدام از خداوند صحبت کرده اید در این پست ، گفته ام اعتقادی به خدای متشخص ندارم. پیامبران، بواقع پیامبر ملائکه ، فرشتگان و پروردگار بوده اند. پروردگار هم با الله متفاوت است. انشاء الله در یک فرصتی این را توضیح خواهم داد. حتی ملائکه و فرشتگان ممکن است دچار اشتباهات ولو بصورت نادر شوند. ببینید آن تقدسی که به ما گفته اند وجود ندارد. البته می گویم بصورت نادر از نظر اخلاقی. در مقاله بعدی یکی از اشتباهات آنان را ذکر خواهم کرد البته بنظر خودم.

==
سلام و آرزوی توفیق.

میگویید کافر مکی میگفت مثلا موسای پیامبر هرگز وجود نداشته است. از کجا معلوم که چنین میگفته است؟ این ادعا را در نظر بگیرید: "کافر مکی معتقد بود که شخصی به نام موسی ظهور کرده و برای اینکه نامش در تاریخ بماند از او اسطوره ای ساخته شده است". از کجا معلوم میشود که این ادعا نادرست است؟

شما در جای دیگری گفته اید به خدای متشخص معتقد نیستید و در اینجا میگویید وجود پیامبری چون موسی را میپذیرید. پس دو حال خواهیم داشت: یا شما معتقدید که اصولا خدایی، نه متشخص و نه نامتشخص، در کار نیست، که در این صورت لفظ "پیامبری" که برای موسی به کار برده اید معنایی نخواهد داشت، یا شما به خدای غیر متشخص معتقدید، که در این صورت نیز این سوال مطرح میشود که اصولا پیامبری به چه معناست و چگونه میتوان حامل پیام خدایی غیر متشخص بود؟ مفهوم خدای غیر متشخص انقدر مبهم است که حتی میتوان ان را همچون خالقی در نظر گرفت که فقط میافریند و هرگز پیامی به خلقت و مخلوق نمیدهد و مطالبه ای از ان ندارد و هیچگاه ظهور و بروزی بر مخلوق ندارد، تا چه رسد به اینکه پیامبری نیز برگزیند و پیامی نیز بدهد.


با سلام،
ببینید اگر کافر مکی به پیامبری بودن موسی و وجود موسی در آن زمان اعتقاد داشت، دیگر لازم نبود که کافر باشد و بت پرستی کند. یهودی می شد. این ادعایی که شما کرده اید درباره یهودیان صدق می کند و حقیقت همان است که گفته اید. یهودیان معتقد بودند که شخصی بنام موسی ظهور کرده و در نقل داستان های او به مبالغه پرداخته اند و اسطوره سازی شده است و بدین ترتیب نام موسی در تاریخ ماندگار شده است.

درباره خداوند و پیامبر پیشنهاد می کنم مقاله ملائکه و فرشتگان مرا که در همین سایت منتشر کرده ام، بخوانید. پیامبران بواقع پیام رسان ملائکه و فرشتگان بوده اند. برای فهمیدن الله و خدایی که به آن معتقد هستم پیشنهاد می کنم این مقاله را ببینید. در آن جا آدرس ویدیویی از مصطفی ملکیان داده ام بنام خداوند چیست؟
==
چرا میفرمایید:
"
این آیه با آیات سوره بقره در مورد داستان خلقت علی الظاهر از نظر زمانی تعارض دارد. "؟
چه تعارضی وجود دارد؟

باید عرض شود که اتصال آیات نشان میدهد که جنبه "اطاعت و تبعیت" در سوره اعراف بیشتر است و اینکه نباید چون و چرا کرد...تبعیت از دستور خداوند...

در سوره بقره لیاقت و ارزش انسان نیز ذکر میشود...در سوره اعراف تبعیت از دستور خداوند پر رنگ تراست...

فرض بفرمایید فردی از استعداد و قوه فکری بیشتری برخوردار است و دیگری توان بسیار کمتری دارد...

فرد توانمند باید بصرف اینکه دستور خداوند است باید به ناتوان کمک کند هیچ دلیل دیگری وجود ندارد...

خداوند میخواهد غرور توانمندان را بیازماید...ملاک خوشایند خودمان نیست بلکه ملاک دستور الهی است..

نسبت شیطان به انسان نیز چنین است...شیطان جسم قوی تری دارد مصالح خلقت او آن ارزشمند تر است ولی انسان از خاک و گل آفریده شده است...با این حال شیطان باید در خدمت انسان باشد چون خداوند دستور میدهد:

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲ اعراف

جنبه اطاعت پر رنگ تر است...امرتک...البته خداوند لیاقت انسان را قبلا در سوره بقره نشان داده است ولی جنبه خود خواهی و ظاهر بینی شیطان و متوجه نشدن اینکه دستور خداست در سوره اعراف مطرح است...
بدون بحث بیشتر آیه بعد آمده است:

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿۱۳ اعراف

سوره اعراف با تبعیت از دستورات الهی شروع میشود با تبعیت از دستورات الهی ختم میشود...اوایل سوره میخوانیم:

اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ ﴿۳ اعراف
اواخر سوره میخوانیم:

وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۲۰۳


پاسخ:
با سلام،
ببینید از نظر زمانی تعارض دارد چون در داستان آفرینش آدم و حوا، آمده است که اول آدم و حوا آفریده شدند، بعد انسان ها بواسطه آنها به دنیا آمده و متولد شدند و بواقع توسط انسان خلق شدند. یعنی بواقع ابتدا آدم آفرید شدد، بعد ملائکه به آدم سجده کردند، بعد انسان های دیگر از جمله حوا خلق شده اند. اما این آیه معکوس بیان می کند. می گوید شما انسان ها را خلق کردیم، صورتگری کردیم، بعد به فرشتگان گفتیم سجده کنند. ببینید ضمیر کم می باشد. ضمیر جمع هست. ضمیر به یک نفر فقط آدم بر نمی گردد. دارد درباره کل آدم ها و نوع آدم صحبت می کند.
---
آن چه داستان نمادین خلقت در قرآن و تورات می گوید این است که «گونه» انسان (چون خدا) قادر به تشخیص خوب و بد است و بنابراین در مقابل کارهای بدش مسئول است. خدا دینی نفرستاده که اصلش در زمین باشد و شاخ و برگش در فضا! هر عمل خوبی مانند درخت میوه که در زمین طیب روییده باشد به ثمر می نشیند و میوه می دهد. به بیان دیگر اگر در پاک نگاه داشتن فطرت انسانی ات تلاش کنی نه تنها به راه تبهکاری و تعدی به دیگران نمی افتی که برای خودت و نیز دیگران مثمر ثمر می شوی. چطور؟ با ارتباط با خدا و تقوا (خدا-آگاهی).

تشخیص خوب و بد، لزوما به ارتکاب عمل خیر یا اجتناب از عمل شر نمی انجامد. دانستن این که ظلم به مردم بد است، قتل بد است دزدی بد است تهمت بد است فحشا بد است، شکنجه بد است...کلاهبردار ی بد است... کسی را و یا حکومتی را بری از جنایت نمی کند. خدا توسط پیامبرانش به گونه انسان اطلاع داده است که چون خدا ظرفیت داری: این گوی و این میدان. اما بدان آخرت و حساب کتابی در کار است. حیوانات بدون حساب و کتاب گردآوری می شوند و به زندگی جاودان در دنیای دیگر ادامه می دهند. اما انسان های جنایتکار و مفسد بدون تردید لعنت و غضب خدا نصیبشان می شود و جایشان جهنم است. آن بار امانتی هم که گونه انسان ابلهانه زیر بارش رفت همین آگاهی بر خوب و بد و پذیرش مسئولیت آن بود!!! (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا). اگر حیوان بود زندگی اش را هم در این دنیا داشت و همه در دنیای دیگر. اما چون با خوردن از درخت ممنوعه، انسان آگاه و بنابراین مختار شدی، زندگی دنیای دیگرت مشروط شد به عدم جنایت در حیات این دنیا. آی انسان احمق، خدا که بهت هشدار داد!! خربزه خوردی پای لرزش هم بنشین!! انسان شدن مجانی نبود!!

تمام حرف های این فرد که سعی کرده آن را به شرع و دین ربط بدهد و این که طبقه خاصی هستند که می فهمند دین چیست خط جدید شارلاتان ها مفسد فی الارضی است که چهل سال است زندگی مردم ایران را به گروگان گرفته اند. دوستان حتما هشیار هستند که چطوری یک دفعه انسان تو ایران مقام پیدا می کنه و یک نواندیش(!!!) یک دفعه سر و کله اش تو سایت نیلوفر باز می شود که بگوید انسان برتر از ملائکه است! منظورشون انسان های خاص است!!!

کور خوندی در شوره زار خباثت آخوندها جز هلاکت حرث و نسل ایرانی چیزی نرویده است! برای این حرف ها خیلی دیره!

پاسخ:
آخوند نیستم، آخوند زاده هم نیستم، از آخوندها هم دل خوشی ندارم. اما سعی می کنم نفرت از دیگران حالا بطور مثال آخوندها را اجازه ندهم در روح و تفکر من ایجاد شود. چون میدانم نفرت آسیب زننده به روح و روانم خواهد بود.

دنبال جاه و مقامی هم نیستم، اگه بودم ناشناس نمی نوشتم.

بله انسان می تواند برتر از ملائکه باشد، ان اکرمکم عند الله اتقاکم

==
دوست گرامی شاهنامه فردوسی با قران زمین تااسمان تفاوت دارد قران مدعیست از جانب خدا امده وپیامبر چیزی از خود به ان نیافزوده که اگر چنین کند رگ گردنش را میگیریم واو را میکشیم شما نمیتوانید شاهنامه فردوسی را که اثر یک انسان است با قران که مدعیست از جانب خدا امده است یکی بگیرید شما طبق کدام استدلال میگویید که اصل داستان را درخواب دیده بعدا دوباره به پیامبر وحی شده است من میگویم نشده است شما دلیلی دارید که دوباره داستان وحی شده است ؟
قران نمیتواند ترکیبی از سخنان پیامبر ووحی باشد اگر کلمه ای به وحی افزوده شود انرا از حجیت میاندازد چا برسد به اینکه یک قسمت از قران سخنان پیامبر باشد 
بلی میتوان چنین گفت ولی اگر گفتید دیگر باید از کتاب خدا بودن قران دست کشید اگر معتقد هستید قران کتاب خداست خود قران میگوید پیامبر حق ندارد کلمه ای از خود بیافزاید وگرنه رگ گردنش قطع میشود 
داستانهای اسطوره ا ی بوده انزمان یک کلاغ چهل کلاغ میشده این ادعای شماست که نمیتوانید انرا اثبات نمایید وبدانید اگر هر کدام از داستانهای قرانی دروغ از اب در بیاید وثابت شود که چنین نبوده که بیان شده قران از حجیت میافتد 
البته با داستانهای غیر واقعی که در قران هست راهی جز افتادن از حجیت نمیماند فقط میتوان قران را بدیده یک کتاب تاریخی نگریست که توصیه های عام اخلاقی قابل استفاده دارد هرگز با چنین وضعیتی نمیتواند قران منبع صدور احکام وقوانین باشد

پاسخ:
یک جمله مبهم در پاسختان هست، می گویید قران از حجیت می افتد، منظورتان از حجیت چیست؟ این جمله را لطفا بیشتر توضیح دهید و منظورتان را واضح بگویید.
ببینید آقای جانان، من باید پله ها را درست برداریم. ما یک سری مکاتب مختلف داریم الهی و غیر الهی، فلاسفه غرب داریم، فلاسفه شرق داریم. انسان می تواند بین این مکاتب مختلف بررسی کند، یک دونه مکتب که بنظرش درست می آید را انتخاب کند، بعد حالا از مکتب تبعیت کند. با مرزها و ارتقاء هایی که می تواند خود به آن بدهد. ببینید یکی از نقاط افتراق من با آقای مصطفی ملکیان در همین است. ایشان علی الظاهر با تعبد بطور کلی مشکل دارد. اما مساله اینجاست که این همه کتب و اندیشه ورزی شده توسط فلاسفه پیامبران و ....، مکاتب مختلف عرضه شده اند. انسان بنظرم بهتر و منطقی است یکی را انتخاب نماید و از آن تا حدی که درست و منطقی است تبعیت ندارد. بنده خودم شخصا مدتی به مسیحیت علاقه مند شده بودم. مسیحی نشدم، ولی علاقه مند شده بودم و آن را سعی کردم بررسی کنم. یک نفر شاید مثل شما باشد بگوید نه، من اصلا به همه این اندیشه ها و نوشته ها و .... کاری ندارم، هیچ مکتبی نمی خواهم داشته باشم. که این بنظر من منطقی و درست نیست.
خوب در پله اول باید ببینیم و تحقیق کنیم آیا عالم غیبی وجود دارد یا نه؟ آیا مکاتب الهی بیشتر درست هستند یا غیر الهی. شاید شما بخواهید آتیست شوید. یا آگنوستیک. من مدت محدودی آتیست شده بودم ، بعد آگنوستیک شدم. ممکن است شما بگویید غیر الهی درست تر است و مثلا ماتریالیست شوید. بنده به این نتیجه رسیدم که عالم غیبی وجود دارد. من درباره تجربه های معنوی و ...... تحقیق کردم. مرحله بعد تحقیق و انتخاب بین مکاتب الهی است. من تحقیق کردم و به این تنیجه رسیدم که محمد پیامبر بوده است. احتمالا مقاله ای هم در این باره منتشر خواهم کرد. خوب این تا اینجا حالا اگر پس اسلام را قبول کردید. شروع می کنید به تحقیق درباره شبهاتی که به اسلام وارد می کنند، دنبال جواب ها می گردید. می توانید آن مکتب را ارتقاء دهید. با دلایل معقول و منطقی و با مسئولیت خودتان. آنچه در مقاله مرجع مشروع امر گفته ام.
شما قران را رد می کنید، بعد از رد قران، می گویید اینطوری اسلام هم رد می شود. بنده اینطوری پله ها را طی نکرده ام. پله ها را جور دیگری طی کرده ام و بنظرم روش درست هم این می باشد. من وقتی به یک مکتب بعنوان مکتب درست رسیدم، سعی می کنم مقتضیات زمانه آن را درک کنم. محدودیت ها، ظرف زمان و مکان و ....
ببینید برایتان گفتم که فرشتگان و ملائکه اقناعی عمل می کنند. آنها اگر برای شما سوال مشکلی ابهامی پیش بیاید، در محدوده باورهای ذهنی خودتان یا مردم آن زمانه، سعی می کنند آن سوال یا مشکل یا ابهام را پاسخگویی کنند و شما را اقناع کنند. آن پاسخ می تواند راست باشد می تواند دروغ باشد. روش کارشان اینطور است. بنده در این زمینه دارای تجربه معنوی قوی می باشم که اگر خدا خواست در موقعیت مناسب منتشر می کنم. سعی کنید این مساله را درک و متوجه شوید.
گفته اید قران یک کتاب تاریخی است که دستورات عام اخلاقی می باشد و هرگز با چنین وضعیتی منبع صدور احکام و قوانین نمی تواند باشد. احتمالا منظورتان احکام و قوانین جدید مطابق با زمانه کنونی می باشد. تقریبا الان با این حرف شما مخالفتی ندارم. اما دقت کنید قران یک ویژگی منحصر به فرد دارد که آن را فراتر از یک کتاب تاریخی می برد. قران تنها کتابی است که صد در صد مطمئن هستیم از زبان یک پیامبر خارج شده است و بقول آن پیامبر هم وحی بوده است. این ویژگی منحصر به فردی است که قران دارد و کتب تاریخی دیگر ندارند. ما درباره احادیث و این ها هم همچین اطمینانی نداریم. درباره تورات انجیل و اینها نیز همینطور.

==
سلام و آرزوی توفیق.

از نوشته های شما برمی آید که:

الف) شما به خدای متشخص معتقد نیستید.

ب) فرشتگان را به نحوی توصیف کرده اید که مستقل از خدایی متشخص که صاحب مقام رب و اربابی تام نسبت به آنهاست در جایگاهی فرامادی به دخل و تصرفاتی در عوالم گوناگون می پردازند.

ج) سرگذشت آدم و حوا و سایر حوادث به ظاهر ناسازگار با علم روز را سمبولیک و روی نداده و قرآن را کتاب پند و اندرز اخلاقی می شمارید.

د) به تناسخ اعتقاد دارید و برخی سرگذشتهای قرآنی را مصداق آن می دانید.

اما از مجموع این چهارگانه بالا استنباط میشود که خدای متشخصی در کار نیست و مکانیزم یا فرایندی مکانیکی و فاقد صفات انسانی داریم که بخشی از آن در علم مادی روز متجلی است، و فرشتگان نیز اساساً همان خدایان یا موجودات برتر هستی هستند، اما نه به معنای خدای خالق، بلکه به معنای موجوداتی که در حیطه ای برتر به کنش و واکنش مشغولند، و همه موجودات انسانی و خدایی بدون استثنا مشمول مکانیزم های فاقد شعور علوم مادی یا تناسخ هستند، و طبق قواعد این دو به مراتب بالاتر یا پست تر هستی منتقل می شوند.

ولی اینها دقیقاً همان مواضع بودیسم یا لااقل شکلهای مسلط بودیسم هستند و لذا شما از موضع ادیان شرق دور به تحلیل اسلام و قرآن می پردازید، و واضح است که به همان نتایج محتوم بودیسم نیز می رسید، از جمله انکار خدای متشخص و وحی و نبوت به معنایی که در قرآن توصیف شده است.
در این صورت، سمبولیک شدن داستان های قرآنی نیز بیشتر از اینکه نتیجه ناسازگاری با علم مدرن باشد، حاصل حذف خدای متشخص و وحی و نبوت و سقوط الوهیت از مراتب ربوبیت و عبودیت است.

ضمناً با سمبولیک شدن حوادث قرآنی و تبدیل قرآن به کتاب اخلاق و پند و اندرز، قرآن در عداد سایر آثار سمبولیک و اخلاقی همچون کلیله و دمنه و شاهنامه قرار می گیرد و درست به همان نحو نیز توجیه وجودی می شود. اگر شیر و گاو و شغال در جهان سمبولیک قادرند سخن بگویند و پند و اندرزی هم بدهند، کارکترهای انسانی و فرا انسانی قرآن نیز حکایتهای سمبولیک و اخلاقی را به اجرا در می آورند.

به عبارت دیگر، با اتخاذ مواضع بودیسم، یعنی مواضعی که شما اعتراف به تصدیقشان دارید، دیگر نه خدایی وحی کننده باقی می ماند و نه پیامبری وحی گیرنده و نه تورات و قرآنی وحی شده، و لذا دیگر نیازی به اثبات سمبولیک بودن برخی مطالب این دو بر مبنای علم مدرن نیست، زیرا همه نوشته ها و گزاره های آنها کوششی اخلاقی برای شرح و توصیف مکانیزمهای هستی شمول علم و تناسخ خواهند بود و لاغیر، یعنی کاری که با آثار ادبی منظوم و منثور جوامع بشری نیز قابل انجام است، و به همانگونه که خالق هندی کلیله و دمنه یا فردوسی قادر به خلق آثار سمبولیک انسانی هستند، موسی و محمد نیز آثار سمبولیکی چون تورات و قرآن را پدید آورده اند.

بنابراین، کوشش شما تلاشی است در جهت جذب و هضم مبانی اسلام در تفکر بودیسم، یا به بیانی دیگر، ساخت و پرداخت اسلامی که همزمان بودایی نیز هست.
==
با سلام و با تشکر از شما

اینطور نیست. من به معاد هم در کنار تناسخ اعتقاد دارم. از این چیزی مشابه اعتقاد طایفه اهل حق یا پارسان از اسلام می باشد. متاسفانه استاد من به من اجازه زیاد صحبت کردن در این مورد را نداده است. دوست داشتید می توانید عقاید اهل حق یا پارسان را جستجو کنید امیدوارم بتواند عقاید صحیحه و کلی ایشان را دریابید. از نظر کلی گفتم نه از نظر جزیی. بنده به جزییات کاری ندارم و آن را جزء علم نافع نمی دانم.
در مقایسه با بودا و حتی عقاید اهل حق یا پارسان باید بگویم، بوداییان معتقدند برای رهایی از چرخه و رسیدن به نیروانا (اگه اشتباه نکنم) باید صالح باشی. عقیده بنده معکوس این است. اتفاقا اگر انسان صالح و وارسته ای باشی می توانی با چرخه تناسخ به این دنیا برگردی. یک چیزی مشابه رجعتی است که امامان گفته اند و وعده آن را داده اند. عقیده بنده همان رجعت است در رابطه با تناسخ بواقع. به عقیده بنده رجعت همان تناسخ صالحان می باشد. شرارت کاران برایشان تناسخ روی نمی دهد. آیه قران داریم که شرارت کاران از خداوند در جهنم می خواهند که یک بار دیگه بهشون فرصت داده شود و به روی زمین برگردند، ولی بهشون جواب منفی داده می شود.

بنده به معاد هم اعتقاد دارم. همچنین بر خلاف بوداییان و مشابه زرتشت و کنفوسیوس، به دو قطب خیر و شر در عالم اعتقاد دارم. معتقدم ملائکه و فرشتگان قطب خیر و اجنه بخشی از آن ها قطب شر عالم هستند. این دو قطب نسبت به انسان تعریف می شود. یعنی فرشتگان و ملائکه خوب انسان ها را می خواهند اما شیاطین دشمن انسان هستند و با وی دشمنی می کنند. همانطور که در آیه قران اشاره شده است که شیطان دشمن آشکار انسان می باشد.


پیامبران حاصل ارتباط گرفتن ملائکه و فرشتگان با انسان ها بوده اند. یعنی با بعضی انسان های برگزیده ارتباط برقرار کرده اند و آنها پیامبر نامیده شده اند. پیامبر مشخص است از اسم آن، کسی که پیام آور است. بنده به وحی معتقدم و دارای تجربه معنوی در این زمینه می باشم که انشاء الله اگر مدیریت سایت اجازه دهند در موقعی آن را روایت خواهم کرد. بنابراین به وحی که حاصل ارتباط نیروهای خیر یا شر با انسان ها می باشد نیز معتقدم.

بله همانطور که گفتید به خدای متشخص معتقد نیستم و اعتقاد ندارم. ویدیویی مصطفی ملکیان درباره خدا چیست و آن را بهترین توصیف موجود از خداوند یا الله می دانم.

من قران را در ردیف کلیله دمنه شاهنامه قرار ندادم. از نظر پرداختن به اسطوره ها و ذکر داستان اسطوره ها بین قران و شاهنامه مشابهت وجود دارد. اما قران کلامی است که مطمئن هستیم از دهان یک پیامبر و پیام ملائکه و فرشتگان می باشد. از این نظر با هیچکدام از کتب دیگر قابل مقایسه نیست. شاهنامه یک کتاب داستانی و منظوم است. اما قران یک کتاب اخلاقی و نثر است. تفاوت وجود دارد بین اینها. قران حاوی پندهای و پیام های اخلاقی می باشد.

==
نوشتنتان چه خاصيتي دارد؟
اوهام خودتان را مي نويسيد در حاليکه استدلالي نداريد...
همان بهتر که ننويسيد و دم فرو بنديد.

وقتي ميفهميد داستانهاي قران , روايتهاي ضد علم و دروغ است , آيا ميخواهيد آنها را با واژه سمبوليک بودن ارتقا بدهيد و ماست مالي کنيد؟

پاسخ:
دوست عزیز دوست ندارید می توانید نخوانید.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست...
هرکس نغمه خود خواند و از صحنه رود..
صحنه پیوسته بجاست...
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...

==
اقای نواندیش عزیز یگانه ستون اصلی اسلام قران میباشد که حتی معتبرترین احادیث وروایات را درستی اش با سنگ محک قران سنجیده میشود که گفته اند حدیثی وروایتی رودرروی قران قرار گیرد انرا به دیوار بکوبید تنها ملاک وستون اصلی اسلام قران است واسلام معتقد است که قران معصوم است ودر ان اشتباهی وخللی روی نداده است بر عکس من وشما وبسیاری از روشنفکران دیگر مسلمانان سنتی ودر راس انان دینفرمایان قران را در بند زمان ومکان نمیبینند ومعتقد هستند در پس هرایه تاریخی از قران پیامی فرا تاریخی وجود دارد که برای تمام اعصار وقرون میباشد برای همین است که به خود اجازه میدهند بر اساس قران احکام وقوانین برای مردمان عصر مدرن تدوین نمایند ولی با توجه به اینکه قران با عقلانیت مدرن همخوانی ندارد دچار اشکالاتی میشود که پاسخ به انها از عهده دین بر نمیاید واین اشکالات قران را از عصمت میاندازد از بدون خلل بودن میاندازد وبدین ترتیب دیگر نمیتوان انرا به چشم یک کتاب بدون اشکال که کلمه به کلمه ان از جانب خدا امده باشد . نگریست پس تا اینجا منظور از اینکه قران از حجیت میافتد چیست روشن شد

==
اما در موردمکاتب که نوشتید یک مکتب را باید انتخاب کرد این باید رااز کجا اوردید ؟هیچکدام از مکاتب کامل نیستند نه اسلام ونه ماتریالیسم ونه ..... هیچکدام بدون اشکال نیستند بعد مسئله دیگر اینست که شما مرجع ارتقا انها نیستید ادیان ابراهیمی را که فقط پیامبران میتوانند ارتقا دهند که انها هم حضور ندارد وبعد از انها مراجع وفقها که حدود دین را تعیین میکنند ومحل رجوع مردم هستند میتوانند تا حدودی دران دخل وتصرف کنند 
درمورد تعبد هم که روشن است خلاف عقلانیت است احکامیکه رودرروی عقل قرار گیرد را نمیتوان به صرف اینکه فلانی گفته پذیرفت 
در مورد فرشتگان وملائکه هم ادعای شما قابل اثبات نیست متافیزیک اصلا موضوع عقل نمیتواند باشد اینکه میگویید ملائک پاسخ میدهند وجنسیت دارندو... اینها هیجچکدام قابل اثبات نیست واسلام فرشتگان وملائک را فاقد جنسیت میداند وانهارا از مجردات میداند

==
در مورد جهاد ابتدایی هم شما را ارجاع میدهم به سوره نمل ایات 20 الی 44 که مفسران انرا مصداق جهاد ابتدایی میدانند وایه 29 سوره توبه که مفسران انرا مجوز جهاد ابتدایی میدانند در قران ایات بشدت در بند زمان ومکان است مثلا سوره کافرون را نسخ شده توسط ایه 5 سوره توبه میدانند ایات ضدو نقیض در قران بسیار است که بنا به وضعیت لشکر اسلام از نظر عده وتجهیزات ووضعیت اقتصادی وقوای نظامی موضعگیری مسلمانان در قران متفاوت است
اینکه شما میگویید که انسانها میتوانند احکام خدا را ارتقا دهند ویا احکام جدید وضع نمایند این مجوز را شما از کجا اوردید ؟اگر هرکسی قرار باشد خودش احکام خدا را عوض نماید واحکام جدید وضع نماید انارشی میشود ودیگر نه چیزی از اسلام میماند ونه از احکام خدا . دین میاید که فصل الخطاب باشد نه اینکه هرکسی هرطوری دلش خواست به ان عمل نماید ویا هرطوری که خواست انرا عوض نماید اینطور که شما میگویید فلسفه وجودی دین زیر سوال میرود وانارشی خواهد شد چیزی باقی نمیماند

علی الظاهر شما یک بام و دو هوا هستید، گهی به نعل می کوبید گهی به میخ
یک موقع روشنفکر می شوید یک موقع هم بشدت سنتی. بهرحال علی الظاهر فقط دنبال مخالفت کردن هستید.
شما اگه معتقدید دین باید فصل الخطاب باشد و قابل تغییر نمی باشد نظرتان محترم است. اگر معتقد به جهاد ابتدایی هستید نظرتان محترم است، من چنین اعتقاداتی ندارم.
قبلا هم گفتم به نسخ و منسوخ آیات قران به آن گستردگی اعتقاد فقها و مفسران اعتقاد ندارم و آن را افت اعتقاد آنها می دانم. نگران هم نباشید اگر کسی عالم شد حق دارد حداقل برای خودش احکام را ارتقاء دهد آنارشی هم ایجاد نمی شود.
لطفا این قدر خدا و خدا هم نکنید و سعی نکنید از کلمه خدا برای من تقدس بیافرینید. قبلا گفته ام و بارها هم تکرار کرده ام به آن خدایی که شما معتقد هستید بنده معتقد نیستم و برهان شرور هم ثابت کرده چنین خدایی نمی تواند وجود داشته باشد.
نظر شخصي شما اين است که شايد پروردگار اشتباه کرده است؟!
خداي مورد نظر شما احيانا منگول نيست؟!

صنعتي و سنتي رو با هم مصرف کردن واقعا ضرر دارد.خخخخ


خدا یا الله مجموعه کل عالم هستی است یا حداقل بعد معنوی عالم هستی هست که همان مجموعه همه روح ها می باشد. خدا یا الله متشخص نمی باشد. اما خدا یا الله با پروردگار یا رب فرق می کند. پروردگار یا رب وجود دارد و مدیریت عالم ملکوت و فرشتگان و ملائکه بر عهده وی می باشد. پروردگار و ملائکه و فرشتگان هم معصوم نیستند و ممکن است حتی دستورات اشتباه اخلاقی که نادر می باشد، بدهند. ممکن است بصورت نادر اشتباه کنند. مهم این است که بدانید اینها جزء قطب خیر عالم غیب نسبت به انسان قرار دارند. خوبی و ارتقاء انسان را می خواهند.

درست است که به قضایای تاریخی بایست از دید تاریخی و شرایط زمانه نگریست؛ اما همین امر خود متغیر بودن انسان و قوانین را نشان می‌دهد. پس چگونه ادعا دارید که قوانین دین تا قیام قیامت ثابت و پابرجاست؟ ضمن آنکه حتی به تناسب شرایط زمان صدر اسلام، برده‌داری به مفهوم حاکمیت بی‌چون و چرا بر جان و مال یک انسان دیگر نه پذیرفته است و نه اخلاقی. چگونه می‌توان به یک انسان تجاوز کرده، به صلاحدید او را کشت و بر جان و مال و همه زندگیش سایه افکند و ادعا کرد این حکم زمانی اخلاقی و قابل پذیرش بوده؟ مگر پیامبر نیامد که همه این قوانین جاهلانه را از بین ببرد؟ پس چرا آن را پذیرفت؟ چطور در خصوص نماز، روزه، حج و ... حکمی صادر شد و در این خصوص خیر؟

با سلام،
ادعا ندارم قوانین دین تا قیام قیامت ثابت و برجاست. اتفاقا معتقدم قوانین دین متغیر هستند.
برده داری هم حاکمیت بی چون و چرا و حاکمیت بر جان یک انسان دیگر نبوده است. این رسم در همان زمان پیامبر و قبل از آن وجود داشته و پیامبر با ارتقاهای محدودی آن را پذیرفته است.


==
سلام و آرزوی بهروزی

مقاله شما در باب برده داری تماماً تحلیلی صرفاً حقوقی یا جامعه شناختی است و تنها جایی که از این مرز بیرون می افتد نسبت دادن خطای حکم سوره نساء به قلمروی متافیزیکی همچون پروردگار یا فرشتگان است، هر چند که اگر خطا به رسول نسبت داده شود (حالتی که خود شما نیز در مقاله محتمل دانسته اید) این تکه متافیزیکی نیز قابل حذف خواهد بود.

اما مشکل اینجاست که این مقاله را فردی کاملاً ماتریالیست نیز دقیقاً با همان تحلیلهای حقوقی و تاریخی و جامعه شناختی می تواند تکرار کند و هیچ عامل تفکیک کننده ای بین مواضع شما و او وجود نخواهد داشت. ماتریالیست می تواند مدعی شود (چنانکه مثلاً برخی طرفداران یا مفسران حقوق بشر مدعی هستند) که انسان می تواند تحت شرایطی به صدور احکام تازه مبادرت نماید و دوره تاریخی صدر اسلام به برهه ای مربوط می شود که احکام از منشا قدرتی غیر دموکراتیک مانند سلطنت یا ریاست قبایل ناشی می شد و محمد نیز که یارانش وی را رسول می نامیدند در چارچوب ریاست قبایل به انشای احکام می پرداخت و در برخی موارد نیز مرتکب خطا می گردید و قرآن نیز مجموعه اعتقادات و احکامی است که در قالبی شعر گونه توسط خود وی تصنیف و به عنوان محور اداره قبایل مورد نظرش اتخاذ شده است. به این ترتیب، ماتریالیست مورد اشاره می تواند ناسازگاری برده داری یا کامجویی جنسی از اسرا را خطایی بیانگارد که توسط انشاگر احکام صورت پذیرفته است.

بنابراین، روند استدلال شما و مقدمات و نتایج آن به نحوی چیده شده که هیچ نیازی به پیش آوردن الفاظی چون اله و الله و پروردگار و فرشته و رسول و الهی دانستن قرآن و هیچ گونه متافیزیک دیگر در آن نیست و با همان مقدمات شما (همچون قابلیت انسان در انشای احکام تازه، که موضع ماتریالیست نیز همین است) و همان روند استدلال حقوقی و تاریخی می توان به همان نتایج شما دست یافت و بخش متافیزیکی آن نیز زایده ای است که توان کافی برای همجوشی با بدنه اصلی را دارا نیست.

به عبارت دیگر، تحلیل شما دقیقاً همان تحلیل ماتریالیستی برخی مفسران حقوق بشر است و التقاط و امتزاج این موضع با هر نوع از متافیزیک شناخته شده مانند ادیان ابراهیمی یا شرق دور ممکن نیست، و تحلیل شما هیچ نیاز ذاتی به این قلمروهای متافیزیکی ندارد.

خطای اساسی تحلیل شما از برده داری در اینجاست که مخاطب بالقوه خود را افرادی می دانید که لااقل به نوعی از متافیزیک معتقدند، در حالی که تحلیل شما ذاتاً از هرگونه متافیزیک اینچنینی مستقل است. به عبارت دیگر، مخاطب واقعی تحلیل شما فردی ماتریالیست با دیدگاهی صرفاً حقوقی-تاریخی-جا معه شناختی است و نه مثلاً معتقدان یا ملتزمان اسلام و انواع مذاهب مشمول آن.

با سلام و با تشکر از نظرتون
ببینید من چون دارم به شبهات پاسخگویی می کنم تحلیل من همانند یک تحلیل ماتریالیستی و یا آتیستی بنظر می آید. اتفاقا این نقطه قوت تحلیل است که سعی شده است بی طرفانه و منصفانه تحلیل صورت بگیرد. در تحلیل بنده توجیهی ماورایی وجود ندارد. اما در کنار پاسخگویی به شبهات، بنده به نماز روزه، متافیزیک و ... معتقدم. اعتقاد به نماز و روزه و ... فقط از اعتقاد به عالم غیب و متافیزیک ممکن است و برای یک آتیست یا ماتریالیست قابل توجیه نیست.

نقل قول:
باور کردن وحی، چگونگی آن از نظر عقلانی بسیار سخت و دشوار می باشد و این مسئله از نظر بنده کاملا قابل درک می باشد.
شما وقتي معجزه موسي (در صورتيکه عصا به مار واقعا تبديل بشود کليه ناظران تا شعاع چند کيلومتري ميترکند) را افسانه ميدانيد چطور وحي را افسانه نميدانيد؟!؟

نقل قول:
تشخیص دکتر برای این تصور من Paranoid schizophrenia یا پارانوید شیزوفرنی بود. بعد از شوک درمانی، من مدت چند ماه دواهای دکتر را مصرف کردم، اما متوجه شدم که آنچه با آن روبرو هستم توهم، خیالی و مجازی نیست و لذا هیچگاه از آن به بعد دواهای دکتر را به جز یک آمپول آن هم بدلیل اصرار خانواده و حفظ حرمت آنها استفاده نکردم. بعد از آن هیچگاه به نزدیکان و دکتر درباره اندیشه و تصوراتم در این زمینه و ادامه یافتن اذیت و آزارها و ارتباط ها چیزی نگفتم و میگفتم کاملا خوب هستم.
تشخيص دکتر کاملا صحيح بوده و شما همچنان به درمان دارويي نياز داريد.

fa.m.wikipedia.org/.../...
از مدير سايت تعجب ميکنم که چرا انديشه هاي يک بيمار اسکيزوفرن را منتشر ميکند؟!

شما ميتوانيد يک اسکيزوفرن خوب باشيد به شرطي که بيماري خود را قبول کنيد.
قبول کردن اينکه نورونهاي مغزي مثل بقيه سلولها دچار اختلال ميشوند کار سختي نيست
جان نش هم که رياضيدان برجسته اي بود اسکيزوفرن بود

من بر خلاف عقیده ای که بهم نسبت دادید، تبدیل شدن عصا به اژدها را افسانه یا داستان دروغین نمی دانم. این اتفاق افتاده است. مسلما درباره آن به خاطر انتقال نقل قول ها و روایت ها بصورت شخص به شخص در طول زمان بزرگنمایی صورت گرفته است. اصل مطلب چه بوده است هیچگاه آشکار نخواهد شد. شاید شاید خودش یک روش شعبده بازی بوده است که قابل مقایسه با روش های شعبده بازی آن عصر قابل مقایسه نبوده است و برتر از آن روش ها بوده است و می توان بسیاری از شاید های دیگر هم مطرح کرد که هیچگاه درستی آن ها در عصر کنونی دیگر قابل اثبات نیست.
===
در داستان گاو و موسي و بني اسرائيل چه پند و اندرزي نهفته است ؟ 
موسي براي اينكه قاتل معلوم شود ، به مردم فرمان داد تا گاوي را بياورند و سر او را ببرند.
امّا بني اسرائيل به موسي گفتند : « ما را مسخره مي‌كني ؟ كشتن يك گاو چه ربطي به پيدا كردن قاتل دارد ؟ »
موسي گفت : « پناه به خدا مي‌بردم كه از آدم‌هاي نادان باشم »
و در پايان داستان موسي با رفتار غير عقلانيش (جادويي) پيروز ميگردد!!!!
يعني گورباباي تفکر منطقي و مبتني بر تجربه...


خداييش الان يکي بياد به شما بگه با کشتن گاو قاتل رو پيدا ميکنه شما تو سرش نميزني و قالتاق خطابش نميکني؟

اتفاقا در این داستان پند و اندرز بسیار مهمی نهفته است. مگر داستان گاو بنی اسراییل و ایرادهای بنی اسراییلی را نشنیده اید. آمدند مدام به جزییات پرداختند، سوال کردند گاو چه رنگی باشد؟، چطوری باشد و ....؟ مدام به جزییات پرداختند و در نتیجه یافتن آن گاو و عمل کردن به دستور شرع برایشان دشوارتر شد. در حالیکه اگر هیچ سوالی نمی کردند و تنها یک گاو را می آورند کفایت می کرد. اتفاقا اسلام و فقه اسلامی هم به این مشکل دچار شده است. پرداخت بیش از اندازه به جزییات و غافل شدن از اصل ها و پرداخت بیش از حد به فرعیات.
بطور کلی نقل تاریخی به دو قسمت تقسیم می شود. قسمتی که در آن کتب، نوشته و .... نبوده است. داستان های تاریخی بصورت شفاهی و کلامی نقل و منتقل به نسل های بعدی می شده است و قسمت دیگر که تاریخ بصورت کتب و نوشته به نسل های بعدی منتقل می شده است. هر کدام پارامترها و ویژگی های خود را دارند که ناچار و ناگزیری ام که ویژگی ها را بپذیریم. یکی از ویژگی های قسمت انتقال تاریخ بصورت شفاهی، بلوف و غلو نمودن در داستان ها می باشد. حالت افسانه و اسطوره پیدا کردن داستان ها می باشد. چون در این صورت جالب برای شنیدن و تعریف کردن می بوده است. همچنین یک کلاغ چهل کلاغ می شده است.

==
اما در موردمکاتب که نوشتید یک مکتب را باید انتخاب کرد این باید رااز کجا اوردید ؟هیچکدام از مکاتب کامل نیستند نه اسلام ونه ماتریالیسم ونه ..... هیچکدام بدون اشکال نیستند بعد مسئله دیگر اینست که شما مرجع ارتقا انها نیستید ادیان ابراهیمی را که فقط پیامبران میتوانند ارتقا دهند که انها هم حضور ندارد وبعد از انها مراجع وفقها که حدود دین را تعیین میکنند ومحل رجوع مردم هستند میتوانند تا حدودی دران دخل وتصرف کنند 
درمورد تعبد هم که روشن است خلاف عقلانیت است احکامیکه رودرروی عقل قرار گیرد را نمیتوان به صرف اینکه فلانی گفته پذیرفت 
در مورد فرشتگان وملائکه هم ادعای شما قابل اثبات نیست متافیزیک اصلا موضوع عقل نمیتواند باشد اینکه میگویید ملائک پاسخ میدهند وجنسیت دارندو... اینها هیجچکدام قابل اثبات نیست واسلام فرشتگان وملائک را فاقد جنسیت میداند وانهارا از مجردات میداند

اولا: من نگفتم که لازم است که انسان ها حتما یک مکتب را انتخاب کنند. گفتم خودم ترجیح می دهم یکی از مکاتب را انتخاب کنم. معتقدم مکاتب حاصل انباشت تجربه ها و اندیشه ها می باشند و لذا معتقد به استفاده از این انباشت تجربه ها و اندیشه ها می باشم. بنظر بنده بهره مندی و استفاده از تجارب و اندیشه فلاسفه، پیامبران و انسان های مشهور گذشته مفید فایده می باشد.
دوما: با تعبدی که خلاف عقلانیت باشد بنده هم موافقم که اشتباه است. همان کاری است که مخالفان پیامبر در پیروی از عقاید آباء و اجدادی خودشان انجام می دادند و به پیامبران می گفتند ما را رها کنید بگذارید به آیین آباء و اجدادی خودمان پایدار بمانیم. بنده منظورم تعبدی بود که موافق عقلانیت باشد. منظورم تبعیت از یک مکتب می باشد. شخصا معتقد به استفاده از انباشت تجربه و اندیشه های فلاسفه و پیامبران که در قالب مکاتب مختلف بروز و ظهور پیدا کرده است می باشم.
سوما: گفته اید ادیان ابراهیمی را فقط پیامبران می توانند ارتقا دهند. بعد هم مراجع و فقها. بنده معتقدم انسان دارای یک پیامبر درونی و عامل هدایت بسیار مهم درونی بنام عقل می باشد. همانطور که با تعبد غیر عقلانی مخالفم، پس معتقدم هر انسانی می تواند با هدایت عقل و اندیشه حقیقی و درست و منطقی خویش مکتب انتخابی خود را ارتقاء دهد.
چهارما: من در مقاله ملائکه و فرشتگان اتفاقا گفته ام ملائک جنسیت ندارند برای همین قدرت شناختشون از زنها ضعیف می باشد و عشق میان انسان ها برای آن ها شیرین می باشد. بنابراین من هم آنها را فاقد جنسیت دانسته ام.