۱۳۹۷ آبان ۱۷, پنجشنبه

پی دی اف مباحثه محور تشخیص حق و باطل


#دفاع_از_خود
✅ مباحثه محور تشخیص حق و باطل
 #پاسخگو_استاد☜ parvaz7278@
 #مجید_نو_اندیش
💥 در ابرگروه حبل المتین 
💥 مورخ دوشنبه 14 آبانماه 1397.

۱۳۹۷ آبان ۱۱, جمعه

دفاع از خود: حدیث قدسی

مجید نواندیش : علما حدیث قدسی را کلام خداوند دانسته اند. اما در درایه الحدیث، محدثان برای آن شاخص هایی معین و وجوه افتراق آن را از قران بیان کرده ا ند.

بعضی گفته اند: نسبت به حدیث قدسى تحدّى صورت نگرفته، برخلاف قرآن كه مردم را به تحدّى فراخوانده است و نیز قرآن، وحی از طریق جبرئیل است؛ اما حدیث قدسى الهام گونه و مانند آن است[1].

مضمون احادیث قدسی را مطالب عرفانی و اخلاقی دانسته اند. در این نوع احادیث، تشریع هیچ امر واجبی ذکر نشده است و گفته اند تنها بر ثواب و عقاب اعمال و اهمیت جایگاه کارهای دینی و عموما مستحب تاکید شده است[2].

مهمترین بحث و اختلاف نظر درباره احادیث قدسی، ناظر به وحیانی بودن یا نبودن الفاظ آنهاست. شماری از محققان الفاظ این گونه احادیث را چونان دیگر احایث، از خود پیامبر اکرم دانسته اند. هر چند بسیاری دیگر آن را چونان قران، از خداوند دانسته اند[2].

پروردگار تعریف دیگری از حدیث قدسی به بنده گفته اند. خوانندگان می توانند تعریف آن را در مقاله محیط زیست[3] بنده ببینند.

حدیث قدسی به گفته پروردگار و ملائکه، کلام پروردگار می باشد که خطاب به همه مردم می باشد و برای همه آنها نافع و سودمند می باشد.

تابحال چنین تعریفی از حدیث قدسی ارائه نشده است.

به عنوان دفاع از خود، به خوانندگان محترم پیشنهاد می کنم احادیث قدسی را مورد بررسی قرار دهند ببینند آیا اینطور هست یا نه؟ با تعریف مذکور مطابقت دارد یا خیر؟

مراجع

[1] http://wiki.ahlolbait.com/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D9%82%D8%AF%D8%B3%DB%8C

اشکالات، خشونت در قران(7)

آیه مائده 33

إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ
سزای کسانی که با [ دوستداران ] خدا و پیامبر او می جنگند و در زمین به فساد می کوشند ، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این ، رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.

مجید نواندیش : این آیه در مورد محارب و مفسد در زمین است که موجب اخلال در امنیت عمومی می‌شوند. در مقاله ای تحت عنوان محارب در آینده به بررسی بیشتر در این باره و همچنین این آیه خواهیم پرداخت.

تفسیر نمونه چندین نکته درباره این آیه می گوید: 1 - منظور از محاربه با خدا و پیامبر آنچنان که در احادیث اهل بیت وارد شده و شان نزول آیه نیز کم و بیش به آن گواهى میدهد این است که : کسى با تهدید به اسلحه به جان یا مال مردم تجاوز کند، اعم از اینکه به صورت دزدان گردنه ها در بیرون شهرها چنین کارى کند و یا در داخل شهر، بنا بر این افراد چاقوکشى که حمله به جان و مال و نوامیس مردم میکنند نیز مشمول آن هستند. ضمنا جالب توجه است که محاربه و ستیز با بندگان خدا در این آیه به عنوان محاربه با خدا معرفى شده و این تاکید فوق العاده اسلام را درباره حقوق انسانها و رعایت امنیت آنان ثابت مى کند. 2 - منظور از قطع دست و پا طبق آنچه در کتب فقهى اشاره شده همان مقدارى است که در مورد سرقت بیان گردیده یعنى تنها بریدن چهار انگشت از دست یا پا مى باشد.[1] گفته اند آنان دست و پای چوپانان را بریدند و چشمانشان را کور کردند و شتران را به غارت بردند.

تفسیر المیزان درباره شان نزول این آیه می گوید: در كافي به سند خود از ابي صالح از امام صادق (علیه ‏السلام‏) روایت كرده كه فرموده : عده‏اي از قبيله بني ضبه در حالي كه همه بيمار بودند به حضور رسول خدا (صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم‏) رسیدند ، حضرت به ایشان دستور داد چند روزی نزد آن جناب بمانند تا بیماریشان بر طرف شده و بهبود یابند ، آنگاه ایشان را به جنگ خواهد فرستاد ، این عده مى‏گویند : از مدینه خارج شدیم ، رسول خدا (صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم‏) ما را مامور كرد تا در بیابان مدینه نزد شتران صدقه برویم و از شیر آنها بخوریم و بول آنها را بنوشیم و ما چنین كردیم تا همه بهبودی یافتیم و كاملا نیرومند شدیم ، امام (علیه ‏السلام‏) اضافه كردند كه این عده همينكه نيرومند شدند ، سه نفر از چوپانهاي رسول خدا (صلى ‏الله ‏علیه‏ و آله ‏و سلّم‏) را به قتل رساندند ، رسول خدا (صلى ‏الله‏ علیه‏ و آله ‏و سلّم‏) علي (علیه ‏السلام‏) را برای دستگیری و سركوبی آنان روانه كرد ، حضرت علی آنان را در یك وادی پیدا كرد كه به حال سرگردانی افتاده بودند ، چون آن بيابان نزديكی هاي يمن بود و آنان نمی توانستند از آن وادی خارج شوند ، پس علي (علیه ‏السلام‏) اسيرشان كرده به نزد رسول خدا (صلى ‏الله‏ علیه‏ و آله ‏و سلّم‏) آورد ، و آیه شریفه در این مورد نازل شد.


علامه طباطبایی خود می گوید این روايت را با اندكي اختلاف شيخ طوسي نيز به سند خود از ابي صالح از آن حضرت نقل كرده و عياشي هم آنرا در تفسير خود از آن جناب آورده و در آخر نقل او آمده كه رسول خدا (صلى‏ الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم‏) از ميان چهار مجازاتي كه در آيه آمده بريدن دست و پايشان به خلاف را اختيار كرد و این داستان در جوامع اهل سنت كه از آن جمله صحاح سته است ، به چند طریق نقل شده : چيزي كه هست روايات اهل سنت اختلافي در نقل خصوصيات داستان دارند مثلا در بعضي از آن روايات آمده كه بعد از آنكه رسول خدا (صلى‏ الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم‏) بر آنان دست یافت ، هم دست و پايشان را بر خلاف قطع كرد و هم چشمشان را از كاسه در آورد و در بعضي از آنها آمده كه رسول خدا (صلى‏ الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم‏) بعضی از آنها را كشت ، و به دار زد ، و دست و پایشان را قطع كرد و چشمهایشان را از كاسه در آورد ، و در بعضی دیگر آمده كه فقط چشمهایشان را در آورد ، آن هم به این خاطر كه آنان چشم چوپانها را در آورده بودند ، و در بعضی دیگر آمده كه خدای تعالی رسول گرامی خود را از در آوردن چشمها نهی كرد ، و آیه شریفه در همين مورد نازل شده كه آن جناب را از اينكه مثله كرده مورد عتاب قرار داده و فرمود كه تنها يكي از این چهار مجازات مشروع است و غير آن مشروع نيست 
. 
و در بعضی دیگر از آنها آمده كه آن جناب تصمیم گرفت چشمهاشان را در آورد ، ولی در نیاورد ، و همچنين در خصوصيات ديگر این قصه اختلاف هست و در رواياتي كه از ائمه اهل بيت (علیهم ‏السلام‏) وارد شده اسمی از چشم در آوردن برده نشده است[2].


دقت کنید، بنظر می آید، آنها را مجازات بیشتری می خواستند بکنند و این آیه سعی کرده تقلیل مجازات بدهد. همانطور که در گذشته هم اشاره شده بود اعراب آن زمان روحیه بسیار خشنی داشته اند. آن افراد رفتار بسیار خشنی با چوپان کرده بودند.

تفسیر المیزان می گوید اختیار و تشخیص اینکه کدام مجازات در حق محارب اجرا شود با امام است. تفسیر المیزان می گوید این بحث مفصل است، كه تمام آن در كتب فقهی ایراد شده، چیزی كه هست آیه شریفه خالی از اشعار به ترتیب در بین حدود نیست، اشعار دارد بر اينكه چهار حد نامبرده در عرض يكديگر نيستند بلكه طبق مراتب فساد مترتب مى‏شود ، اگر جرم كوچك است، قطع، و اگر بزرگ است نفی و اگر بزرگتر است چوبه دار، و اگر باز هم بزرگتر است قتل، چون تردید بین قتل و دار و قطع و نفی چهار كیفر برابر و همسنگ یكدیگر نیستند ، بلكه از حيث شدت و ضعف مختلفند و این خود قرينه‏ای عقلی است بر بودن ترتیب بین آنها .[2]

آیه احزاب 61

60) لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ لَنُغْرِيَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَکَ فيها إِلاَّ قَليلاً
61) مَلْعُونينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتيلاً
62) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً

60) اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و شایعه افکنان در مدینه ، [ از کارشان ] باز نایستند ، تو را سخت بر آنان مسلط می کنیم تا جز [ مدّتی ] اندک در همسایگی تو نپایند
61) از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد.
62) درباره کسانی که پیشتر بوده اند [ همین ] سنّت خدا [ جاری بوده ] است و در سنّت خدا هرگز تغییری نخواهی یافت.

در همان کتاب، در شان نزول آیه دوم، چنین مى خوانیم: گروهى از منافقین در «مدینه» بودند و انواع شایعات را پیرامون پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هنگامى که به بعضى از غزوات مى رفت، در میان مردم منتشر مى ساختند.
گاه، مى گفتند: پیامبر کشته شده.
و گاه، مى گفتند: اسیر شده. مسلمانانى که توانائى جنگ را نداشتند و در «مدینه» مانده بودند، سخت ناراحت مى شدند، شکایت نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردند، این آیه نازل شد، و سخت این شایعه پراکنان را تهدید کرد[3][4][5].

عبارت قُتِّلُوا تَقْتِیلاً: بدون هیچ گونه رحم و شفقتی زار زار کشته شوند. پیاپی کشته شوند. ذکر قتل در باب تفعیل، برای مبالغه یا تکرار است[6].  همانطور که این مرجع گفته بنظر می آید این عبارت مبالغه باشد.

در تاریخ خبری از به قتل رساندن منافقین مدینه به ما نرسیده است. بنظر بنده، این آیه تهدید و ارعاب بصورت مبالغه آمیز می باشد. برای اینکه از رفتارهایشان منافقین دست بردارند. البته آیه بعد (آیه 62) کمی این برداشت را دچار مشکل می کند.

تفسیر نمونه ذیل تفسیر آیه نساء 89 می گوید سیره پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) درباره منافقان مدینه این بوده که هیچگاه دستور قتل آنها را صادر نمى کرد مبادا دشمنان او را متهم به کشتن یارانش کنند و یا بعضى از این مسئله سوء استفاده کرده ، با افرادى که خرده حساب داشتند به عنوان منافق بودن درآویزند و آنها را به قتل برسانند. آیه احزاب 61، دقیقا به منافقان مدینه اشاره می کند.

مراجع

[3] نور الثقلین»، ج 4، ص 307؛ «تفسیر على بن ابراهیم قمى»، ج 2، ص 196؛ «المیزان»، ج 16، ص 344.
[4]  گردآوري از کتاب: شان نزول آیات قرآن(برگرفته از تفسیر نمونه)، محمد جعفر امامی، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ اول ، ص 374.
[5]

اشکالات، خشونت در قران(6)

آیه انفال 12

إِذْ يُوحي‏ رَبُّکَ إِلَي الْمَلائِکَةِ أَنِّي مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ
هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‌كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده‌اند ثابت‌قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردنها را بزنيد، و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.

مجید نواندیش : مخالفان اسلام اینگونه ترجمه کرده اند:
و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مؤمنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.

شان نزول آیه مربوط به غزوه بدر نخستین رویارویی بزرگ میان مسلمانان با مشرکان مکه است. تفسیر نمونه می گوید سپس فرمانی را که در میدان بدر به وسیله پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به مسلمانان داده بود، به یاد آنها می‌آورد، و آن این بود که هنگام نبرد با مشرکان از ضربه‌های غیر کاری بپرهیزید و نیروی خود را در آن صرف نکنید، بلکه ضربه‌های کاری بر پیکر دشمن فرود آرید «ضربه بر بالاتر از گردن، (بر مغزها و سرهای آنها) فرود آرید»[1]

علامه طباطبایی میگوید مراد از اینکه فرمود «بالاى گردن‏ها را بزنید» این است که سرها را بزنید، و مراد از «کُلَّ بَنانٍ» جمیع اطراف بدن است، یعنى دو دست و دو پا و یا انگشتان دست‏هایشان را بزنید تا قادر به حمل سلاح و به دست گرفتن آن نباشند[2].

آیات 10-14 مربوط به جنگ بدر و قبل از شروع آن نازل شده است. از محتوای آیات هم این شان نزول کاملا مشخص است. برای درک بهتر ترجمه آیات 11 14 آورده می شود:
11) [ به یاد آورید ] هنگامی را که [ خدا ] خوابِ سبک آرامش بخشی که از جانب او بود بر شما مسلّط ساخت ، و از آسمان بارانی بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند ، و وسوسه شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محکم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد. 
12) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی می کرد که من با شما هستم ، پس کسانی را که ایمان آورده اند ثابت قدم بدارید. به زودی در دل کافران وحشت خواهم افکند. پس ، فراز گردنها را بزنید ، و همه سرانگشتانشان را قلم کنید. 
13) این [ کیفر ] بدان سبب است که آنان با خدا و پیامبر او به مخالفت برخاستند ، و هر کس با خدا و پیامبر او به مخالفت برخیزد قطعاً خدا سخت کیفر است. 
14) این [ عذاب دنیا ] را بچشید ، و [ بدانید که ] برای کافران عذاب آتش خواهد بود. 

آیه 12، بواقع آموزش نحوه شمشیرزنی به مسلمانان در اولین غزوه پیامبر بوده است. همچنین محکم ساختن دل های مسلمانان و رفع ترس آن ها بخاطر قلت نیرو نسبت به دشمن و نیز تهییج آنها در امر قتال با کافران و مشرکان می باشد. این ها همه آیاتی است که قبل از جنگ بدر و شروع آن نازل شده است.

در همین جنگ بدر، در ابتدا، آیه 61 سوره انفال هم نازل شده است:
و اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمایل داشتند تو نیز مایل به صلح باش و کار خود به خدا واگذار که خدا شنوا و داناست.

آیه نساء 89

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّي يُهاجِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً
همان گونه که خودشان کافر شده اند ، آرزو دارند [ که شما نیز ] کافر شوید ، تا با هم برابر باشید. پس زنهار ، از میان ایشان برای خود ، دوستانی اختیار مکنید تا آنکه در راه خدا هجرت کنند. پس اگر روی برتافتند ، هر کجا آنان را یافتید به اسارت بگیرید و بکشیدشان و از ایشان یار و یاوری برای خود مگیرید.

مخالفان اسلام، تقطیع می کنند. آیه بعد مربوط به همین آیه می باشد و استثنائات را مشخص می کند. آیه 90 سوره نساء:

مگر کسانی که با گروهی که میان شما و میان آنان پیمانی است ، پیوند داشته باشند ، یا نزد شما بیایند در حالی که سینه آنان از جنگیدن با شما یا جنگیدن با قوم خود ، به تنگ آمده باشد. و اگر خدا می خواست ، قطعاً آنان را بر شما چیره می کرد و حتماً با شما می جنگیدند. پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند ، [ دیگر ] خدا برای شما راهی [ برای تجاوز ] بر آنان قرار نداده است.

در این آیه افرادی که با مسلمانان نمی جنگند، جزء استثنائات می باشند.

درباره شان نزول آیه 89 گفته اند اين آيه درباره دو قبيله اشجع و بنو ضمرة نازل شده، بدين شرح كه هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى جنگ حديبيه از مدينه بيرون رفت از نزديكى شهرهاى آنان گذشت و نيز قبلاً بنوضمرة را از نيت خود آگاه ساخته بود ولى اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: يا رسول الله اگرچه ما به طائفه بنوضمرة نزديك شده ايم ولى مي‌ترسيم با ما مخالفت نمايند و بر ضد ما با مشركين قريش همدست شوند.
پيامبر فرمود: طائفه بنوضمرة به عهد و پيمان خويش وفادارتر از ديگرانند و نيز افرادى نيكوكار نسبت به والدين بوده و در صله ارحام كوشا مى باشند، از طرفى طائفه اشجع كه هم‌پيمان و هم‌سوگند با طائفه بنوضمرة بودند و شهرهاى آن‌ها نزديك يكديگر بوده دچار قحطى و گرانى شده بودند، به طرف بنوضمرة كه در فراوانى و ارزانى نعمت بودند، رفتند.
وقتى كه موضوع رفتن آن‌ها به گوش پيامبر رسيد به عنوان احتياط از نكته نظر احتمال همبستگى اين دو طائفه بر ضد مسلمين آماده جنگ با آنان گرديد، سپس اين آيه نازل شد و پس از نزول اين آية طائفه اشجع به وسيله نزول آيه 90 يعنى آيه بعدى استثناء گرديد[3].

متاسفانه تفسیر نور آقای قرائتی نتیجه گیری کرده است: منافقان كارشكن و توطئه‌گر، بايد اعدام و سركوب شوند و براى اين كار، جامعه‌ى اسلامى بايد قدرتمند باشد. علامه طباطبایی از قول ابن عباس در تفسیر آیه 89 گفته است: این آیه را سوره برائت نسخ کرده، آنجا که می‏فرماید: فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم

تفسیر نمونه آیه 89 را درباره منافقین دانسته است. نویسنده گفته ممکن است سوال شود سیره پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) درباره منافقان این بوده که هیچگاه دستور قتل آنها را صادر نمى کرد مبادا دشمنان او را متهم به کشتن یارانش کنند و یا بعضى از این مسئله سوء استفاده کرده ، با افرادى که خرده حساب داشتند به عنوان منافق بودن درآویزند و آنها را به قتل برسانند. پاسخ : باید توجه داشت که سیره پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) تنها در مورد منافقان مدینه و مانند آنها بوده است که به ظواهر اسلام عمل مى کردند و مبارزه صریحى با اسلام و مسلمین نداشتند اما کسانى که مانند منافقان مکه همکارى روشنى با دشمنان اسلام داشتند مشمول این حکم نبودند. عمده دلیل درباره اینکه درباره منافقان دانسته اند، آیه قبل از آن است که درباره منافقین می باشد[4].

مراجع

[4] http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=4&AYID=89,90,91,92,93&TPIV=T3

اشکالات، خشونت در قران(5) / بقره 190- 194

190) وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ
191) وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّي يُقاتِلُوکُمْ فيهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرينَ
192) فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
193) وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ يَکُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَي الظَّالِمينَ
194) الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدي‏ عَلَيْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي‏ عَلَيْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ

190) و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید ، لکن از حد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد. 
191) و هر کجا مشرکان را یافتید به قتل رسانید و آنان را از همان وطن که شما را آواره کردند برانید ، و فتنه گری ( آنان ) سخت تر و فسادش بیشتر از جنگ و کشتار است ، و در مسجد الحرام با آنها جنگ مکنید مگر آنکه پیشدستی کنند ، در این صورت رواست که در حرم آنها را به قتل برسانید ، چنین است کیفر کافران. 
192) پس اگر دست ( از شرک و ستم ) بدارند ( از آنها درگذرید که ) خدا آمرزنده و مهربان است. 
193) و با کفار جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برطرف شود و دین خدا حاکم باشد و بس ، و اگر ( از فتنه ) دست کشیدند ( با آنها عدالت کنید که ) تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست. 
194) ماه های حرام را در مقابل ماه های حرام قرار دهید ، که اگر حرمت آن را نگاه نداشته و با شما قتال کنند شما نیز قصاص کنید. هر که به ستم بر شما دست دراز کند او را از پای در آورید به قدر ستمی که به شما رسانده است ، و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است. 

مجید نواندیش : مخالفان اسلام، آیه 191 یا آیه 193 را بیان می کنند. در رابطه با آیه 191 تقطیع انجام می دهند. آیه 192 مرتبط با آیه 191 می باشد.
فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

همچنین آیه 194 هم در ارتباط با آیه 193 می باشد.
.... هر که به ستم بر شما دست دراز کند او را از پای در آورید به قدر ستمی که به شما رسانده است ، و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است. 

همچنین مشخص است که محتوای آیه در رابطه با مشرکان مکه است. علی الخصوص در آیه 191 که می گوید اخرجوهم من حیث اخرجوکم. از جایی که شما را بیرون راندند، بیرون رانید.

در رابطه با آیه 190 و 191، در مجمع البیان شان نزول های متفاوت بیان شده است:
از ابن عباس و قتادة چنين روايت كنند: كه آيه مزبور در صلح حديبيه نازل گرديد، بدين شرح كه پيامبر با اصحاب خود كه در حدود هزار و چهارصد نفر بودند به قصد عمره خواستند به مكه وارد شوند در حديبيه مشركين مانع شدند به ناچار نحر هدى را در حديبيه انجام دادند. سپس با مشركين چنين صلح نمودند كه آن سال را وارد نشوند و سال بعد بيايند. سال بعد پيامبر با تجهيز كامل با اصحاب خود حركت كردند كه عمره قضا را بجاى آورند ولى مى ترسيدند كه مشركين به عهد خود وفا ننموده و باز مانع ورود آن‌ها بشوند و بالنتيجه كار به جنگ و ستيز منجر گردد و در عين حال رسول خدا جنگ در ماه حرام را كراهت داشت تا اين كه اين آيه نازل گرديد.

ربيع بن ان و عبدالرحمن بن زيد بن اسلم گويند: اين آيه نخستين آيه اى است كه درباره قتال و نبرد وارد گرديده و بعد از نزول اين آيه پيامبر با كسانى كه قصد جنگ داشتند، جنگ مي‌نمود و با كسانى كه از جنگ كردن خوددارى مي‌كردند؛ جنگ نمي‌كرد تا اين كه آيه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» نازل گرديد و اين آيه را نسخ نمود چنان كه جبائى و حسن بصرى نيز به اين عقيده معتقدند ولى ابن عباس و مجاهد و عمر بن عبدالعزيز معتقدند كه آيه مزبور نسخ نشده و به محكمى خود باقى است.[1] این همان اعتقاد به نسخ آیات می باشد که این اعتقاد رد گردید. طبق این اعتقاد، یعنی عبارت ان الله لایحب المعتدین، نسخ شده است. در حالیکه این عبارت دایمی بنظر می رسد. خداوند بطور کلی متجاوزین را دوست ندارد.

بواقع در فرضیه نسخ که قبلا اشاره شد، طبق شان نزول ربیع و عبدالرحمن، آیه 190 اولین آیه نازل شده درباره قتال می باشد. بعدا با آیه 191 نسخ شده است. بنده معتقدم این آیات همگی متصل می باشند و بنظر یکباره نازل شده باشند.

علامه طباطبایی درباره آیه 191 می گوید از ظاهر کلام برمى ‏آید که سیاق آیه شریفه با آیات بعدش یک سیاق است و همه یک دفعه نازل شده اند[2]. آیه 191، با کلمه "و" شروع می شود. بنابراین ادامه آیه قبل می باشد. وقتی دو آیه درباره یک موضوع هستند. بین آن ها حروف ربط وجود دارد. بررسی شان نزول، نشان دهنده به یکباره نازل شدن آنها می باشد، بواقع بین این آیات اتصال وجود دارد. تقطیع اشتباه و استخراج معانی با باهم در نظر گرفتن آن ها باید صورت بگیرد.

اگر به آیه 194 دقت شود. در آن سخن به والحرمات اشاره شده است. آقای صفوی بر اساس تفسیر المیزان این آیه را چنین ترجمه کرده است:
اگر آنان در ماه حرام با شما جنگ را آغاز کردند شما نیز با آنان بجنگید ، زیرا ماه حرام در برابر ماه حرام است ، و اگر حرمت مکّه و مسجدالحرام و ماه های حرام را شکستند شما نیز حرمت آنها را نادیده انگارید که حرمت ها قابل تلافی است . پس هر کس بر شما تعدّی کرد ، شما نیز به مثل آن بر او تعدّی کنید ، و از خدا پروا نمایید و در مقابله به مثل از حدّ تجاوز نکنید . و بدانید که خدا با پرواپیشگان است.

تفسیر المیزان می گوید حرمات جمع حرمت می باشد و آن چیزی است که هتک آن حرام و تعظیم وبزرگداشت آن واجب باشد و منظور از حرمات در اینجا حرمت ماههای حرام وحرمت حرم مکه و مسجد الحرام می باشد[2]. بنظرم این آیه، در حال توضیح علت اجازه قتال در ماههای حرام و همچین مسجد الحرام، در صورتیکه آنان شروع به قتال کنند، می باشد. در آیه 191 ممنوعیت پیشدستی در قتال با کافران در مسجد الحرام (که حرمت دارد) بیان شد. در آیه 194 درباره الحرمات سخن گفته می شود بنابراین این آیات همه دارای پیوستگی می باشند. همچنین اگر دقت کنید، کلمه فتنه هم در آیه 191 و هم در آیه 193 آورده شده است و تکرار شده است. این نشان از بهم پیوستگی این آیات دارد.

درباره شان نزول آیه 194 شیخ طوسی گوید: حسن بصرى گويد: مشركين به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفته بودند، آيا نبرد و جنگ با ما را در ماه‌هاى حرام نهى نموده اى؟ پيامبر فرمود: بلى، سپس مشركين در صدد برآمدند كه با مسلمين به نبرد پردازند و اين آيه نازل گرديد، مجاهد گويد: قريش افتخار مي‌كردند كه مانع از ورود رسول خدا صلى الله عليه و آله به مكه گرديدند ولى خداوند در ماه ذی القعده سال بعد رسول خدا را براى انجام عمره به مكه فرستاد چنان كه ضحاك و قتادة و ربيع و ابن زيد نقل نمايند و از امام محمدباقر عليه‌السلام و ابن عباس نيز چنين روايت گرديده است[3].

با توجه به شان نزول ذکر شده برای آیه 194، 190 و 191 مشخص است که شان نزول مربوط به سال بعد از صلح حدیبیه بوده است که در آن پیامبر اسلام با اصحاب برای حج عمره به مکه رفته اند. محتوای آیات هم کاملا با شان نزول منطبق است. در آیات سخن از امکان وقوع جنگ و قتال در مسجد الحرام سخن گفته شده است. بنابراین احتمال فراوان، این آیات (191-194) بهم پیوسته، مرتبط می باشند و دارای ترتیب نزولی پیوسته می باشند. ملائکه غیررسمی جمله پیشین را تصدیق می کنند.

اگر از نظر تاریخی بررسی شود، سال بعد از صلح حدیبیه پیامبر با اصحاب خود به مکه آمدند و برای انجام عمره در ماه ذی القعده سه شب در مکه اقامت نمودند. آیات دارای بار تهدیدی و ارعاب می باشند. پیامبر با مشرکین در صلح (صلح حدیبیه) بسر می برده است. پیامبر اسلام و اصحاب هنگام حرکت به سمت مکه در سال بعد می ترسیدند که باز هم مشرکین مسلمانان را به مکه راه ندهند و جنگ اتفاق بیفتد یا اینکه در مسجد الحرام هنگام حج مشرکان به مسلمانان حمله کنند. از نظر تاریخی هیچ قتل و کشتاری روی نداده است. فقط آماده باش دادن به مسلمانان است که تحت هر شرایطی هم در ماه حرام ، هم در مسجد الحرام اگر مورد حمله قرار گرفتند حق جنگیدن دارند. ترغیب کردن پیامبر و مسلمانان است برای شدت عمل به خرج دادن در قبال مکیان در صورت لزوم. در زمانیکه احتمالا تمایل زیادی به پیکار و کشتن مکیان نداشته اند هم مسلمانان و هم خود پیامبر اسلام. ایشان در صلح حدیبیه نشان داد که با مکیان، هم شهری و خویشاوندان خود رئوف است.

آیه 191، با کلمه «و» شروع می شود. آیه 190 و 191 هر دو درباره یک موضوع هستند. وجود کلمه «و» آنان را بهم مرتبط می کند.  گمان می کنم آیه 190، با آیات بعد متصل باشد. این یعنی آیه قبل که دستور به مقاتله با کسانی که با مسلمانان می جنگند معتبر است و در مورد آنها کماکان صحبت می شود. 

عبارت «و اقتلوهم حیث ثقفتموهم»، به معنای گشتن و جستجو کردن برای کشتن مشرکان نیست.  می گوید با مشرکان مکه، آنان که با شما به پیکار پرداختند، هر جای مکه که بهشون دست یافتید، بکشیدشان. شما را از مکه اخراج کردند، اخراج کنیدشان، اما در مسجد الحرام قتال و پیکار نکنید مگر آنان شروع به قتال و پیکار کنند.

مجمع البیان می گوید فتنه به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن میزان خوبى آن از بدى است. تفسیر المیزان می گوید کلمه فتنه به معنای هر عملی است که به منظور آزمودن حال هر چیزی انجام بگیرد و منظور از فتنه آیه 191 شرک به خدا و کفر به رسول و آزار و اذیت مسلمین است. یعنی همان عملی که مشرکین مکه بعد از هجرت و قبل از آن با مسلمانان داشتند و همان شکنجه ای است که مشرکین برای گمراه کردن مسلمانان به آنان وارد می کردند[2]. تفسیر المیزان منظور از فتنه در آیه 193 را شرک و بت پرستی می داند. بواقع تفسیر المیزان دو معنای متفاوت برای فتنه در دو آیه 191 و 193 بیان کرده است. مجمع البیان نیز منظور از فتنه در آیه 193 را از بقول ابن عباس و قتاده و مجاهد و نیز از امام صادق علیه السلام همان مشرک می داند.

بنظر بنده، فتنه هم در آیه 191 و هم در آیه 193 بدلیل پیوستگی آیات هر دو منظور یکی می باشد و منظور هم توطئه و نقشه و امکان انجام آن در بعد توسط مشرکین مکه در راه ندادن مسلمانان و پیامبر به مکه برای حج و یا حمله به آن ها در حین حج می باشد. معنای عام فتنه بنظرم این می باشد.

ملائکه می گویند:
بدانید منظور از فتنه شرک و کفر بصورت عام نیست. بلکه اقداماتی بوده که در قالب شرک، زیان آور از نظر پروردگار محسوب می شده است.

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! هدف ما برافکندن شرک بصورت بت پرستی و رایج در عربستان بود. بدانید امروزه شرک به آن صورت در دنیا بقا ندارد. مسلمانان باسم ما، امروزه مجاز به پیکار به قصد براندازی کفر نیستند. تمام.

همانطور که در گذشته پروردگار و ملائکه اشاره کرده اند، امروزه معتقد به استفاده از تهدید و ترساندن، قوه قهریه برای تربیت مردم مناسب نمی دانند و معتقدند امروزه اثر معکوس بود و باعث دفع می شود.

در آیه 193، از تعبیر عدوان (تجاوز و تعدی) استفاده شده است. تعدی و تجاوز را به ستمکاران مجاز دانسته شده است. مجمع البیان می گوید این عین عدل و داد است و از قول قتاده، ربیع و عکرمه می گوید تعبیر عدوان را بخاطر تعابیر عربی و اصطلاحات مورد استفاده عربها دانسته است. ملائکه غیررسمی می گویند اینطور نیست. واقعا تعدی و تجاوز محسوب می شود. هر چند تجاوز و تعدی به ستمکاران مجاز است.

در مَثَل می گویند جواب بدی، بدی است. عدالت محسوب می شود ولی بهرحال فعل بدی محسوب می شود.

مراجع



اشکالات، خشونت در قران(4) / آیه توبه 5


مجید نواندیش : این آیه در رابطه با ماجرای برائت از مشرکان می باشد و در ارتباط با آیات قبل و بعد خود می باشد:
3) و [ این آیات ] اعلامی است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حجّ اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهّدی ندارند [ با این حال ] اگر [ از کفر ] توبه کنید آن برای شما بهتر است ، و اگر روی بگردانید پس بدانید که شما خدا را درمانده نخواهید کرد و کسانی را که کفر ورزیدند از عذابی دردناک خبر ده.
4) مگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید ، و چیزی از [ تعهّدات خود نسبت به ] شما فروگذار نکرده ، و کسی را بر ضدّ شما پشتیبانی ننموده اند. پس پیمان اینان را تا [ پایان ] مدّتشان تمام کنید ، چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد.
5) پس چون ماه هایِ حرام سپری شد ، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند ، راه برایشان گشاده گردانید ، زیرا خدا آمرزنده مهربان است.
6) و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان ، چرا که آنان قومی نادانند.
7) چگونه مشرکان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدی تواند بود؟ مگر با کسانی که کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید. پس تا با شما [ بر سر عهد ] پایدارند ، با آنان پایدار باشید ، زیرا خدا پرهیزگاران را دوست می دارد. 


در تفسیر نمونه آمده اگرچه قرآن اعلام بیزارى و برائت خدا را از مشرکان به صورت سر بسته بیان کرده است ، اما از روایات اسلامى استفاده مى‏شود که على (علیه‏السلام‏) مامور بود چهار موضوع را به مردم ابلاغ کند: الغاى پیمان مشرکان، عدم حق شرکت آنها در مراسم حج در سال آینده، ممنوع بودن طواف افراد عریان و برهنه که تا آنزمان در میان مشرکان رایج بود، ممنوع بودن ورود مشرکان در خانه خدا.

در تفسیر مجمع البیان از امام باقر (علیه‏السلام‏) نقل شده که على (علیه‏ السلام‏) در مراسم حج آن سال خطبه ‏اى خواند و فرمود : از این پس هیچ برهنه ‏اى نباید طواف خانه خدا بیاید ، و هیچ بت پرستى حق شرکت در مراسم حج ندارد ، و آنهائى که پیمانشان با پیامبر (صلى ‏الله‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم‏) مدت دارد تا پایان مدت محترم است ، و آنها که پیمانشان مدت ندارد ، مدتش چهار ماه خواهد بود.
در بعضى از روایات دیگر اشاره به موضوع چهارم یعنى عدم دخول بت پرستان در خانه کعبه شده است.[1]

تفسیر المیزان، ذیل آیه 6، می گوید این آیه، حکم عمومی قبلی در جمله «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» را تخصیص می زند. وقتى مشرکى پناه مى‏خواهد تا از نزدیک دعوت دینى را بررسى نموده و اگر آن را حق دید و حقانیتش برایش روشن شد پیروى کند واجب است او را پناه دهند تا کلام خدا را بشنود، و در نتیجه پرده جهل از روى دلش کنار رفته و حجت خدا برایش تمام شود

در آیه 7، دلیل این آیه و فرمان بیان شده است. یعنی آنها با این اعمال و این همه کارهای خلافشان نباید انتظار داشته باشند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بطور یک جانبه به پیمانهای آنها وفادار باشد. بعد بلافاصله یک گروه را که در اعمال خلاف و پیمان شکنی با سایر مشرکان شریک نبودند استثنا کرده، می‌گوید: «مگر کسانی که با آنها نزد مسجد الحرام پیمان بستید» (إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

متاسفانه بسیاری از علمای سابق از قبیل شهید اول و علامه حلی و دیگران با استفاده از آیه 5 سوره توبه نتیجه گرفته‌اند که هر سال یک‌بار حداقل جنگ واجب است[2].

متاسفانه شهید مطهری می گوید در مبحث سوره توبه می گوید:
یك چنین موجودی بیاید خرما یا سنگ یا چوب را پرستش كند، این، انسانی است كه به دست خودش از مسیر انسانیت منحرف شده. چون از مسیر انسانیت منحرف شده، به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیر را به هر شكل هست از دست و پای او باز كرد؛ اگر ممكن است، خودش را آزاد كرد، اگر نه، لااقل او را از سر راه دیگران برداشت.[3]

سخن بالا، درباره مشرکین معمولی که از سران کفر و شرک نبوده اند، مصداق ندارد. ملائکه جمله پیشین را تصدیق می کنند.

اما نتیجه چهارماه مهلت و برائت چه شد؟ مرجع [6] می گوید یکی از ثمرات اعلام برائت این بود که مشرکان قدرت روز افزون اسلام را بهتر درک کردند و این خود زمینه‌ای برای اسلام آنها شد. ابن هشام می‌نویسد: «به دنبال این اخطار و اعلام برائت، وقتی مشرکان به موطن خود بازگشتند یکدیگر را ملامت کردند و گفتند اکنون قریش مسلمان شده چه می‌کنید؟ و آن گاه مسلمان شدند...»[4] شیخ مفید می‌نویسد: پس از اعلام برائت بود که اسلام قوت گرفت و دین اسلام به سرحد کمال رسید و کار مسلمانان سرو صورتی پیدا کرد و کارها به خیر و نیکی برگزار شد .[5]

آنطور که بنده تحقیق کردم، به گزارشی برنخوردم که فردی از مشرکان بعد از اتمام چهار ماه کشته شده باشد. بواقع ماجرای برائت و آیه 5 سوره توبه، یک اتمام حجت جدی و تهدید جدی مشرکان عهد شکن بود. در نتیجه این ماجرا با وجود یافته های محدود، تصور می کنم کسی کشته نشد.

ملائکه غیررسمی می گویند، مشرکین باقیمانده بزور مسلمان شده اند. می گویند، بین اسلام به زبان و عمل به اسلام تفاوت زیادی وجود دارد. اما اینان را بزور، به زبان مسلمان کرده اند.

پروردگار می فرمایند:
بدانید و آگاه باشید! همانا آنان عهد و پیمان خود با نبی شکستند. آنان با شیطنت، چهره مکه را مخدوش نمودند. سزای عهد شکنی اشان این بود که بزبان اسلام بیاورند. آنان از نظر ما مسلمان حقیقی محسوب نمی شدند. در ضمن فرصت تحقیق و مطالعه درباره اسلام برای آنان قائل شدیم شاید واقعا مسلمان شوند. تمام.

تصور می کنم مشرکان باقیمانده بر شرک، عمدتا دارای عناد یا برسم عادت و پیروی از گذشتگان بر آن باقی مانده بودند.

برخی مفسرین معتقدند که کفار بر اظهار اسلام، اکراه می‌شوند و قتال برای اظهار اسلام است نه برای اعتقاد به اسلام که اکراه به آن صحیح نمی‌باشد و بعد از اظهار اسلام، مجالست آنها با مسلمین و شنیدن قرآن و مشاهده دلایل پیامبر| آنها را به‌سوی اسلام می‌کشاند و فساد اعتقادی‌شان را آشکار می‌سازد. از سوی دیگر همین که اظهار اسلام کنند دیگر کشته نمی‌شوند؛ زیرا در نسل آنها کسانی خواهند بود که اعتقاد به توحید خواهند داشت و با علم به این مسئله، کشتن آنها جایز نیست[7][8]. ملائکه غیررسمی علی الخصوص آخرین مطالب آن را رد می کنند.
مطابق با آیه پنج سوره توبه، شرط بازگشت برای مشرکان عهد شکن، توبه کردن، نماز برپا داشتن و زکات دادن ذکر شده است!

پروردگار می فرمایند:
بندگان من بدانید! بر آنان نماز و زکات را اجباری ساختیم، شاید  به راه حق تمایل پیدا کنند. بدانید، آنها لجوج و معاند بودند. بدین سبب، تنبیه اشان ساختیم.

واقعیت این است که من خودم کمی در این باره گیج شده ام. پیام های دریافت شده بر خلاف تصورات قبلی ام می باشد.

من اکنون دلیل بزور مسلمان کردن ایرانیان توسط عمر را متوجه می شوم. دلیل پشت پرده اصلی عملکرد جمهوری اسلامی را متوجه می شوم. آنان عمده ما را گمراه می دانند و فقط سعی می کنند بزور ما را در ظاهر مسلمان نگهدارند. در مقاله محدوده اجبار و اختیار[9] بیان کردم که دستورات دین مبتنی بر اختیار است. در آنجا ملائکه فقط حق انتخاب سرنوشت را تصدیق کرده بودند. در دفاع از خود باید بگویم، بنده از این ماجرای برائت با این جزییات اصلا خبر نداشتم.

بنده دارای موضع انتقادی جدی نسبت به این دستور و ماجرای برائت می باشم. ترجیح می دهم سکوت کنم. من با ملکی عمل کردن و اینکه نتیجه یا هدف وسیله را توجیه می کند، مخالف هستم. معتقدم بعضی اعمال همچون استفاده از زور در گسترش دین و تحمیل عقیده و ..... نفس عمل آنها زشت است. دقت کنید از نظر من بالنفسه کریه و زشت هستند. اصل وجود عالم غیب و حقانیت اسلام بر من ثابت شده است. بر اسلام باقی می مانم اما موضع انتقادی جدی خود را نسبت به این ماجرا حفظ خواهم کرد.

نظر پروردگار غیر رسمی این است که در اصل هم دستورات دین مبتنی بر اختیار است. ایشان حق تبیین دین را فقط حق خود می داند. در نظر ایشان، این ماجرا ارتباطی به ملکی عمل کردن نداشته است. ایشان با افشا کردن این مطلب موافق هستند. آن را در طول تاریخ فساد آور دانسته و می گویند عمده فقها و روحانیون از آن خبر داشته اند ولی مکتوم داشته اند.  

پروردگارت سخن می گوید:
درین باره مجید را بطور کاملا جدی مورد سوال و جواب، بازخواست قرار خواهیم داد. ما فکر می کنیم اشتباهی روی نداده است. دین فقط از آن خداست. همین و بس. ما حق تصمیم گیری درباره چگونه گسترش یافتن آن را داریم. معتقدیم عمل به دستورات دین باید مختارانه صورت گیرد. شرط لازم در پاداش و عقاب، نیت و آگاهانه عمل کردن می باشد. آنها دچار عناد شده بودند، از زور استفاده کردیم. هدف پاکسازی محیط زندگی مسلمانان از شرک و کفر بود. عموم مسلمانان با این دستور موافق و آن را لازم می دانستند. ما معتقد به ملکی عمل کردن هستیم. اما درباره سخن مجید نیز می اندیشیم. بدانید! وی بر ما بسیار عزیز، محترم و کریم است. اما این به معنای تصدیق گفتار وی نیست. مصلحت می دانیم، این نوشتار به همین صورت انتشار یابد، هر چند ممکن است نتایج زیانبار جدی در پی داشته باشد. تمام. والسلام.

پروردگارت سخن می گوید:
بدانید و آگاه باشید! اختلاف عقیده ما با مجید باقی است و باقی خواهد ماند. مشکلی هم نیست. معتقدیم دین به معنای دستورالعمل نحوه زندگی کردن، منحصرا به ما تعلق دارد. لذا حق تحمیل عقیده فقط برای خود قائل هستیم. افراد زیادی در طول تاریخ از ماجرای برائت، برای تحمیل عقیده خود بزور به دیگران سوء استفاده کرده اند که چه بسا باطل بوده اند. ما این نگرانی را درک می کنیم. تمام.

جبرییل سخن می گوید:
بدانید مَلِکی عمل کردن دارای شرایط و ضوابط خاص خود می باشد. این ضوابط فقط مربوط به ما می باشد و دانستن آن برای شما سودمند نیست. اینجا مَلِکی عمل نشد، بلکه بر حسب مصلحت عمل شد، مصلحت عامه مسلمانان. این جریان، باعث پیدایش فساد عقیدتی فراوان و فساد عملی بسیار زیاد در طول تاریخ اسلام گردید. دوستان مصلحت می دانیم فساد نهفته در ذهن آقایان که مکتوم داشته اند، تا حد امکان فاش گردد. برای ما تحمل آن سخت و دشوار بوده است. امیدواریم افشای آن به اصلاح آن منجر گردد. تمام.

مرجع

[1] http://www.porsemanequran.com/node/25165
[4]. ابن هشام، ج4ص191- ابن کثیر، اسماعیل؛ البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، 1407، ج5، ص37.
[5]. شیخ مفید، پیشین، ج1ص59.    

[7] کیاهراسی، 1405: 1 / 224
[9] https://dolphinmaghalat.blogspot.com/2018/08/blog-post_17.html