۱۳۹۷ مرداد ۴, پنجشنبه

آیا محمد پیامبر بود؟(2)

مجید نواندیش : اما به بررسی اجمالی شبهات وارده به پیامبر اسلام نیز می پردازیم.
درباره تعدد و شبهات مربوط به همسران پیامبر باید گفته شود به گواه احادیث و روایات، پیامبر اسلام دارای قوای جنسی قوی بوده است. بهرحال ایشان از نژاد عرب بوده است. ایشان همچنین زنان را نیز دوست داشته است. حدیث داریم ایشان مکرر می فرمود: من سه چیز عطر، زن و نماز را دوست دارم[1][2].
بطور کلی ملائکه در امور خصوصی پیامبران دخالت نمی کنند. در مقاله بعدی، گفتار مفصلی از جبرییل امین در این زمینه را میگذارم. نمی گویند همسر بگیرند، یا چند تا بگیرند. ما در مقابل پیامبر اسلام می بینیم که عیسی هیچ همسری نگرفت. عیسی هم پیامبر اوالعزم پروردگار بود. در قران عیسی (ع) مورد تعریف و تمجید قرار گرفته است و با ذکر القابی همچون روح الله، کلمه الله، قول الحق از ایشان تعریف و تمجید کرده است[3]. پیامبر اسلام از نظر استانداردهای زمان خود در زمینه تعدد همسران اشتباهی نکرده است. ما با بررسی تاریخ در زمان پیامبر اسلام، به اعتراضی توسط اصحاب، حتی کافران و مشرکین در این زمینه بر نمی خوریم.

اما درباره ازدواج پیامبر اسلام با عایشه، مرجع [4] می گوید ما اجمالا” بر این عقیده ایم که ازدواج حضرت محمد (ص)  با عایشه که آن هم بنا به بسیاری از منابع به پیشنهاد پدر دختر(ابوبکر) و اصرار بیش از حد اصحاب صورت گرفته بود. براساس ملاحظات سیاسی خاصی انجام گرفته بود که قرینه های آن در دیگر ازدواج های پیامبر هم فراوان به چشم می خورد. ما می دانیم که پیامبر به ویژه هنگامی که جنبش اسلامی فراگیر نشده بود، نقطه ی مرکزی تکیه و تأکیدش نه بر امت بلکه بر نخبگان مسلمان بود. او با مستحکم کردن پیوند خویش با این نخبگان، درصدد ایجاد یک عقبه ی سیاسی، فکری و نظامی محکم و پایدار برای جنبش خویش از یک سو و مقاومت در برابر دشمنان از سوی دیگر بود. از این رهگذر همسر گرفتن از این نخبگان مسلمان و همسر دادن به ایشان جزو برنامه های حضرت محمد(ص) بود. به گونه ای که اگر یک محقق بی طرف دقت بیشتری به عمل آورد، ملاحظه خواهد کرد که پیامبر با تمام چهار جانشین بعدی خود که مسلمانان از آنان به خلفای راشدین یاد می کنند-رابطه ی سببی برقرار ساخته بود: به علی بن ابیطالب دخترش فاطمه را به همسری داده بود، دو دختر خود یعنی رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به عثمان بن عفان تزویج کرده بود، از عمر بن خطاب دخترش حفصه را به همسری گرفته بود و از ابوبکر ابی قحافه نیز دخترش عایشه را به همسری خود برگزیده بود.

این مرجع همچنین می گوید دختران در آب و هوای عربستان بسیار زود به بلوغ می رسیده اند و لذا ازدواج عایشه در نه سالگی نباید یک موضوع مخصوصا قابل توجه و استثنایی محسوب شود. کما اینکه می دانیم دختر خود پیامبر یعنی فاطمه نیز در همین سن- یعنی در نه سالگی-به علی (ع) تزویج شد و حال آنکه کمتر کسی در این خصوص مناقشه کرده است .

عصما افسردین نیز می‌گوید که ازدواج با بچه‌ها کار غیرعرفی در آن زمان در شبه جزیره عربستان و دیگر مکان‌ها نبوده و این یک نوع قرارداد بین خانواده‌های برجسته برای اهداف سیاسی بوده‌است. چراکه عایشه دختر ابوبکر، یکی از صحابه نزدیک و معتمد محمد از زمان آغاز پیامبری‌اش بوده‌است. این وصلت دستاوردهای سیاسی مهمی برای محمد داشت.[5]

پروردگارت است سخن می گوید:
اما در باب ازدواج پیامبر اسلام با عایشه، آن خطا بود، ما بخشیدیم. بدانید! آن از نظر ما خطایی بزرگ بود! ما را با کس شوخی نیست. اما هیچ نگفتیم، چون امری بود مربوط به پیامبر و اصحابش، هر دو رضایت داشتند. هم عایشه راضی بود هم محمد. مانع نشدیم. وقتی هر دو راضی بودند، برای خود حق دخالت قائل نشدیم. تمام.

اما درباره جنگ های پیامبر، باید گفت بسیاری از مورخان و تاریخ نگاران ابتدایی پس از پیامبر، سنی بودند. آنها عموما تاریخ پیامبر را بگونه ای روایت کرده اند که توجیه گر جنگ ها و خشونت های خلفای راشدین باشد. منتقدان تاریخ اسلام، نامه نگاری پیامبر اسلام به امپراطوری های روم، ایران و ... را یکی از دروغ پردازی های تاریخ نگاران اسلام دانسته اند و آن را توجیه حملات و جنگ خلفای راشدین بر علیه این امپراطوری ها دانسته اند. شخصا تصور می کنم آنان درست می گویند. تصور می کنم دعوت به اسلام آوردن و پذیرش دین اسلام صرفا با یک نامه ساده، در شان پیامبر اسلام نبوده است و بی معنی بنظر می آید. شخصا با بررسی محتوای نامه ها [6] محتمل میدانم که شاید نامه به نجاشی حاکم حبشه و منذر بن ساوی حقیقت داشته باشد، اما بقیه نامه ها ساخته و پرداخته تاریخ نگاران باشد. این داستان را ساخته اند تا حمله خلیفه دوم به این امپراطوری ها را توجیه نمایند. این دروغ پردازی ها می تواند نشان دهد که دروغ پردازی ها و اغراق های دیگری نیز احتمالا در زمینه خشونت و جنگ های پیامبر اسلام با هدف توجیه عملکرد سه خلیفه اول توسط این تاریخ نگاران صورت گرفته است. ملائکه در این باره از اظهار نظر خودداری می کنند. بصورت غیر رسمی می گویند فعلا ضرورتی برای اظهار نظر نمی بینند.
تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی(سده های ٣ و ۴ ه.ق)، کهن ترین منابعی هستند که از نامه ی پیامبر به خسرو پرویز سخن گفته اند[7]. مرجع [7] به نقد نامه پیامبر اسلام به خسرو پرویز پرداخته است. در این کتب تاریخی گفته اند خسرو پرویز دو نفر برای دستگیری پیامبر اسلام فرستاده است. در حالیکه در تاریخ از تشریفات اداری سخت برای حضور یافتن نزد امپراطور ایران حاکی است. چطور ممکن است فرستاده پیامبر بتواند به حضور امپراطور برسد، بعد امپراطور آن قدر او را کوچک و خرد بنگرد که فقط دو نفر برای دستگیری او رهسپار عربستان کند.

اما در چند سریه اول برخوردهایی بین مسلمین و کاروان های تجاری قریش پیش امد که مشابه راهزنی بوده است. قریب به اتفاق محققین نسبت به عکس العملی بودن این جنگ ها اشاره کرده اند و آن را عکس العملی نسبت به ضبط اموال مسلمانان توسط مکیان دانسته اند. یک فعل عکس العملی بوده است نسبت به فعل مکیان.

اولین سریه ای که در اسلام روی داد، سریه عبدلله بن جحش بود. دستور پیامبر گرفتن خبر از قریش بود. اما برخورد بین آنها و کاروان قریش پیش امد. یکی از قریشیان کشته، دو نفرشان اسیر و اموالشان غنیمت گرفته شد. این می توان گفت اولین راهزنی مسلمانان مدینه از کاروان های اهل مکه بوده است. این سریه در ماه رجب و ماه های محرم الحرام روی داد. در تاریخ خود آمده است وقتی که به مدینه برگشتند ، پیامبر اسلام به آنان اعتراض نمود من به شما نگفته بودم در ماههای حرام جنگ کنید. همچنین به دنبال آن مسلمانان زبان به ملامت آنها گشوده و پیغمبر اسلام منتظر ماند تا دستوری در این باره از طرف پروردگار برسد، تا اینکه آیه 217 سوره بقره نازل گردید[8]:

از تو درباره جنگ در ماه حرام می پرسند. بگو: هر جنگی در آن [ گناهی ] بزرگ است ، ولی هر نوع بازداشتن [ مردم ] از راه خدا و کفرورزی به او و [ بازداشتن مردم از ] مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن ، نزد خدا بزرگ تر [ از جنگ در ماه حرام ] است و فتنه [ شرک و بت پرستی ] از کشتار بزرگ تر است. و مشرکان همواره با شما می جنگند تا شما را اگر بتوانند از دینتان برگردانند. و از شما کسانی که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند ، همه اعمال خوبشان در دنیا و آخرت تباه و بی اثر می شود ، و آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند.

همانطور که از شان نزول این آیه مشخص است، دستور پیامبر راهزنی و جنگ با کاروان قریش نبود. بعد هم مورد ملامت پیامبر و مسلمانان قرار گرفتند. به عقیده من اگر پیامبر اسلام همراه آنان بود چنین راهزنی و جنگی به وقوع نمی پیوست. بواقع اشتباهی بود که مسلمانان مرتکب شده بودند و خداوند بنا به مصلحت از آنان حمایت کرد. از محتوای آیه بر می آید بر اثر این عمل حتی بعضی مسلمانان تصمیم گرفته بودند از اسلام خارج شوند و لذا مورد تهدید پروردگار قرار می گیرند. برای عرب آن زمان، جنگ در ماههای حرام بسیار قبیح محسوب می شده است.

جنگ های پیامبر عمدتا دفع شر و یا پاسخی در برابر اعمال ایذایی کافران و مشرکان یا یهودیان بود. امروزه به کرات گفته می شود که اسلام بوسیله جنگ گسترش یافته است. اما با بررسی جنگ های پیامبر متوجه می شویم بجز چند سریه اول که مشابه راهزنی بوده اند، بقیه دفع شر و پاسخی به اعمال ایذایی همسایگان بوده است. اسلام بوسیله جنگ در زمان خلفای راشدین گسترش یافت که این خطا بوده است. آنها از اتحاد بوجود آمده میان اعراب سوء استفاده کرده و به غارتگری کشورهای دیگر پرداختند. گسترش اصلی اسلام با روش جنگ و کشورگشایی در زمینه خلفای راشدین روی داد که مسلما مورد تایید نیست و خطا بوده است. همچنین با اطلاعات بنده، پیامبر بعد از پیروزی، بین باقی ماندن بر دین خود و جزیه دادن و یا اسلام آوردن آن ها را مخیر می کرده است و انتخاب با خود آنها بوده است.

در پیشگویی های عهد عتیق نسبت به پیامبر آینده ، از وی به عنوان نماد جباریت خداوند نام برده شده است. داوود نبی می گوید:

ای جبار! شمشیر خود را بر ران خود ببند؛ یعنی جلال کبریایی خویش را، و به کبریایی خود سوار شده، غالب شو به جهت راستی و حلم و عدالت. و دست راستت چیزهای ترسناک را به تو خواهد آموخت. به تیرهای تیز تو امت ها زیر تو می آیند[9][10].

پیامبر اسلام تصور می کنم نماد جباریت خداوند بوده است. لذا میزان حجم خشونت بکار رفته زیاد بنظر می رسد. معتقدم نگاه پروردگار و ملائکه بطور کلی به خشونت و جنگ طلبی منفی می باشد. در قران آمده است: ان الله لایحب المعتدین. اعتراض ملائکه به پروردگار هنگام آفرینش انسان این بوده است که آیا میخواهی کسی را بیافرینی که بر روی زمین خونریزی کند؟ ما فقط محمد را پیامبر نمی دانیم بلکه عیسی هم پیامبر اولوالعزم و دارای تعریف و تمجید در قران از وی می دانیم. عمل عیسی در کنار عمل محمد هر دو برای مسلمانان می تواند اسوه و الگو باشد. شیعه معتقد است در آخر الزمان، امام زمان و عیسی در کنار هم ظهور پیدا می کنند. بنابراین اینطور نیست که روش و شیوه عمل عیسی نسخ شده باشد.

نفی خشونت بطور کلی توسط بشر ممکن نیست. امروزه کماکان جنگ و خشونت در هنگام ضرورت توسط کشورهای متمدن غربی انجام می گیرد. جنگ های پیامبر و خشونت های روی داده هم بعد از 13 سال دعوت تبلیغی و صبر، بر حسب ضرورت صورت گرفت. در آن موقع در عربستان با توجه به بادیه نشینی، روحیه خشن اعراب، خشونت جوابگو بوده است. لذا بر حسب ضرورت از آن بهره برده شده است. واقعا اینطور است که اعراب در زمان رسول و بعد از آن، دارای روحیه بسیار خشنی بوده اند. آنها اهل مثله کردن دشمنان خود بوده اند. یعنی گوش و بینی مقتولان جنگ و .... را می بریدند. یا اعضا و گوشت آنها را پاره می کرده اند که پیامبر اسلام فرموده است: بپرهیزید از بریدن عضوی، هر چند از جسم سگ هاری باشد. این روحیه بسیار خشن را می توان از رفتار با امام حسین (ع) در کربلا، عکس العمل و نحوه قتل کشندگان امام حسین توسط مختار و .... متوجه شد. هیچکدام از اینها از نظر انسان امروزی و استانداردهای امروزی قابل قبول نیست. قران را خشیت نامه گفته اند. تصور می کنم قران و اسلام سعی کرده است روح سرکش عرب های بدوی آن زمان را رام نماید.

شبهه دیگری که توسط علی دشتی وارد شده است، تغییر عملکرد رسول در مکه و مدینه می باشد. علی دشتی در کتاب خود بیست و سه سال با بررسی داستان پیامبر به این نتیجه رسیده است که سیره پیامبر بعد از به حکومت رسیدن با آنچه که در مکه بوده است متفاوت و عوض شده است. همچنین این تفاوت میان آیات مکی و مدنی قران هم وجود دارد. نقدهای مختلفی بر کتاب دشتی نوشته شده است. مصطفی حسینی طباطبایی نقد مشروحی بر این کتاب نوشته است و معتقد است اقداماتی که پیامبر در مدینه نمود واکنش‌های تازه‌ای بود در برابر رویدادهای اجتناب ناپذیر بود[11]. وی بخشی از منابع مورد استفاده دشتی و شرح دشتی از قضایا را زیر سوال برده است.

نیکولو ماکیاولی در کتاب خود شهریار، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت می داند و بنابراین آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمی داند و در نتیجه به کار بردن هر وسیله ای را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز می شمارد و بدین گونه سیاست را از اخلاق جدا می داند[12].

پیامبر و ملائکه بر خلاف نظر ماکیاولی دنبال دستیابی به قدرت نبوده اند. آنها در جهت پیروزی حق تلاش کردند و برای خود چیزی نمی خواستند و انسان های معمولی بدلیل مادی بودن حق عمل کردن همچون پیامبر و ملائکه را ندارند. چون همانند آنان توانایی تشخیص حق و درست از نادرست را ندارند.
علاوه بر این بخشی از تفاوت عملکرد پیامبر در مکه و مدینه، به دلیل این می باشد که دستورات پروردگار و ملائکه در دو حوزه دین و حوزه حکومت متفاوت می باشد. این دو، دو مقوله متفاوت محسوب می شوند. دین امری فردی است اما حکومت امری اجتماعی می باشد.

ملائکه از جانب پروردگار می فرمایند:
از نگاه ما جنگ و خشونت امری مذموم می باشد. ما جنگ و خشونت را بطور کلی نفی نمی کنیم. ما معتقد به تقویت قوای دفاعی و استواری نظامی می باشیم. اما به جهاد ابتدایی اعتقاد نداریم. ما تصور می کنیم جنگ و خشونت در موقع لزوم بر حسب ضرورت می تواند صورت بگیرد. درباره جنگ های پیامبر باید بگوییم، آنها حاصل تدبیر خود ایشان بود. ما نیازمند پیروزی حق بودیم و لذا مخالفتی نکردیم. بدانید و آگاه باشید که پیامبران عقلای قوم خود هستند. انتخاب و تصمیم آنها برای ما قابل احترام و قابل توجه می باشد. اسلام پیروز گردید و گسترش یافت. روش کار مورد پسند ما نبود. اما مرضی پروردگار بود.

پروردگارت است که با تو سخن می گوید. مردم بدانید و آگاه باشید، ما معتقد به جنگ و خشونت نیستیم. پروردگار شما متجاوزین را دوست ندارد. إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. اما پیامبر اسلام انتخابی نمود که بنظر ما عاقلانه با توجه به شرایط مدینه بود. خشونت، راهزنی پسندیده نیست. محکوم است. اما انتخاب مسلمانان این بود. ما به این تصمیمشان احترام گذاشتیم. چون حق داشتند. اموال آنها توسط مکیان ضبط و ربوده شده بود و آنها حق عکس العمل داشتند.

ملائکه سخن می گویند، پیامبران به پاس شناخت حق و توانایی ادراک حق، می توانند ملکی عمل نمایند. آنها حق دارند اعمالی انجام دهند که هدف راه رسیدن به آن را توجیه می کند. اما انسان های معمولی و خاکی بر روی زمین چنین حقی ندارند. آنها موظفند انسانی و بر اساس شناخت محدود خویش نسبت به حق و باطل عمل نمایند. انسان ها حق ملکی عمل کردن ندارند و این حق فقط پیامبران و ائمه و اولیاء خاص خدا می باشد. تمام.

ملائکه از جانب خود می گویند اما ما به پروردگار نسبت به این مسئله اعتراض داشتیم و داریم. روش کار مورد قبول ما نمی باشد. جبرییل هستم. بنده نیز نسبت به این مساله به پروردگار معترض بوده و هستم. فریبی در کار نیست. این سخنان از طرف نیروهای شر نمی باشد. پروردگار و ملائکه حق انتقاد پذیری و انتقاد کردن برای یکدیگر قائل هستند!

پروردگار می فرماید مردم بدانند طریقه کارکرد ما بر مبنای حقوق است. از نظر حقوق آن مسئله برای ما قابل قبول بود. لازم به ذکر است که اعتراض ملائکه و جبرییل فقط محدود به سریه های مربوط به راهزنی می باشد. بدانید و آگاه باشید! آنها خطا و اشتباه بودند و رسول را بخاطر آن مورد عقوبت قرار دادیم. حق داشتند اما خطا بود!

لازم به ذکر است تنها در دو سریه، راهزنی صورت گرفته است که یکی از آنان مورد ذکر قرار گرفت و سریه دیگر هم سریه زید به حارثه در منطقه قَرَده بوده است که خوانندگان خود می توانند به مطالعه بیشتر درباره آن و دیگر جنگهای پیامبر بپردازند. بنظر می آید با توجه به اتفاقات سریه اول و آیه نازل شده، پیامبر و مسلمانان تصور کرده اند که اجازه دارند باز هم این شیوه کار را ادامه دهند و در یک سریه دیگر هم راهزنی صورت گرفته است. در غزوه بدر نیز بنظر می آید مشرکان و افرادی چون ابوجهل خود تصمیم به جنگ داشته اند و گرنه کاروان تجاری به مکه بازگشته بوده است. هر چند شروع آن از بستن راه تجاری کاروان ابوسفیان بوده است.

برداشت من از کلام پروردگار و ملائکه بطور خلاصه این می باشد. روش کار پروردگار بر مبنای حقوق است. سعی می کنند بگونه ای عمل نمایند که حقوق درست استیفاء گردد. روش کار ایشان ملکی نیست. اما ملائکه روش کارشان ملکی و توجیه شدن وسیله به واسطه هدف می باشد. ملائکه حق دخالت در امور خصوصی بندگان ندارند از جمله پیامبران. پروردگار هم حق دخالت ندارند مگر تحت شروطی. در مورد عایشه پروردگار مانع نشد با وجود خطا و اشتباه بودن چون هر دو رضایت داشتند. گناه شخصی بود بخشیده اند. اما درباره شیوه کارکرد پیامبر و راهزنی، ملائکه شیوه کارکرد پیامبر را مذموم و ناپسند می پنداشتند. اما پروردگار مخالفت نکردند، چون مسلمانان بدلیل ضبط اموالشان توسط مکیان حق داشتند. عمل راهزنی در هرحال زشت است و توسط پروردگار عقوبت دارد. اما چون حق داشتند پروردگار رضایت دادند. جواب خطا را با خطای متناسب بودن جز حقوق است، پروردگار فرمان مخالفت خطاب به پیامبر صادر نمی کند، تفاوتی میان پیامبر و دیگر بندگان قائل نمی شود. اما بهرحال خطاست و عقوبت میکند.

پروردگارت می فرماید:
اما خداوند میان برگزیدگان و بندگان تبعیضی قائل نمی شود. هیچگاه برگزیدگان را به سبب داشتن ارتباط مستقیم با پروردگار مورد هدایت مستقیم و تبعیض آمیز نسبت به دیگر بندگان قرار نمی دهد. بدانید و آگاه باشید! برگزیدگان دارای عصمت نمی باشند. خداوند از دین خود محافظت می فرماید نه از بنده برگزیده خود. تفاوتی میان بندگان قائل نمی شود. تمام.

مراجع

[1] روش خوشبختی، ص 89
[3]https://hawzah.net/fa/Question/View/64823/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD-(%D8%B9)
[9] https://www.mashreghnews.ir/news/715212/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C%D9%84-%D8%AE%D8%A8%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85
[10] عهد عتیق، مزمور ۴۵:۱ـ۵
[12] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85

آیا محمد پیامبر بود؟(1)

مجید نواندیش : امروزه شبهات جدی درباره شخصیت پیامبر اسلام مطرح می شود. شبهات در زمینه چندم همسری پیامبر، جنگ های پیامبر و ..... بنده مدتی به مسیحیت علاقه مند شده بودم. برای من میزان خشونت انجام گرفته شده و نسبت داده شده به اسلام و پیامبر اسلام قابل قبول نبود. در این مقاله به ذکر شواهدی که باعث شد معتقد شوم محمد (ص) هم پیامبر بوده است می پردازم.

تذکر: در ادامه این مقاله از ذکر القاب پیامبر اسلام خودداری می کنم و به ذکر نام پیامبر اسلام، محمد بسنده می کنم. هدف از این کار جسارت به ساحت پیامبر اسلام نمی باشد. بلکه فرض شده است که عمده خوانندگان این مقاله مرددین و منکرین در پیامبری محمد مصطفی می باشند. لذا برای رعایت انصاف فقط به ذکر نام ایشان محمد بسنده می کنم.

من در این نوشتار به چهار دلیل که بنظرم قابل تامل بعنوان نشانه پیامبر بودن محمد می باشد، می پردازم. اولین دلیل و مهمترین دلیل از نظر خودم این می باشد که محمد در سن 40 سالگی دارای یک همسر ثروتمند بود. از قبیله قریش و بنی هاشم بود که دارای اعتبار و آبروی فراوانی بود. گفته می شود تا قبل از بعثت چندین سفر تجاری همسرش را رهبری کرده بود. چه شد که به همه این ها ناگهان پشت پا زد و ادعای پیامبری نمود. وی 13 سال تمام در مکه ادعای پیامبری نمود در حالیکه بیشتر از 100 نفر در طی این مدت به وی نگرویدند. مردم مکه وی را مسخره، استهزا و انواع تحقیرها و اذیت ها را در حق وی روا می داشتند اما وی از ادعای خود دست برنداشت. چرا باید از چنین موقعیت خوبی (داشتن همسر ثروتمند، موقعیت قومی و مالی مناسب) چشم پوشی کند و خود را به این وضعیت بیندازد؟ چرایی و جواب این سوال بسیار مهم می باشد؟ محمد فرد اینقدر عاقلی بود که توانست جامعه ای پایه ریزی کند که بتوانند امپراتوری ایران را شکست دهند. اینقدر عاقل از نظر اهالی مکه محسوب می شد که اختلافات میان قبائل قریش در زمینه حجر الاسود را حل و فصل نماید.

اگر بخواهم بدون قصد اسائه ادب، از دید روانشناسی بررسی نمایم، پیامبر اسلام در جوانی با خدیجه زنی ثروتمند و بزرگتر از خود ازدواج کرد. چنین کسی اصطلاحا بقول خودمانی بار خود را بسته است. حتی ذکر کرده اند که در چندین کاروان تجاری را با ثروت خدیجه رهبری کرده بود. بعد ناگهان چه اتفاق خاصی روی داد که چنین شخصی مسیر زندگی و انتخاب خود را تغییر داد؟ چنین سرنوشت خود را عوض کرد که ادعای پیامبری نمود حتما در زندگی این شخص اتفاق خاصی افتاده است که ناگهان بعد از ازدواج و بستن بار خود چنین ادعایی میکند؟

در مدت 13 سال اکثریت حاضر به پذیرش سخنان وی نبودند. مورد محاصره اقتصادی قرار گرفت مجبور شد به ثروت همسر، اعتبار و آبرو قریش و بنی هاشم پشت پا بزند. در تاریخ گفته اند حداکثر 100 نفر در این 13 سال به وی گرویدند. اما در تمام این 13 سال تسلیم نشد. پشیمان نشد. از حرف و سخن خویش دست برنداشت، برود دنبال راهی که قبل از بعثت انتخاب کرده بود. این استقامت و پایمردی، تسلیم نشدن از نقطه نظر روانشناسی نیازمند داشتن اراده ای قوی، باوری مستحکم و یقین داشتن به آنچه که ادعا می شود می باشد. اراده قوی جزء با باور و یقین قلبی ایجاد نمی شود. داستان های اذیت و آزار پیامبر و یارانش، محاصره اقتصادی و ... را ما فقط میخوانیم. تا در واقعیت آنها را تجربه نکنیم نمی توانیم درد و رنج ناشی از آن را حس کنیم. اینها در واقعیت مایه رنج روحی و روانی انسان هستند. در انسان میل به تسلیم شدن و پذیرش شکست بوجود می آورد. در اراده انسان ها خلل ایجاد می کند. مگر بدون باور و یقین ممکن است چنین اراده ای تسلیم ناپذیر ایجاد گردد.

تاریخ نویسان از دوران فترت وحی یا انقطاع وحی سخن میگویند[1]. از مهمترین این دوره ها اوائل بعثت بوده و منابع مختلف، طول آن را دوازده روز تا سه سال ذکر کرده اند. در این دوران مشرکان به تمسخر و آزار پیامبر پرداختند. منابع تاریخی از این دوران، به سخت ترین روزهای زندگی پیامبر یاد می کنند. آیا در این دوران پیامبر نمی توانست تسلیم شود؟ وقتی در حرکت و نهضتی فقط 100 نفر به انسان ایمان می آورند آن حرکت و نهضت از نظر عقلانی محکوم به شکست می باشد. در طول مدت 13 سال که زمان کمی نیست حداکثر 100 نفر به ایشان ایمان آورند. بنده از شنیدن نقطه نظرات منتقدان دین اسلام و آتیست ها در این زمینه استقبال می کنم؟ تابحال خودم پاسخی را برای این سوالات نیافته ام، خوشحال می شوم که پاسخ شما را بشنوم؟

این مساله اراده تسلیم ناپذیر که از نقطه نظر روانشناسی، فقط می تواند ناشی از باور و یقین باشد در تمامی پیامبران اولوالعزم وجود داشته است. در حدیث زیبایی امام رضا(ع) علت نامگذاری انبیاء اولوالعزم چنین بیان فرموده‌اند: انبیاء اولوالعزم را اولوالعزم گفتند برای آن‌که صاحب شریعت و عزیمت (اراده قوی) بودند[2].
           
اما دلیل دوم بنده، بررسی و مطالعه کتب شیطان پرستان می باشد. یکی از کتب مهم و منابع نوشتاری شیطان پرستان کتاب شریعت نوشته آلیستر کراولی می باشد. این کتاب متن بنیادین آیین جادویی تلما است[3]. آلیستر کراولی ادعا کرده است که محتوای این کتاب، حاصل ارتباط وی با فرشته ای بنام فرشته جنگ و انتقام بنام آیواس بوده است. بنده معتقدم فرشتگان با انتقام و کینه توزی و جنگ میانه خوبی ندارند و بواقع یکی از شیاطین با وی ارتباط برقرار کرده است. این اعتقاد فرشتگان را از سخنان رد و بدل شده میان خداوند و فرشتگان در داستان سمبولیک آفرینش آدم می توان فهمید. متن این کتاب حاوی جملاتی پیچیده رمز آلود می باشد که درک کامل آن را نیازمند دانشی وسیع و... دانسته اند.

در جملات 49 تا 55 این کتاب آمده است:
49- من در واژه چهار جانبه ای رمزی هستم، تکفیر در برابر همه خدایان مردمان.
50- لعنت بر آنان! لعنت بر آنان! لعنت بر آنان!
51- با سر قوش مانندم به چشم های عیسی که بر صلیب آویخته است نوک می زنم.
52- بالهایم را به صورت محمد می زنم و کورش می کنم.
53- با چنگهایم گوشت هندی و بودایی، مغول و دین را پاره پاره می کنم.
54- بهلستی! مفدا! بر کیشهای ناخوش شما تف می اندازم.
55- بگذار مصون مریم روی چرخها تکه تکه شود، بگذار به خاطر وی همه زنان عفیف در میان شما کاملا حقیر شوند.

همانطور که مشاهده می شود از محمد در کنار نام عیسی نام برده شده است و این خود شهادت شیاطین بر پیامبر بودن محمد و برگزیده پروردگار بودن محمد می باشد. لازم به ذکر است که از بودا هم نام برده شده است. تصور می کنم وی بعد از نام بردن محمد ناخودآگاه متوجه شده است که نام های زیادی آورده است. دو تا نام مبهم و الکی، بنام بهلستی و مفدا هم اضافه کرده است اما واقعیت این است که تصور می کنم اینها کمکی به پوشاندن ذکر نام محمد بعد از عیسی بعنوان موید پیامبر بودن محمد نمی کند.

اما دلیل سوم بنده بر صدق و پاکی ادعای محمد، واقعه مرگ ابراهیم پسر وی و همزمان وقوع کسوف بوده است. نقل کرده اند بعد از تدفین ابراهیم در بقیع، کسوف رخ داد و مردم پنداشتند که خورشید به دلیل مرگ ابراهیم اندوهگین است. اما محمد به همه گفت: ای مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‌های قدرت حق تعالی هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و برای مرگ و حیات کسی نمی‌گیرند و هر زمان دیدید آن دو یا یکی از آنها گرفت نماز بگزارید[4][5]. در زمان پیامبر نجوم حاکم، نجوم بطلمیوسی بوده است. علت وقوع کسوف و خسوف نامشخص بوده است و وقوع آن باعث بروز وحشت ، نگرانی و اضطراب بین مردم می شده است. منبع [6] (ویکیپدیا) می گوید در طول تاریخ این پدیده همواره مورد توجه اقوام و ملل مختلف بوده‌است. اغلب تمدن‌های کهن خورشید گرفتگی را پدیده‌ای شوم می‌پنداشتند و درباره آن اعتقادات خرافی داشتند. مردم در زمان‌های قدیم از گرفتگی خورشید می‌ترسیدند، چرا که در ابتدا علت گرفتگی را نمی‌دانستند و خیال می‌کردند که ممکن است خورشید برای همیشه ناپدید شود و به‌طور معمول این پدیده را به مسائل فراطبیعی و خدایان ارتباط می‌دادند و ناپدید شدن خورشید را ناشی از خشم خدایان می‌پنداشتند. همانطور که در این منبع ذکر شده است مردم این پدیده را عموما در آن زمان به مسائل فراطبیعی و خدایان ارتباط می دادند و شوم می پنداشتند. آیا اگر قبول کنیم که محمد، تمامی ادعاهایش درباره خدا، وحی، ارتباط با جبرییل و ... دروغ بوده است و در این زمینه دروغ گفته است، چرا نباید در این زمینه هم دروغ می گفت؟ هیچ دلیلی ندارد فردی که در زمینه های دیگر فراطبیعی دروغ می گوید در این زمینه هم دروغ نگوید و از آن سوء استفاده ننماید؟

اما دلیل چهارم بنده، مشاهده هدایت تکوینی آشکار در باب محمد و معجزه محمد، قران می باشد. همانطور که می دانید محمد اعلام کرد که خاتم الانبیاء است. با اسلام، باب آوردن ادیان جدید و برگزیدن پیامبران جدید برای هدایت بشر بسته گردید. آیا این ها بدین معنی نیست که دیگر بشر بعد از محمد نیازمند پیامبران جدید نمی باشد و از این بعد بشر خود باید راه هدایت خویش را بجوید؟ چرا معجزه محمد آخرین پیامبر، یک کتاب است؟ کتاب! به دو گزاره آخرین دین و کتاب دقت کنید. آیا برای این نبوده است که گفته شود بعد از آن دوران تحقیق ، مطالعه می باشد. بنظر من اینکه یک کتاب معجزه آخرین دین می شود نشان دهنده وجود یک هدایت تکوینی آشکار می باشد. من درباره چگونگی پیدایش قران با وحی، یا خواب، و ... سخن نمی گویم. درباره این سخن می گویم چرا کتاب باید تنها معجزه آخرین دین خوانده شود؟ جالب است بدانید به ادعای مورخین هیچ پیامبری نیست که بتوان برای وی شواهد تاریخی پیدا کرد بجز محمد بن عبدلله. برای عیسی مسیح با همه این شهرت شواهد تاریخی کمی وجود دارد. اما برای رسول اسلام چون دوران متاخرتر است مکتوبات بیشتر بوده و حضور تاریخی او را بسیار وسیعتر ثبت کرده است. از نظر تاریخی یک گذر تاریخی روی داده است. زمانی مکتوبات نبوده است، نوشتار بسیار کم بوده است. تصور می کنم در دوران رسول به بعد در عربستان، مکتوبات و نوشتارها زیاد شده است و یک گذر تاریخی برای بشر روی داده است. شاید بتوان گفت عربستان جزء  آخرین نقاطی بوده است که شاهد این گذر تاریخی بوده است.

ملائکه از جانب پروردگار می گویند:
بدانید و آگاه باشید اگر قران یک کتاب را آخرین معجزه رسول قرار دادیم، بدلیل رشد و تعالی شما به سمت تحقیق و مطالعه بوده است. سِرّ این که قران را معجزه نامیدیم، این مطلب بود و لاغیر. ندانستید و نیاموختید. وای بر شما!

برگزیدن پیامبران و بعثت آن ها یک نیاز و بر حسب ضرورت صورت گرفته است. در زمان بعثت پیامبر، آلودگی ، بت پرستی و ... مکه و عربستان را فرا گرفته بود و این مسئله نیاز و ضرورت انتخاب و برگزیدن یک پیامبر را بوجود آورده بود. در هنگام نیاز و ضرورت، علی الرغم محدودیت ها پیامبران انتخاب و برگزیده می شوند. معتقدم بهترین فردی که در آن زمان و در محدوده مکه و عربستان برای این پیامبری و ابلاغ دین می توانسته انتخاب شود محمد پیامبر اسلام بوده است. معتقد به غلو درباره شخصیت پیامبر اسلام نیستم. اما پیامبر مناسب ترین گزینه برای پیامبری بوده است. هدف ابلاغ دین توسط پیامبر بوده است که اینکار طبق آیه مائده، 3 توسط پیامبر به اتمام و کمال صورت گرفته است. بعضی ها تصور می کنند اینکه پیامبر اسلام در عربستان برگزیده شده است باعث افتخار برای عربستان می باشد. اینطور نیست! این اتفاقا نشان می دهد که این قدر عربستان اینقدر در آلودگی قرار داشته است که ضرورت و نیاز برای برگزیدن پیامبر ایجاد شده است. ملائکه بصورت غیر رسمی می گویند جمله قبل کمابیش درست است. میگویند ضرورت و نیاز در کل دنیا ایجاد شده است نه فقط عربستان.

محققان با بررسی ساختار عملکرد مغز انسان به این نتیجه رسیده اند که مغز انسان دارای خطاهای شناختی مختلفی می باشد. از جمله تمایل به سیاه و سفید دیدن. برای مغز انسان توانایی خاکستری دیدن یک شخص در یک زمان کم بسیار دشوار است. از دیگر خطاهای شناختی مغز انسان تمایل به پررنگ نمودن و بیشتر جلب توجه نمودن نکات منفی نسبت به نکات مثبت می باشد. این مسئله علی الخصوص در خصوص شخصیت های مقدس و در تقدس بیشتر می گردد. در تقدس تحمل و ظرفیت پذیرش نکات منفی بسیار پایین می آید و یک نکته منفی می تواند تمامی وجوه مثبت آن شخص را بپوشاند و تحت تاثیر قرار دهد.

به نقل از ویکیپدیا فارسی محمد پیامبر اسلام، در سن بیست سالگی در پیمان حلف الفضول شرکت یافت که طبق آن به عدالت پایبند باشند و از ستمدیدگان حمایت کنند. امانت داری و وفاداری از صفات برجسته محمد بوده است که او را محمد امین می خواندند. همچنین راه کارهایی برای حل و فصل اختلافات میان قبائل قریش مثلا در زمینه سنگ حجر الاسود ارائه نمود. در مدینه صلح حدیبیه روی می دهد که پیامبر تمامی اذیت و آزار کنندگانش در مکه را عفو می نماید. داستان های بسیاری درباره عفو، مهربانی پیامبر، خوشرویی پیامبر و .... نقل شده است[9]. محمد انسان شایسته ، خردمندی بوده است و این از اوان جوانی در کتب تاریخی ذکر شده است، اما خطای شناختی مغز و تقدس باعث می شود که نکات منفی ایشان بسیار پررنگ تر بنظر آید و وجوه مثبت ایشان را بپوشاند.

من معتقدم به معصوم بودن و تقدس پیامبر اسلام و دیگر پیامبران ندارم. پیامبر در ظرف زمان و مکانی خود باید سنجیده و مورد ارزیابی قرار گیرند. نقد پیامبران با استانداردهای انسانی امروز کاری سهل و ساده است. انسان ها در طول تاریخ رشد کرده اند و امروزه به سطوح بالاتری از عزت، کرامت، حقوق، استانداردهای رفتاری مقبول تری نسبت به گذشتگان دست یافته اند. شاید نقد امروز ما، توسط آیندگان ما نیز امری سهل و ساده باشد.

پیامبران انسان هایی برگزیده از میان قوم و مکان و زمان زندگی خود بوده اند. آنان چونان آدم های عادی مردم قوم و شهر و روستای خود بوده اند. منتها دارای درجه عقلانی و اخلاقی بالاتری نسبت به آنها بوده اند. فاصله معقولی در این زمینه ها از قوم خود داشته اند. جزء عقول بوده اند. معصوم و دارای عصمت نبوده اند. دارای اشتباه و خطا بوده اند. از نظر استاندارد و نگاه امروزی ما مسلما دچار اشتباهاتی شده اند.

در فلسفه اسلامی نخستین چیزی که از ذات خداوند صادر شده است را عقل اول می دانند و وجود مقدس پیامبر اسلام را عقل اول می دانند[8]. حدیث داریم اول ما خلق الله العقل. چگونه است کسانی که چنین اعتقاداتی دارند، خود استفاده از عقل و اندیشیده ورزیدن را کنار گذاشته اند و به تبعیت کورکورانه و محض ظاهری از دستورات اسلام پرداخته اند. مواردی و احادیثی که خلاف عقل می باشد را برای مردم بیان می کنند و سبب ساز استهزا بزرگان و ائمه دینی توسط مردم می شوند!

پیامبر اسلام امی بوده است. سواد خواندن و نوشتن نداشته است. اما ایشان اهل تحقیق، پرس و جو بوده است. اینطور نبوده است که به یک فرد غیرآگاه برای امر پیامبری انتخاب شود. ایشان در سفرهای تجاری، بازرگانی، ارتباط با دیگران و خویشاوندان و ... به پرس و جو و تحقیق می پرداخته اند. درباره ادیان پیش از خود مطلع بوده است. ایشان دارای توانایی قانون گذاری قوی بوده است. از نظر زمان خود، قوانینی که ایشان می گذاشته است پاسخگو و رافع مشکلات مختلف جامعه مسلمانان بوده است. در ضمن ایشان در زمینه برپایی حکومت در مدینه، حل اختلافات بین اوس و خزرج، خواندن پیمان برادری و مدیریت جامعه مسلمانان به گواه تاریخ مدبرانه و با هوشمندی عمل کرده است و توانسته است اتحاد میان جامعه پراکنده قومی قبیله ای عربستان ایجاد کند که به گفته برخی محققان غربی از جمله معجزات پیامبر محسوب می شود.

مراجع

[2] عیون اخبارالرضا، ج2، ص80
[3] https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA
[4]بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۵۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۷۹، ص۹۱
[9] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF

حکم همجنس گرایی

مجید نواندیش : همجنس‌گرایی یا همجنس‌خواهی شکلی از تمایل روحی و میل جنسی افراد به جنس موافق خود است.

بررسی علمی

تحقیقات نشان می‌دهد میان فیزیولوژی افراد دگرجنس‌گرا و همجنس‌گرا تفاوت‌های متعددی وجود دارد. محققان دریافتند مغز مردان همجنس‌گرا به مغز زنان دگرجنس‌گرا و مغز زنان همجنس‌گرا به مغز مردان دگرجنس‌گرا شباهت دارد. البته مورد اخیر به تاکید پژوهشگران انجام دهنده‌ این تحقیق دال بر غیرطبیعی یا بیماری بودن همجنس‌گرایی نیست و تنها در ردیف یافته‌های پزشکی طبقه‌بندی می شود.

چهار درصد از افراد بالغ در آمریکا برای تمام عمر منحصراً همجنس‌گرا هستند و حدود ۱۰ درصد نیز در مقاطعی از زندگی رفتارهای همجنس‌گرایانه بروز داده‌اند.

کینزی در حدود سال های 1950، درباره همجنس گرایی تحقیقات مفصلی کرد. وی به همین منظور مدلی پیشنهاد کرد که امروزه به نام مقیاس کینزی شناخته می‌شود. مقیاسی از صفر تا شش که در آن صفر نماد کاملا دگرجنس‌گرا و شش نماینده‌ی منحصرا همجنس‌گراست.

پژوهش‌های فریتز کلاین در دهه هشتاد میلادی نظریات کینزی را تایید کرد. به آزمایشات کینزی انتقاداتی هم در مورد درصدهای اعلام شده یا شیوه‌ انتخاب نمونه‌های مورد مطالعه وارد شده، با این وجود بخش اعظم نتایج وی هنوز از نظر جامعه‌ علمی معتبر است.

امروزه بیشتر محققان بر این باورند که بخش عمده‌ای از افراد جامعه رفتارهای دوجنس‌گرایانه دارند. همین طور اکثریت روان‌شناسان بر این باورند که گرایش جنسی در سال‌های اولیه زندگی فرد شکل می‌گیرد؛ یعنی یک فرد نمی‌تواند تصمیم بگیرد که هم‌جنس‌گرا (همین طور دگرجنس‌گرا) باشد یا نباشد.

در سال ۲۰۰۹ در یک نظرسنجی از میان ۱۳۰۰ روان‌کاو، روان‌پزشک و روان‌شناس بریتانیایی تنها ۵۵ نفر (نزدیک به ۴ درصد) اعلام کردند که به درمان همجنس‌گرایی عقیده دارند.


علاوه بر آن که هنوز هیچ نمونه‌ی موفقی از درمان و تغییر گرایش جنسی افراد گزارش نشده است. تاکید و تحت فشار گذاشتن افراد به این منظور می‌تواند تبعات جدی و آسیب‌های غیرقابل بازگشت به همراه داشته باشد. از منظر ژنتیکی دیدگاه فراگیر در میان پزشکی آن است که دگرباشان جنسی از همان ابتدای تولد دگرباش به وجود آمده اند[2][3]. نتایج پژوهش های جدید وجود دو ژن جدید در کروموزوم های 13 و 14 و تاثیر آن بر همجنس گرایی مردانه را نشان می دهد. این ژن ها عملکرد غده هیپوتالاموس و تیروئید را نیز تحت تاثیر قرار می دهند که برخی از تفاوت های فیزیولوژیک همجنس گرایان مانند لاغرتر بودنشان را توضیح میدهد[4].

نکته دیگر اینکه همجنسگرایی رایج در قوم لوط با همجنسگرایی امروزه تفاوت دارد. امروزه وقتی از دختر یا پسر همسجنسگرا سخن گفته می شود به این معناست که او به جنس مخالفش میلی ندارد اما مردان قوم لوط بنا به گفته قرآن همسر داشتند.
در شعراء 166 خطاب به قوم لوط گفته می شود:
و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان برای شما آفریده وامی گذارید؟ [ نه ، ] بلکه شما مردمی تجاوزکارید.»

همچنین عمل لواط در قوم لوط فراگیر و شمولیت داشت به نحوی که قرآن حتی خوف از تقطیع نسل را مطرح می کند. در عنکبوت 29 آمده است:
آیا شما با مردها درمی آمیزید و راه [ توالد و تناسل ] را قطع می کنید و در محافل [ انس ] خود پلیدکاری می کنید؟» و [ لی ] پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «اگر راست می گویی عذاب خدا را برای ما بیاور.»[5]

همجنس‌گرایی در دوران طلایی اسلام معمول بود و به شکلی که افراد بزرگسال با پسران جوان به اعمال جنسی می‌پرداختند اما افراد بزرگسال به‌طور معمول نقش فعال را برعهده می‌گرفتندابونواس شعرهای فراوانی در مدح پسران نوجوان دارد این دوره در قرن دوازدهم میلادی به اوج خود رسید[9].
در ایران پس از اسلام واژه «شاهدبازی» در ادبیات ایران بسیار خودنمایی می‌کند و آن را مترادف همجنس‌گرایی می‌دانند؛ این در حالی است که این واژه اشاره به رابطه با پسران نوجوان دارد.[10]

نظر دکتر سروش درباره همجنسبازی از نظر سعدی و مولانا: مولانا می گوید تصوف تبدیل شده به خرقه و نمایش ، حافظ هم از کوته آستینان که نشان تصوف بوده شکایت می کند. عده ای میروند با پسرکان زیبارو معامله معاشرت می کنند، حسن خدا را در انها می بیند، سعدی می گوید از من جهان دیده بپرس، دروغ می گویند، طفل شش ماهه را ببین، شتر را ببین. مشی رایج ان دوران این طور بوده معاشرت با زنان نبوده، رسمی بوده پاره ای از افراد که به تصوف و شیخوخیت مشغول بوده اند. قابوس نامه رسما دستور می دهد فرزندش ابوالمعالی تابستان ها با زنان بخواب، زمستان ها با پسران بخواب، در اخلاقیات راه پیدا کرده بود. از عجایب است. امروز از راه دیگه می یاد، غربی ها عادت کرده اند بعنوان حقوق بشر، شیپور از سر گشاد بزنند، برای تثبیت حقوق بشر این راه بیفتد، بدفهمی و کژاندیشی است.

محسن کدیور، نواندیش دینی، همجنس‌گرایی را در اسلام رد می‌کنداکبر گنجی همجنس‌گرایی را طبیعی دانسته و دیدگاه محسن کدیور را نقد کرده‌است.[6] عبدالکریم سروش، دیگر نواندیش دینی، می‌گوید حق‌خواهی همجنس‌گرایان مسئله جدیدی است که او هنوز قادر نشده سخن قاطعی در باب آن بگوید[7][8].

حکم صادره و روند آن

ملائکه معتقدند که رابطه جنسی همجنس گرایانه عملی بی فایده می باشد. در رابطه جنسی میان زن و مرد فایده آن تولید نسل می باشد. اما رابطه جنسی همجنس گرایانه بی فایده است و نفعی ندارد. حدود چندین ماه اعتقاد ملائکه بر این بود و بطور کلی با رابطه جنسی همجنس گرایانه مخالف بودند. اما برای بنده کاملا اقناع کننده نبود. تا اینکه یک شب بالاخره حکم جدید پروردگار توسط ملائکه بیان گردید. شرح این حکم در بازنویسی توسط ملائکه چنین بیان گردید:

حکم لواط کار و مساحقه برداشتیم. کماکان حرام است. فایده ای بر آن مترتب نیست. در عوض مجرم موظف است با طرف مقابل ازدواج کند به شرط برقراری رابطه به میل و اختیار هر دو طرف و بالغ بودن هر دو، در غیر اینصورت تعزیر می شوند. تبلیغ هم جنس گرایی، لواط، مساحقه حرام است. لازم است امر ازدواج پوشیده صورت گیرد.

تا مدتها حکمت این حکم برایم مشخص نبود. اما بعد از مدتی فکر کردن برایم مشخص شود. با این حکم و حکم حدود الهی، تنها کسانی به لواط و مساحقه اقرار می کنند که واقعا همجنس گرا باشند و بخواهند با طرف مقابل ازدواج کنند. دلیل پوشیده صورت گرفتن آن هم بدین دلیل است که مطابق با تحقیقات بیشتر مردم بواقع دوجنس گرا می باشند و لذا پروردگار و ملائکه ترجیح می دهند در این زمینه تبلیغی صورت نگیرد.
در دفاع از خود درباره مقاله روایت تجربه معنوی وحی[11] باید بگویم، تصور می کنم چنین حکمی به عقل یک انسان امروزی نمی تواند خطور کند و این حکم موید این است که من واقعا با ملائکه و پروردگار در ارتباط هستم.

اضافات نسخه 1.1

در زمان تشریع این حکم و ابلاغ آن و پس از آن، بسیاری به آن خرده گرفته و آن را دلیل بطلان حقانیت بنده می دانستند. حکمت تاخیر در ابلاغ این حکم به بنده این بوده است و بس.

اما از وجه دیگر، این حکم فرقان محسوب می شود.

در ابتدا ملائکه و در ادامه پروردگار می فرمایند:

این حکم از جمله آدات استناء است که توسط رسول اکرم (ص) تبیین نگردیده است چون این پدیده ناشناخته بوده است. برایتان خیلی عجیب است؟ یکی از وظایف مجید تبیین استثنائات است. تمام. والسلام.

مراجع

[2]  «Scans see 'gay brain differences'»BBC. بازبینی‌شده در ۱۶ فوریه ۲۰۱۰.
[4] «What do the new ‘gay genes’ tell us about sexual orientation?» (en-US). به کوشش New Scientist. بازبینی‌شده در 2018-04-15.
[5] http://www.neeloofar.org/critic/123-notation/1812-050397.html#comment-10938
 [6]  گنجی، اکبر«روشنفکری دینی و مسئله هم‌جنس‌گرایی»رادیو زمانه، ۵ تیر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۳ آوریل ۲۰۱۲.
[7]  بهنام دارایی‌زاده«سکوت سروش و حق‌خواهی همجنسگرایان ایرانی». رادیوزمانه، ۱۱/۰۱/۱۳۸۹. بازبینی‌شده در ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱.
[8]دانیال جعفری«مردی که زیاد نمی‌دانست؛ خلاف‌گویی سروش در باب همجنس‌گرایی و رابطه با محارم». ۱۹ فروردین ۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱.
[9]  Fedwa Malti-Douglas. Encyclopedia of Sex and Gender [دانشنامه سکس و جنسیت]. ج. دوم. The Gale Group.. 717.ISBN 0-02-865962-7.