مجید نواندیش : اما به بررسی اجمالی شبهات وارده به پیامبر اسلام نیز می
پردازیم.
درباره تعدد و شبهات مربوط
به همسران پیامبر باید گفته شود به گواه احادیث و روایات، پیامبر اسلام دارای قوای
جنسی قوی بوده است. بهرحال ایشان از نژاد عرب بوده است. ایشان همچنین زنان را نیز
دوست داشته است. حدیث داریم ایشان مکرر می فرمود: من سه چیز عطر، زن و نماز را
دوست دارم[1][2].
بطور کلی ملائکه در امور
خصوصی پیامبران دخالت نمی کنند. در مقاله بعدی، گفتار مفصلی از جبرییل امین در این
زمینه را میگذارم. نمی گویند همسر بگیرند، یا چند تا بگیرند. ما در مقابل پیامبر
اسلام می بینیم که عیسی هیچ همسری نگرفت. عیسی هم پیامبر اوالعزم پروردگار بود. در
قران عیسی (ع) مورد تعریف و تمجید قرار گرفته است و با ذکر القابی همچون روح الله،
کلمه الله، قول الحق از ایشان تعریف و تمجید کرده است[3]. پیامبر اسلام از نظر استانداردهای زمان خود در زمینه تعدد همسران
اشتباهی نکرده است. ما با بررسی تاریخ در زمان پیامبر اسلام، به اعتراضی توسط
اصحاب، حتی کافران و مشرکین در این زمینه بر نمی خوریم.
اما درباره ازدواج پیامبر اسلام با عایشه، مرجع [4] می گوید ما
اجمالا” بر این عقیده ایم که ازدواج حضرت محمد (ص) با عایشه که آن هم بنا به بسیاری از منابع
به پیشنهاد پدر دختر(ابوبکر) و اصرار بیش از حد اصحاب صورت گرفته بود. براساس ملاحظات
سیاسی خاصی انجام گرفته بود که قرینه های آن در دیگر ازدواج های پیامبر هم فراوان
به چشم می خورد. ما می دانیم که پیامبر به ویژه هنگامی که جنبش اسلامی فراگیر نشده
بود، نقطه ی مرکزی تکیه و تأکیدش نه بر امت بلکه بر نخبگان مسلمان بود. او با
مستحکم کردن پیوند خویش با این نخبگان، درصدد ایجاد یک عقبه ی سیاسی، فکری و نظامی
محکم و پایدار برای جنبش خویش از یک سو و مقاومت در برابر دشمنان از سوی دیگر بود.
از این رهگذر همسر گرفتن از این نخبگان مسلمان و همسر دادن به ایشان جزو برنامه
های حضرت محمد(ص) بود. به گونه ای که اگر یک محقق بی طرف دقت بیشتری به عمل آورد،
ملاحظه خواهد کرد که پیامبر با تمام چهار
جانشین بعدی خود –که مسلمانان از آنان به خلفای راشدین یاد
می کنند-رابطه ی سببی برقرار ساخته بود: به علی بن ابیطالب دخترش فاطمه را به همسری
داده بود، دو دختر خود یعنی رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به عثمان بن عفان تزویج
کرده بود، از عمر بن خطاب دخترش حفصه را به همسری گرفته بود و از ابوبکر ابی قحافه
نیز دخترش عایشه را به همسری خود برگزیده بود.
این مرجع همچنین می گوید دختران در آب و هوای
عربستان بسیار زود به بلوغ می رسیده اند و لذا ازدواج عایشه در نه سالگی نباید یک
موضوع مخصوصا قابل توجه و استثنایی محسوب شود. کما اینکه می دانیم دختر خود پیامبر
یعنی فاطمه نیز در همین سن- یعنی در نه سالگی-به علی (ع) تزویج شد و حال آنکه کمتر
کسی در این خصوص مناقشه کرده است .
عصما افسردین نیز میگوید که ازدواج با بچهها کار
غیرعرفی در آن زمان در شبه جزیره عربستان و دیگر مکانها نبوده و این یک نوع
قرارداد بین خانوادههای برجسته برای اهداف سیاسی بودهاست. چراکه
عایشه دختر ابوبکر، یکی از صحابه نزدیک و معتمد محمد از زمان آغاز پیامبریاش بودهاست.
این وصلت دستاوردهای سیاسی مهمی برای محمد داشت.[5]
پروردگارت است سخن می گوید:
اما در باب ازدواج پیامبر
اسلام با عایشه، آن خطا بود، ما بخشیدیم. بدانید! آن از نظر ما خطایی بزرگ بود! ما
را با کس شوخی نیست. اما هیچ نگفتیم، چون امری بود مربوط به پیامبر و اصحابش، هر
دو رضایت داشتند. هم عایشه راضی بود هم محمد. مانع نشدیم. وقتی هر دو راضی بودند،
برای خود حق دخالت قائل نشدیم. تمام.
اما درباره جنگ های پیامبر،
باید گفت بسیاری از مورخان و تاریخ نگاران ابتدایی پس از پیامبر، سنی بودند. آنها
عموما تاریخ پیامبر را بگونه ای روایت کرده اند که توجیه گر جنگ ها و خشونت های
خلفای راشدین باشد. منتقدان تاریخ اسلام، نامه نگاری پیامبر اسلام به امپراطوری
های روم، ایران و ... را یکی از دروغ پردازی های تاریخ نگاران اسلام دانسته اند
و آن را توجیه حملات و جنگ خلفای راشدین بر علیه این امپراطوری ها دانسته اند.
شخصا تصور می کنم آنان درست می گویند. تصور می کنم دعوت به اسلام آوردن و پذیرش
دین اسلام صرفا با یک نامه ساده، در شان پیامبر اسلام نبوده است و بی معنی بنظر
می آید. شخصا با بررسی محتوای نامه ها [6] محتمل میدانم که شاید نامه به نجاشی حاکم حبشه و منذر بن ساوی
حقیقت داشته باشد، اما بقیه نامه ها ساخته و پرداخته تاریخ نگاران باشد. این
داستان را ساخته اند تا حمله خلیفه دوم به این امپراطوری ها را توجیه نمایند.
این دروغ پردازی ها می تواند نشان دهد که دروغ پردازی ها و اغراق های دیگری نیز احتمالا
در زمینه خشونت و جنگ های پیامبر اسلام با هدف توجیه عملکرد سه خلیفه اول توسط این
تاریخ نگاران صورت گرفته است. ملائکه در این باره از اظهار نظر خودداری می
کنند. بصورت غیر رسمی می گویند فعلا ضرورتی برای اظهار نظر نمی بینند.
تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی(سده های ٣ و ۴ ه.ق)، کهن ترین منابعی هستند که از نامه ی
پیامبر به خسرو پرویز سخن گفته اند[7]. مرجع [7] به نقد نامه پیامبر اسلام به خسرو
پرویز پرداخته است. در این کتب تاریخی گفته اند خسرو پرویز دو نفر برای دستگیری
پیامبر اسلام فرستاده است. در حالیکه در تاریخ از تشریفات اداری سخت برای حضور
یافتن نزد امپراطور ایران حاکی است. چطور ممکن است فرستاده پیامبر بتواند به حضور
امپراطور برسد، بعد امپراطور آن قدر او را کوچک و خرد بنگرد که فقط دو نفر برای
دستگیری او رهسپار عربستان کند.
اما در چند سریه اول
برخوردهایی بین مسلمین و کاروان های تجاری قریش پیش امد که مشابه راهزنی بوده است.
قریب به اتفاق محققین نسبت به عکس العملی بودن این جنگ ها اشاره کرده اند و آن را
عکس العملی نسبت به ضبط اموال مسلمانان توسط مکیان دانسته اند. یک فعل عکس العملی
بوده است نسبت به فعل مکیان.
اولین سریه ای که در اسلام
روی داد، سریه عبدلله بن جحش بود. دستور پیامبر گرفتن خبر از قریش بود. اما
برخورد بین آنها و کاروان قریش پیش امد. یکی از قریشیان کشته، دو نفرشان اسیر و
اموالشان غنیمت گرفته شد. این می توان گفت اولین راهزنی مسلمانان مدینه از کاروان
های اهل مکه بوده است. این سریه در ماه رجب و ماه های محرم الحرام روی داد. در
تاریخ خود آمده است وقتی که به مدینه برگشتند ، پیامبر اسلام به آنان اعتراض
نمود من به شما نگفته بودم در ماههای حرام جنگ کنید. همچنین به دنبال آن
مسلمانان زبان به ملامت آنها گشوده و پیغمبر اسلام منتظر ماند تا دستوری در این
باره از طرف پروردگار برسد، تا اینکه آیه 217 سوره بقره نازل گردید[8]:
از تو درباره جنگ در ماه حرام می پرسند. بگو: هر
جنگی در آن [ گناهی ] بزرگ است ، ولی هر نوع بازداشتن [ مردم ] از راه خدا و
کفرورزی به او و [ بازداشتن مردم از ] مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن ، نزد
خدا بزرگ تر [ از جنگ در ماه حرام ] است و فتنه [ شرک و بت پرستی ] از کشتار بزرگ
تر است. و مشرکان همواره با شما می جنگند تا شما را اگر بتوانند از دینتان
برگردانند. و از شما کسانی که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند ، همه
اعمال خوبشان در دنیا و آخرت تباه و بی اثر می شود ، و آنان اهل آتش اند و در آن
جاودانه اند.
همانطور که از شان نزول این
آیه مشخص است، دستور پیامبر راهزنی و جنگ با کاروان قریش نبود. بعد هم مورد
ملامت پیامبر و مسلمانان قرار گرفتند. به عقیده من اگر پیامبر اسلام همراه آنان
بود چنین راهزنی و جنگی به وقوع نمی پیوست. بواقع اشتباهی بود که مسلمانان
مرتکب شده بودند و خداوند بنا به مصلحت از آنان حمایت کرد. از محتوای آیه بر می
آید بر اثر این عمل حتی بعضی مسلمانان تصمیم گرفته بودند از اسلام خارج شوند و لذا
مورد تهدید پروردگار قرار می گیرند. برای عرب آن زمان، جنگ در ماههای حرام
بسیار قبیح محسوب می شده است.
جنگ های پیامبر عمدتا دفع
شر و یا پاسخی در برابر اعمال ایذایی کافران و مشرکان یا یهودیان بود. امروزه به
کرات گفته می شود که اسلام بوسیله جنگ گسترش یافته است. اما با بررسی جنگ های
پیامبر متوجه می شویم بجز چند سریه اول که مشابه راهزنی بوده اند، بقیه دفع شر و
پاسخی به اعمال ایذایی همسایگان بوده است. اسلام بوسیله جنگ در زمان خلفای راشدین
گسترش یافت که این خطا بوده است. آنها از اتحاد بوجود آمده میان اعراب سوء استفاده
کرده و به غارتگری کشورهای دیگر پرداختند. گسترش اصلی اسلام با روش جنگ و
کشورگشایی در زمینه خلفای راشدین روی داد که مسلما مورد تایید نیست و خطا بوده است.
همچنین با اطلاعات بنده، پیامبر بعد از پیروزی، بین باقی ماندن بر دین خود و
جزیه دادن و یا اسلام آوردن آن ها را مخیر می کرده است و انتخاب با خود آنها بوده
است.
در پیشگویی های عهد عتیق
نسبت به پیامبر آینده ، از وی به عنوان نماد جباریت خداوند نام برده شده است.
داوود نبی می گوید:
ای جبار! شمشیر خود را بر ران خود ببند؛ یعنی
جلال کبریایی خویش را، و به کبریایی خود سوار شده، غالب شو به جهت راستی و حلم و
عدالت. و دست راستت چیزهای ترسناک را به تو خواهد آموخت. به تیرهای تیز تو امت ها
زیر تو می آیند[9][10].
پیامبر اسلام تصور می کنم
نماد جباریت خداوند بوده است. لذا میزان حجم خشونت بکار رفته زیاد بنظر می رسد. معتقدم
نگاه پروردگار و ملائکه بطور کلی به خشونت و جنگ طلبی منفی می باشد. در قران آمده است: ان الله لایحب المعتدین. اعتراض
ملائکه به پروردگار هنگام آفرینش انسان این بوده است که آیا میخواهی کسی را
بیافرینی که بر روی زمین خونریزی کند؟ ما فقط محمد را پیامبر نمی دانیم بلکه عیسی
هم پیامبر اولوالعزم و دارای تعریف و تمجید در قران از وی می دانیم. عمل عیسی
در کنار عمل محمد هر دو برای مسلمانان می تواند اسوه و الگو باشد. شیعه معتقد
است در آخر الزمان، امام زمان و عیسی در کنار هم ظهور پیدا می کنند.
بنابراین اینطور نیست که روش و شیوه عمل عیسی نسخ شده باشد.
نفی خشونت بطور کلی توسط
بشر ممکن نیست. امروزه کماکان جنگ و خشونت در هنگام ضرورت توسط کشورهای متمدن غربی
انجام می گیرد. جنگ های پیامبر و خشونت های روی داده هم بعد از 13 سال دعوت
تبلیغی و صبر، بر حسب ضرورت صورت گرفت. در آن موقع در عربستان با توجه به بادیه
نشینی، روحیه خشن اعراب، خشونت جوابگو بوده است. لذا بر حسب ضرورت از آن بهره
برده شده است. واقعا اینطور است که اعراب در زمان رسول و بعد از آن، دارای
روحیه بسیار خشنی بوده اند. آنها اهل مثله کردن دشمنان خود بوده اند. یعنی گوش
و بینی مقتولان جنگ و .... را می بریدند. یا اعضا و گوشت آنها را پاره می کرده اند
که پیامبر اسلام فرموده است: بپرهیزید از بریدن عضوی، هر چند از جسم سگ هاری باشد.
این روحیه بسیار خشن را می توان از رفتار با امام حسین (ع) در کربلا، عکس العمل و
نحوه قتل کشندگان امام حسین توسط مختار و .... متوجه شد. هیچکدام از اینها از نظر
انسان امروزی و استانداردهای امروزی قابل قبول نیست. قران را خشیت نامه گفته اند.
تصور می کنم قران و اسلام سعی کرده است روح سرکش عرب های بدوی آن زمان را
رام نماید.
شبهه دیگری که توسط علی
دشتی وارد شده است، تغییر عملکرد رسول در مکه و مدینه می باشد. علی دشتی در کتاب
خود بیست و سه سال با بررسی داستان پیامبر به این نتیجه رسیده است که سیره پیامبر
بعد از به حکومت رسیدن با آنچه که در مکه بوده است متفاوت و عوض شده است. همچنین
این تفاوت میان آیات مکی و مدنی قران هم وجود دارد. نقدهای مختلفی بر کتاب دشتی
نوشته شده است. مصطفی حسینی طباطبایی نقد مشروحی بر این کتاب نوشته است و معتقد
است اقداماتی که پیامبر در مدینه نمود واکنشهای تازهای بود در برابر
رویدادهای اجتناب ناپذیر بود[11]. وی بخشی از منابع مورد
استفاده دشتی و شرح دشتی از قضایا را زیر سوال برده است.
نیکولو ماکیاولی در کتاب
خود شهریار، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت می داند و بنابراین آن را محدود به
هیچ حکم اخلاقی نمی داند و در نتیجه به کار بردن هر وسیله ای را در سیاست برای
پیشبرد اهداف مجاز می شمارد و بدین گونه سیاست را از اخلاق جدا می داند[12].
پیامبر و ملائکه بر خلاف
نظر ماکیاولی دنبال دستیابی به قدرت نبوده اند. آنها در جهت پیروزی حق تلاش
کردند و برای خود چیزی نمی خواستند و انسان های معمولی بدلیل مادی بودن حق عمل
کردن همچون پیامبر و ملائکه را ندارند. چون همانند آنان توانایی تشخیص حق و
درست از نادرست را ندارند.
علاوه بر این بخشی از تفاوت
عملکرد پیامبر در مکه و مدینه، به دلیل این می باشد که دستورات پروردگار و ملائکه
در دو حوزه دین و حوزه حکومت متفاوت می باشد. این دو، دو مقوله متفاوت محسوب می
شوند. دین امری فردی است اما حکومت امری اجتماعی می باشد.
ملائکه از جانب پروردگار می
فرمایند:
از نگاه ما جنگ و خشونت
امری مذموم می باشد. ما جنگ و خشونت را بطور کلی نفی نمی کنیم. ما معتقد به تقویت
قوای دفاعی و استواری نظامی می باشیم. اما به جهاد ابتدایی اعتقاد نداریم. ما تصور
می کنیم جنگ و خشونت در موقع لزوم بر حسب ضرورت می تواند صورت بگیرد. درباره جنگ
های پیامبر باید بگوییم، آنها حاصل تدبیر خود ایشان بود. ما نیازمند پیروزی حق
بودیم و لذا مخالفتی نکردیم. بدانید و آگاه باشید که پیامبران عقلای قوم خود
هستند. انتخاب و تصمیم آنها برای ما قابل احترام و قابل توجه می باشد. اسلام پیروز
گردید و گسترش یافت. روش کار مورد پسند ما نبود. اما مرضی پروردگار بود.
پروردگارت است که با تو سخن
می گوید. مردم بدانید و آگاه باشید، ما معتقد به جنگ و خشونت نیستیم. پروردگار شما
متجاوزین را دوست ندارد. إِنَّ
اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. اما پیامبر اسلام
انتخابی نمود که بنظر ما عاقلانه با توجه به شرایط مدینه بود. خشونت، راهزنی
پسندیده نیست. محکوم است. اما انتخاب مسلمانان این بود. ما به این تصمیمشان احترام
گذاشتیم. چون حق داشتند. اموال آنها توسط مکیان ضبط و ربوده شده بود و آنها حق عکس
العمل داشتند.
ملائکه سخن می گویند،
پیامبران به پاس شناخت حق و توانایی ادراک حق، می توانند ملکی عمل نمایند. آنها حق
دارند اعمالی انجام دهند که هدف راه رسیدن به آن را توجیه می کند. اما انسان های
معمولی و خاکی بر روی زمین چنین حقی ندارند. آنها موظفند انسانی و بر اساس شناخت
محدود خویش نسبت به حق و باطل عمل نمایند. انسان ها حق ملکی عمل کردن ندارند و این
حق فقط پیامبران و ائمه و اولیاء خاص خدا می باشد. تمام.
ملائکه از جانب خود می
گویند اما ما به پروردگار نسبت به این مسئله اعتراض داشتیم و داریم. روش کار مورد
قبول ما نمی باشد. جبرییل هستم. بنده نیز نسبت به این مساله به پروردگار معترض
بوده و هستم. فریبی در کار نیست. این سخنان از طرف نیروهای شر نمی باشد. پروردگار
و ملائکه حق انتقاد پذیری و انتقاد کردن برای یکدیگر قائل هستند!
پروردگار می فرماید مردم
بدانند طریقه کارکرد ما بر مبنای حقوق است. از نظر حقوق آن مسئله برای ما قابل
قبول بود. لازم به ذکر است که اعتراض ملائکه و جبرییل فقط محدود به سریه های مربوط
به راهزنی می باشد. بدانید و آگاه باشید! آنها خطا و اشتباه بودند و رسول را بخاطر
آن مورد عقوبت قرار دادیم. حق داشتند اما خطا بود!
لازم به ذکر است تنها در دو
سریه، راهزنی صورت گرفته است که یکی از آنان مورد ذکر قرار گرفت و سریه دیگر هم
سریه زید به حارثه در منطقه قَرَده بوده است که خوانندگان خود می توانند به مطالعه
بیشتر درباره آن و دیگر جنگهای پیامبر بپردازند. بنظر می آید با توجه به اتفاقات
سریه اول و آیه نازل شده، پیامبر و مسلمانان تصور کرده اند که اجازه دارند باز هم
این شیوه کار را ادامه دهند و در یک سریه دیگر هم راهزنی صورت گرفته است. در غزوه بدر نیز بنظر می
آید مشرکان و افرادی چون ابوجهل خود تصمیم به جنگ داشته اند و گرنه کاروان تجاری
به مکه بازگشته بوده است. هر چند شروع آن از بستن راه تجاری کاروان ابوسفیان بوده است.
برداشت من از کلام پروردگار
و ملائکه بطور خلاصه این می باشد. روش کار پروردگار بر مبنای حقوق است. سعی می کنند
بگونه ای عمل نمایند که حقوق درست استیفاء گردد. روش کار ایشان ملکی نیست. اما
ملائکه روش کارشان ملکی و توجیه شدن وسیله به واسطه هدف می باشد. ملائکه حق
دخالت در امور خصوصی بندگان ندارند از جمله پیامبران. پروردگار هم حق دخالت ندارند
مگر تحت شروطی. در مورد عایشه پروردگار مانع نشد با وجود خطا و اشتباه بودن
چون هر دو رضایت داشتند. گناه شخصی بود بخشیده اند. اما درباره شیوه کارکرد پیامبر
و راهزنی، ملائکه شیوه کارکرد پیامبر را مذموم و ناپسند می پنداشتند. اما پروردگار
مخالفت نکردند، چون مسلمانان بدلیل ضبط اموالشان توسط مکیان حق داشتند. عمل راهزنی
در هرحال زشت است و توسط پروردگار عقوبت دارد. اما چون حق داشتند پروردگار رضایت
دادند. جواب خطا را با خطای متناسب بودن جز حقوق است، پروردگار فرمان
مخالفت خطاب به پیامبر صادر نمی کند، تفاوتی میان پیامبر و دیگر بندگان قائل نمی
شود. اما بهرحال خطاست و عقوبت میکند.
پروردگارت می فرماید:
اما خداوند میان برگزیدگان
و بندگان تبعیضی قائل نمی شود. هیچگاه برگزیدگان را به سبب داشتن ارتباط مستقیم با
پروردگار مورد هدایت مستقیم و تبعیض آمیز نسبت به دیگر بندگان قرار نمی دهد. بدانید
و آگاه باشید! برگزیدگان دارای عصمت نمی باشند. خداوند از دین خود محافظت می فرماید
نه از بنده برگزیده خود. تفاوتی میان بندگان قائل نمی شود. تمام.
مراجع
[1] روش
خوشبختی، ص 89
[3]https://hawzah.net/fa/Question/View/64823/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD-(%D8%B9)
[9] https://www.mashreghnews.ir/news/715212/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C%D9%84-%D8%AE%D8%A8%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85
[10] عهد عتیق، مزمور ۴۵:۱ـ۵
[12]
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85