۱۳۹۷ مرداد ۱۹, جمعه

پلورالیسم دینی (2)

مجید نواندیش : اکنون به بررسی بعضی نقدها بر پلورالیسم دینی می پردازیم. مقاله [1] از قول آقای صادقی لاریجانی در انتقاد از پلورالیسم دینی، نسبی گرایی در فهم دین را یکی از بهترین سلاح ها برای خلع سلاح کردن حکومت دینی می داند. ایشان کثرت افهام و ظن ها را دین تقبیح می کند. می گوید این منجر به اباحه گری می شود و هر کس از این به بعد می تواند برداشت کاملا متفاوت خود را از دین داشته باشد. ایشان همچنین می گوید حقیقت دین نزد خداوند اسلام، یعنی تسلیم الی الله بودن می باشد. ادیان مختلف همه آنها مصداق تسلیم الی الله بوده اند، چه در معارف چه در عمل. ایشان همچنین ذکر می کند در مورد قران احتمال زیادی وجود دارد که منظور از اسلام به معنای لغوی تسلیم باشد.

واقعیت این است که در زمینه مقالات پلورالیسم دارای درک و معرفت اندکی می باشم. آن طور که باید آن را دریافت و درک نمایم، هنوز موفق نشده ام. نتایج واقعی و عملی آن ها برایم دقیقا مشخص نیست. حوزه فلسفه، حوزه پیچیده ای است که بیشتر از آن که بر واقعیات و عمل مبتنی باشد بر حوزه ذهن و باورها و فرضیات ذهنی استوار است. نتایج واقعی که از آن گرفته می شود، عموما در مقالات نظری اشاره ای به آن نمی شود و اتفاقا افراد مختلف بر اساس برداشت خود، نتایج حاصله را مورد انتقاد قرار میدهند. اما برحسب تجربه دریافته ام، راههای گمراه کردن، به خطا انداختن بسیار هستند. متعدد و مختلف و متنوع هستند. از نظر انسان ها عموما قابل قبول تر و بیشتر در جهت منافع و خودخواهی های انسان می باشد. اما راه حق، دستیابی به آن سخت تر و دشوارتر، نسبت به راههای گمراه شدن، بسیار قلیل تر می باشد. در نظر یک انسان، هنگام انتخاب میان چندین انتخاب و راه، تنها یکی درست بنظر می رسد. استاد گمنامی معتقد به نگاه ماکرو و نگاه میکرو بود. نگاه ماکرو از نظر پروردگار می باشد و نگاه میکرو، نگاه از بغل و نگاه انسانی می باشد. بنابراین از منظر یک انسان هنگام انتخاب، تنها یکی از بقیه درست تر و قابل قبول تر می باشد و آن را صراط مستقیم می داند. اما در حقیقت چه؟ پروردگار در کلامی می فرمایند حقیقت ذات نیست، تشخیص ذات است. به زبان قابل فهم برای من می شود حقیقت اصالت ندارد، تشخیص اصالت دارد. تصور می کنم صراط مستقیم و آن انتخابی در حقیقت حق محسوب میشود که مطابق با تشخیص پروردگار باشد.
در نگاه ماکرو اما الهی شدن جلوه ها و مظاهر مختلف و راههای متفاوتی دارد. ممکن است امام سجاد با دعا کردن ، امام حسن با صلح با معاویه، امام حسین با شهادت طلبی و ..... با توجه به شرایط زمان و مکان، وضعیت حال روانی و شخصیتی و موقعیتی خود در صراط مستقیم حرکت کنند. این ها جلوه ها و مظاهر مختلف الهی شدن می باشد.

از نظر من راه حق، اصولی و فروعی دارد. اصولی ثابت و پابرجا دارد. در مقاله روایت تجربه معنوی وحی، اشاره کردم که پروردگار و ملائکه اقناعی عمل می کنند. واقعیت این است که شخصیت خود پیامبر و یا آن فردی که وحی به او صورت می گیرد، در سیر تکامل دین، احکام دین دارای تاثیر می باشد. نقش پررنگی دارد. جامعه، هویت و فرهنگ که پیامبر با آن کنش دارد و سعی می شود که آنان نیز اقناع گردند، در احکام دین دارای تاثیر می باشد. بنده در سلسله مقالات خود، احکامی بیان نموده ام. با ترتیبی بیان کرده ام. اگر فرد دیگری در جامعه دیگری ملائکه و پروردگار با او ارتباط برقرار می کردند تصور می کنم، در جزییات احکام، در ترتیب بیان و اهم و مهم نمودن مقالات، در دیدگاهها، به احتمال فراوان تفاوت هایی قابل توجهی با بیان من در جزییات با وجود حفظ نقاط اشتراک پیدا می کرد.

ما نمی توانیم در عمل هیچگانه مانع از بروز قرائت های مختلف دینی بشویم. این واقعیتی است که همواره وجود داشته است و وجود خواهد داشت. برای هر کس حجت در زمینه باور و قرائت دینی خود، خود خودش می باشد. تنها خودش می داند که چقدر حقیقت طلبانه، بدون در نظر گرفتن منفعت طلبی، هوای نفس و ... سعی نموده است در جهت الهی و حقیقت قرائت از دین داشته باشد. مطلق گرایی و نفی قرائت های مختلف دین، اینکه فقط عقیده خودمان را درست بدانیم و عقیده دیگران را غلط و اشتباه بدانیم در میان انسان های معمولی و دارای عدم ارتباط با پروردگار، فقط می تواند ناشی از خودخواهی شخصی انسان باشد و به همین دلیل مطرود است. جبرییل امین هم در یکی از پیام های خود به این نکته اشاره کرده بود که فقط خود را 100% حقیقت نپنداریم. ممکن است در نگاه ماکرو تنها یک قرائت درست از دین وجود داشته باشد. اما در نگاه میکرو، این دیدگاه درست نیست چون منجر به خودخواهی می گردد و باعث می شود انسان فقط قرائت خود را درست بداند.

بنده معتقد به تکافوی ادله هستم. معتقدم بین آتیست ها و دینداران در حال حاضر تکافوی ادله وجود دارد. بین سنی و شیعه تکافوی ادله وجود دارد. واقعیت این است که دینداری، مسلمانی، شیعه بودن مانند نسخه دکتر نیست که بتوان به اجبار برای همه پیچید و آن را صد در صد قابل اثبات برای عموم دانست. سنت پروردگار آزمایش مردم می باشد. پروردگار کلا به گونه ای عمل نمی کنند که حقیقت آشکار و عیان برای مردم مشخص گردد.

شبهه قدیمی وجود دارد که مثلا آیا ادیسون با این همه خدمت به بشریت به بهشت می رود؟

جبرییل امین می فرماید:
لزوما خیر، منشاء به بهشت رفتن از نظر ما تعالی روح، خدمت به خلق خدا می باشد. اما تنها خدمت به خلق خدا انسان را سزاوار بهشت رفتن نمی کند. انسان ها در بسیاری مواقع پاداش خدمات خود به خلق را در همین دنیا دریافت می کنند. آنها به همین دنیا خدمت می کنند و پاداش خود را هم احتمالا در همین دنیا دریافت می کنند. ملاک اصلی ما برای سزاوار بهشت شدن روح است. ما به تعالی روح پاداش اخروی می دهیم. آخرت دنیای ارواح است. بنابراین طبیعی است که ارواح متعالی در بهشت باشند و ارواح پایین تر در رنج و عذاب. تمام. جبرییل بودم.

جبرییل امین می فرماید:
ما سعی می کنیم به افرادی که خدمت به خلق می کنند پاداش دهیم، در همین دنیا. تمام. جبرییل بودم.

مرجع [2] اشاره می کند که دین اسلام دین خاتم است. ادیان پیش از خود را نسخ کرده است. وی اشاره می کند که خاتمیت و کمال دو امر متلازم اند. یعنی ممکن نیست دینی خود را خاتم ادیان بداند و داعیه کمال نداشته باشد. یا اینکه داعیه کمال داشته باشد ولی خود را دین خاتم معرفی نکند. بنابراین سخن گفتن از تکثرگرایی و به حق دانستن تمامی ادیان و سخن نگفتن از برتری اسلام بر ادیان دیگر با خاتمیت سازگار نیست.

در این مرجع رضا صادقی پلورالیسم را اینگونه تعریف می کند که حقیقت متعالی در همه ادیان مشترک است. با این حال، میان حقیقت فی نفسه (Noumena) و حقیقت، آن گونه که انسان ها و فرهنگ ها آن را درک و تجربه می کنند (Henomena) تفاوت وجود دارد. هنگامی که مومنان از واقعیت غایی، سخن می گویند، تنها می توانند توضیح دهند که آن واقعیت چگونه برایشان پدیدار شده است (مانند داستان فیل و توصیف آن از زبان کوران که در مثنوی مولانا آمده است)، زیرا واقعیت غایی نامتناهی است. پس همه این تفسیرها بر او بار می شود و هیچ منظر نهایی وجود ندارد. یعنی ما، انسان هایی کور و در بند مفاهیم و فرهنگ های خویش هستیم.

وی اشاره می کند پیام های ادیان پیام هایی متفاوت هستند. وی می گوید این تقریر را بصورت روشن تر در نظریه بازی های زبانی ویتگنشتاین می توان یافت. بر اساس این نظریه هر دینی مفاهیم ویژه ای دارد. در مسیحیت، هیچ حکمی درباره الله دیده نمی شود. پس هیچ گاه ادیان، ناظر به یکدیگر نیستند تا همدیگر را نفی کنند. هر دینی، گونه ای بازی زبانی ویژه خود را دارد.

تصور می کنم انسان سازی، توسط اسلام نسبت به دیگر ادیان پیشین بهتر می تواند صورت بگیرد. اسلام بیشتر مطابق با پیشرفت و رشد انسان ها نسبت به ادیان گذشته تر  از خودش بوده و بیشتر پاسخ گوی نیازهای روحی و روانی انسان 1400 سال پیش و بالتبع آن انسان امروزی نسبت به ادیان پیشین می باشد. اما این نفی عدم امکان الهی و بهشتی شدن پیروان ادیان پیشین تر نمی باشد.

مراجع

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر