۱۳۹۷ مرداد ۱۲, جمعه

حق حیات و آزادی اندیشه

مجید نواندیش : فرض کنید در یک جزیره بدنیا آمده اید با صد تا آدم مختلف دیگر که هر کدام دارای یک دین برای خود می باشد. فرض در اینحالت با دیگران چگونه رفتار می کردید؟ فرض کنید هر کدام یک دین و یک مکتب دارند. همه اشان مجبورند یک قانونی را بالاخره بپذیرند. همان را باید بزرگ کرد، تعمیم داد و بهینه کرد.

در این مقاله با مبانی منطق ریاضی و بطور مستقل از مکاتب مختلف و متون آنها حق حیات و حق آزادی اندیشه برای انسان اثبات می گردد. بنابراین از اصول مکاتب مقدم تر بوده و ما را قادر به ارزیابی مکاتب مختلف می کند. همچنین این اصول در تفسیر و نگاه ما به احکام مختلف مکاتب می تواند تغییر جدی ایجاد نماید.

تاکنون بحث های مختلفی در زمینه حقوق انسان، ریشه حقوق و ... صورت گرفته است. لیبرال ها معمولا از وضع طبیعی و بعد حقوق مالکیت آغاز می کنند. جان لاک قسمت زیادی از تئوریش  به این مساله اختصاص یافته است. استدلال روشنفکران فرانسه، فیلسوفان آلمان، تجربه گرایان انگلیسی مثل مرحوم جان لاک این می باشد که حقوق از طبیعت می آید اما بنظر بنده هیچ وقت حقوق از طبیعت در نمی آید. بنظر بنده[1] در طبیعت ملاک قدرت است و تناع بقا.

از قرارداد صرف روسویی (روسو نویسنده کتاب قرارداد اجتماعی) هم حقوق در نمی آید. حقوقی که در قرارداد بدست می آید نمی تواند حقوق فراگیر جهانی باشد. بلکه حقوق بین دو طرف قرارداد است که می تواند بین دولت و ملت یا بین ملت با خودش باشد. برای همین با وضع طبیعی مرحوم جان لاک حقوق برای افراد قوی اثبات می شود، چون طبیعت چیزی جز تنازع قوی بر ضد ضعیف نیست و تبعات این حرف به جای اینکه منطقا سر از لیبرالیزم در بیاورد باید سر از فاشیزم در بیاورد. صرف قرارداد روسویی شما می توانید ملت های دیگر را استثمار و استعمار کنید. چون با ملت خودتان قرارداد دارید و با ملت های دیگر نه. برای همین بنده می گویم بنیان حقوق از وضع طبیعی و یا قرارداد اجتماعی نمی تواند حقوق انسان به ما هو انسان را تبیین کند. دموکراسی ناشی از حقوق طبیعی یا قرارداد اجتماعی نتیجه اش این می شود که در محدوده کشور آمریکا یا اسراییل یا ... این حقوق رعایت گردد. اما مناسبات با دیگر کشورها روی منافع صرف تنظیم شود. برای همین اگر تجاوزی در خدمت منافعشان بود معمولا انجام می دهند. البته هر تجاوزی هم بد نیست. یعنی دموکراسی با خود و دیکتاتوری با دیگری.

تحقیقات نشان می دهد که تفاوت انسان و حیوان در قوه حِکَم می باشد. قاعده زرین تعمیم یافته یک بخش مشترک بین تمام انسان ها در قوه حکم می باشد. منشا مشروعیت[2] از همین درون و همین انسان شروع می شود. مشروعیت از متن نیست از درون انسان است. این نکته خیلی مهمی است و گره گشایی بسیاری هم می کند.

مهم نیست که قوانین زمینی یا مدعی آسمانی بودن باشند. مهم این است که قوانین برای انسان و روابط بین انسان وضع شده اند و لذا همه زمینی محسوب می شود. مهم عادلانه بودن و کارآمد بودن و با مبانی تفسیر شدن قوانین می باشد و گرنه چه زمینی باشند چه مدعی آسمان مشروعیت ندارند.

در این مقاله سعی می شود حقوق بنیادی و زیربنایی و ریشه حقوق، از نقطه صفر تحقیق با منطق ریاضی استخراج گردد. سپس راه تعمیم این حقوق از خود به غیر و دیگری کشف می شود که این تعمیم از مفهوم خدا گرفته شده است اما خدای شیخ عطار نه مثلا خدای ابن تیمیه.

انواع حق

1.        مفاهیم اعتباری و حقیقی


مفاهیم اعتباری تمام تعلق به ذهن و اندیشه صاحبان اندیشه می باشد و اگر چنین اندیشه و تعقلی نباشد اساسا نمی توان وجودی برای چنین مفاهیمی لحاظ نمود، همچون ملکیت، ریاست و وکالت که بستگی به تعقل آدمی دارد و لذا در صورت تامل در خارج جز دو وجود عینی انسان و شئی خاص مثل زمین، وجود سومی بطور مثال همچون ملکیت وجود ندارد. ملکیت مفهومی اعتباری است که نسبتی میان مالک و مملوک بوجود می آورد که جمیع تصرفات آن شخص را در زمین مملوک جایز می نماید. بنابراین مفاهیم اعتباری دارای وجود استقلالی خارجی نمی باشند و بلکه تمام تعلق آن به عالم ذهن می باشد.

مفاهیم اعتباری محصول نیازهای حیاتی و روابط اجتماعی بشر می باشند. از دیگر مفاهیم اعتباری و بین الاذهانی مفهوم امیریت و فرماندهی است. اگر من و کثیری دیگر شما را امیر ندانیم، شما فرمانده نیستید.

2.       حق اعتباری و مطابق با واقع


حقوق اعتباری و مطابق با واقع نیز بطور مشابه با مفاهیم اعتباری و حقیقی تعریف می گردد. بطور مثال بنده می گویم پیکان سفید جلوی درب خانه من وجود دارد. شما ارزیابی می کنید و می گویید این سخن مطابق با واقع بود. اما حق اعتباری یعنی یک اعتبار که ذهن می سازد. مالکیت چیزی در جهان خارج وجود ندارد جز یک اعتبار ذهن ها که من را مالک می شناسند. یک مفهوم ارزشی است. اگر من بگویم من مالک پیکان سفید هستم یعنی من مالک پیکان سفید اعتبار شده ام. برای مطالعه بیشتر در زمینه حق اعتباری و مطابق با واقع می توانید کتاب اصول فلسفه و روش رئالیزم علامه طباطبایی بخش اعتباریات را مطالعه نمایید.

نقطه صفر
زمانی می باشد که ما شروع به تحقیق درباره مکاتب مختلف می کنیم. هنگامی که درباره دین خود دچار شک و تردید می شویم و تصمیم به کشف حقیقت درباره آن می گیریم. یا زمانی می باشد که فردی بخواهد یک مکتب فکری حالا زمینی یا آسمانی به ما عرضه نماید.
لازم به ذکر است هر مکتبی برای خود عرضه آن مکتب را به دیگران قائل می باشد. بنابراین هر مکتبی برای دیگران نقطه صفر تحقیق را قائل است. اگر نقطه صفر تحقیق برای دیگران قائل نباشد خودش هم حق عرضه مکتبش را به دیگران ندارد.

حقوق خود بنیاد

فرض کنید بنده بخواهم در نقطه صفر یک مکتب فکری به شما عرضه کنم. قبل از عرضه من، دو حق اعتباری برای شما فرض گردیده است: حق حیات شما و حق آزادی عرضه من. ما معتقدیم که دو حق حیات و حق آزادی عرضه از حقوق خودبنیاد بوده و برای اثبات این امر از برهان خلف استفاده می کنیم.

فرض کنید در نقطه صفر و هنگام عرضه یک مکتب، آن مکتب برای من بعنوان تحقیق گر و محقق، حق حیات را بعنوان پیش فرض قائل نشده باشد. اگر حق حیات قائل نباشد، نیازی به عرضه مکتب نبود. در این حالت من بواقع باید قبل از عرضه مکتب توسط عرضه کننده یا دیگران کشته شده باشم و عرضه هم که به یک مرده بی معنی می باشد (لایسمعون شیئا). در اینحالت فعل عرضه کردن مکتب به من، یعنی حق حیات مخاطب را فرض گرفته است. یعنی با برهان خلف می گوییم اگر فرض بگیریم حق حیات نباشد عرضه ایدیولوزی به مخاطب ممكن نیست.

همچنین حق اعتباری آزادی عرضه توسط من و عرضه کننده اعتبار شده است. اگر توسط من اعتبار نشده بود تحقیق توسط من بین مکاتب مختلف ممکن نبود و اگر برای عرضه کننده حق آزادی عرضه اعتبار نشده بود وی دلیلی برای عرضه مکتب خود به من ندارد. لازم به ذکر است که تحقیق یعنی تحقیق بین تیوریهای متفاوت و رقیب وگرنه تحقیق نیست تقلید است.

دقت شود که این دو حق با برهان ریاضی و از ذات فعل همه مدعیان اثبات گردید. از هیچ ایدئولوژی خاصی بدین منظور استفاده نشد که بعدا به آن وامدار باشد تا آن ایدئولوژی بعدا بتواند روی این دو حق قید و استثناء بگذارد. هدف از اینکار رها کردن این دو حق اعتباری از چنگال ایدیولوزی ها و مفسرین مدعی اسمان و زمین است. این نكته خیلی مهم هست، اگر قدرش بدانید و بدانید چه مغالطاتی را این موضوع میتواند حل کند. بعضی ایدئولوژی ها بعدا در مکتب خود سعی می کنند برای این دو حق قیود و استثناء خارج از این دو حق بگذارند، در این حالت به کمک این برهان ریاضی که مستقل از مکتب آنها ثابت شده، خلاف بودن این قیود و استثنائات ثابت می گردد. مکاتب مختلف همگی ادعاهای خود را مطابق با واقع می دانند. تقدم این دو حق اعتباری بر حقوق مطابق با واقع با استفاده از این برهان خلف ثابت می گردد.

استثناء قاعده خود قاعده می باشد[3]. در اینجا هم قید این دو حق فقط و فقط خود این دو حق می باشد. یعنی استثنای حق اعتباری خود حق اعتباری می باشد. یعنی حق اعتباری مخالفانِ حق اعتباری را می توان گرفت. نقض حق اعتباری، عکس العمل آن نقض حق اعتباری مدعی می باشد.

ان دو حق اعتباری مادر حقوق اعتباری اند و باز منطقا ما ازان مادر چندین بچه بیرون میاوریم. چگونه؟ شما مثلا حق حیات را در نظر بگیرید.این حق حیات چند مقدمه و موخره و دارد. مثلا حق اب حق غذا حق امنیت حق مسكن و .....و دهها حق دیگر مقدمه و موخره تحقق این حق حیات هستند. حق ازادی عرضه هم چند ده حق کوچک ازش انتزاع میشود که منطقا از همان مادر امده است. اینها بنیانهای فهم و انتزاع مفاهیم اعتباری هستند.

تعدادی ازفرزندان حق عرضه، حق ازادی بیان حق ازادی اجتماعات که مثلا چند دهه است کشف شده حق ازادی احزاب سیاسی مگر ان احزاب که مخالفین سیستماتیک این دو حق بنیانی باشند که بنده گفته ام استثنای قاعده خود قاعده است ازادی مذاهب و انتخاب مذاهب و می باشد.

ممكن است اشخاصی دراین مكاتب یا خود این مكاتب بعدا دبه کنند و این دو حق بنیانی را نقض کنند. بنده مدعی ام چون ان دو حق بنیانی است حفظش هم بنیانی است و دفاع مشروع است. پس در مقابل ناقضین این دو حق میتوان به دفاع برخواست. چه مدعی اسمان باشند چه زمین. اینها ریشه را دارند میزنند. این جزو اصول است و اصولگرایی هم یعنی این چون این اصل قبل از همه این مكاتب و اصول این مكاتب موجود است. یعنی اصلی است قبل از اصول مكاتب مدعی. برای همین میشود ان را اصل اصل دانست، به توان دو یا سه.

اگر کسی بگوید چون من به حقیقت اگاه هستم (اینجا حقیقت یعنی حق مطابق با واقع) و چون اگاه هستم تو و امثال تو و اكثریت و ..... حق(حق اعتباری) ندارند مخالفت کنند این یک مغلطه است. مغلطه خلط حق اعتباری با حق مطابق با واقع. چون حق اعتباری مساوی با حق مطابق با واقع نیست و بین دو مفهوم حق خلط شده است. دقت کنید که فهم این مغالطه کیمیایی برای فكر است و مس فكر را تبدیل به زر میکند و بنیان ازادی را در جای محكمی میگذارد.

روش درست در بسیاری از موارد اختلاف، رای گیری است. چون این روش درست است که ملاک کشف حق مطابق با واقع نیست اما روشی برای فصل خصومت بین اقل و اكثر است و جز این، یک نوع حق اعتباری ازادی عرضه بین اقل و اكثر هم هست. حالا اقل مدعی حق مطابق با واقع می تواند از حق اعتباری ازادی عرضه خود استفاده میکند تا اقلیت خویش را تبدیل به اكثریت کند و حق مطابق با واقع را حاكم کند. پس مثلا دموكراسی به هیچ وجه روش کشف حقیقت نیست بلکه روشی برای فصل خصومت بین اقل و اكثر است.

1.        تکفیر در ادیان آسمانی


کفر به معنای پرده پوشی می باشد. پوشش حق. چون دو حق داریم دو کفر هم داریم. حق اعتباری و حق مطابق با واقع و کفر به حق اعتباری و کفر به حق مطابق با واقع.

ممکن است کسانی حق مطابق با واقع بگویند. اما چون معتقدند حق مطابق با واقع می گویند، باید دهان دیگران را ببندند. در اینحالت اینان بواقع کافر به حق اعتباری شده اند.

برای همین بنده گفتم دموكراسی ها (چون نوع بدوی اش چه نوع پیشرفته اش) راهی برای کشف حقیقت (حق مطابق با واقع در نفس الامر) نیستند راهی برای فصل خصومت هستند بین اقل و اكثر ونیروهای اجتماعی. دموكراسی یک شیوه ای است که بدون خصومت فیزیکی بتوان تغییرات درست (یا نادرست که بعدا احتمالا نتیجه نادرستی هم داشته باشد) انجام داد. برای همین در دموكراسی براندازی نرم انجام میگیرد و صحیح هم هست. اینكه در ایران شایع شده فلانی برانداز نرم است پس باید سركوبش کرد نشان میدهد که فلانی مثل اغلب فقیهان به دموكراسی اعتقادی به عنوان حتی یک روش فصل خصومت ندارد. (به قول اقای مكارم شیرازی که ما این رای گیری مجبور شدیم که غربیها به ما اشكال نگیرند وگرنه ذاتش را قبول نداریم). چون اصلا دموكراسی یعنی براندازی نرم توسط صندوق ارا حتی به صورت بنیانی. مثلا در قانون اساسی امریکا میتوان بنیانهای ان قانون را هم با دموكراسی عوض کرد اما اصل این بنیان رای دادن را نمیتوان دگرگون کرد.

2.       قاعده زرین تعمیم یافته


خوب دوستان عزیز بنده مدعی شدم ما در نقطه صفر تحقیق دو حق مادر را از رفتار مدعیان که مدعی مكاتب حق هستند انتزاع میکنیم. بنده وقتی بین این دوستان ان را انتزاع کردم به دوستان ان پیش فرض را عرضه کردم و گفتم دوستان رفتار تحلیلی مجموعه اینها نشان از این دو حق میکند. حالا که این را کشف کردم چگونه انرا تعمیم بدهم؟ چگونه بگم این حقوق کشفی هم مال من هم مال تو و غیر تو؟ اینکار با استفاده از قاعده زرین تعمیم یافته صورت می گیرد. یعنی اگر چیزی را بر خود میخواهی برای دیگری هم بخواهد و برعكس.

توجه کنید کشف این دو اصل یک چیز است وفای به آن یک چیز دیگر. ما بصورت تئوریک دو حق خود بنیاد کشف کردیم. اکنون التزام اخلاقی به ان دو حق را چه بر خود و چه بر غیر خود توسط قاعده زرین تعمیم یافته ایجاد می کنیم.

قاعده زرین تعمیم یافته از نظر من همان اولین حکم خداست و اولین الهام اوست و اولین هدایت عمومی اوست که در درون آدمیزاد است این تعمیم را انجام دهد. همان خدای شیخ عطار است در داستان سیمرغ. که سی مرغ همان سیمرغ است.

حداقل سه نظریه برای اینکه اصل تعمیم از کجا آمده اقامه شده است. بنده البته تا 6 نظریه هم دیده ام. از ذکر لیست این نظریه ها در این مقاله خودداری می کنم. برای اطلاع از آنها و خواندن مقاله اصلی مرجع [4] را مطالعه فرمایید.

3.      استقراء تام


همانطور که در مقاله تاملی درباره گناهان[5] ذکر کردیم، پژوهش ها نشان می دهد که در میان تمامی ادیان کلاسیک عالم، تنها اصل مشترک این نظام های فکری قاعده زرین اخلاق یا قاعده انصاف می باشد. این استقرا است و استقرا تام است. چون تمامی مکاتب کلاسیک عالم این اصل مشترک را پذیرفته اند و آن را توصیه کرده اند.

البته نمونه مبطل هم وجود دارد. بطور مثال می توان گفت نیچه و مومنینی به او چون هیتلر به این اصل معتقد نیستند. اما واقعیت این است که با بررسی نوشته ها و کتب آنها می توان فهمید که آنها در مقام نظر این اصل را قبول دارند ولی در مقام عمل آن را انکار می نمایند (برای توضیحات بیشتر به مقاله اصلی [4] مراجعه نمایید).

بدین ترتیب حق حیات و حق عرضه اندیشه برای انسانها با وجود داشتن مکتب مختلف و نظریات مختلف، با منطق ریاضی و با استقراء تام با استفاده از قاعده زرین اخلاق برای انسان ثابت می شود. شخصا استدلال منطقی بالا در اثبات حق حیات و آزادی اندیشه را بنیانی محکم و بسیار مناسب برای مناسبات امروزی میان حکومت و مردم، در عرضه بین الملل و ... می دانم. معتقد نیستم در گذشته و ادیان پیشین چنین حقوقی برای انسان ها قائل بودند. اما این حقوق ها را مفید فایده ، شایسته کرامت انسانی و استدلال مذکور را بنیانی محکم برای اثبات این حقوق برای انسان ها می دانم.

مصطفی ملکیان می گوید من خودم به‌هیچ‌وجه این‌طور نیستم که بتوانم تک‌آوایی را بپذیرم. من معتقدم، اگر فرهنگ ما پرآواتر شود، به خیر و برکت همه ما منجر خواهد شد. تک‌صدایی هیچ‌وقت نه فرد انسانی را به جایی رسانده، نه جامعه انسانی را. بقای اکوسیستم گیاهان به این است که تنوع هرچه بیشتر داشته باشد. اگر روزی شما تمام گیاهان روی زمین را ازبین ببرید و در سرتاسر آن فقط یک گیاه بکارید، خیلی زود کل زمین خشک خواهد شد. اکوسیستم، یعنی محیط بومیِ گیاهان و جانوران و انسان‌ها، با تکثر خودش ضامن بقای خود است. اگر همه انسان‌های یک جامعه مثل همه قرص‌های آسپرین عین هم بودند، جامعه بقا نداشت. هرچه جامعه، در ناحیه آراء و انظار، در ناحیه احساسات و عواطف، در ناحیه خواسته‌ها، در ناحیه گفتار، در ناحیه کردار، متنوع‌تر باشد پویاتر خواهد بود. بعضی‌ها گمان می‌کنند چنین جامعه‌ای ازهم خواهد پاشید و برای اینکه ازهم نپاشد و همبستگی اجتماعی حفظ شود باید همه را متحدالشَکل کنیم. متحدالشَکل‌شدن یک جامعه همان و نابودشدن آن همان، کمااینکه در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ اتحاد جماهیر شوروی دیدیم. چقدر سعی کردند نصف مردم دنیا را که تحت لوای حکومت‌های کمونیستی بودند عین هم بار بیاورند، ولی نشد. درست است که من فرصت نکرده‌ام کتاب‌هایی در همه حوزه‌های فلسفه اخلاق ترجمه کنم یا توصیه کنم،

این تک‌آوایی به جامعه‌تان زیان می‌زند. من بارها و بارها گفته‌ام همین‌طور که بوم‌شناسیِ محیط‌های زیستی، یعنی‌ محیط‌های گیاهی و جانوری، نه فقط به تکثر گیاهان و جانوران، بلکه به تنوع گیاهان و جانوران موجود، بستگی دارد، بوم‌شناخت فکری ما هم فقط به تکثر آراء و نظرات بستگی ندارد. حیاتش به این است که  نظرات تنوع داشته باشد. اگر من هزار نوع گیاه مختلف را که از هر کدام، هزار‌ فقره‌اش وجود دارد، بکَنم و بگویم به جای این یک میلیون درخت، و نهال و گیاهی که کنده‌ام، یک میلیون درخت و نهال و گیاهِ از یک نوع بکَنم، تکثرش همان یک میلیون است، اما چون تنوعش از هزار رسیده به یک، بوم‌شناخت زیستی، به من می‌گوید که تو تا سه سال دیگر، این گیاه را نخواهی داشت، این جانور را نخواهی داشت. آن چیزی که در بوم‌شناسی جانوری و در بوم‌شناسی گیاهی مهم است این است که نه تنها باید تکثر وجود داشته باشد، تنوع هم باید وجود داشته باشد و این در باب عالم انسانی به‌مراتب صادق‌تر است تا عالم گیاهان و جانوران. در عالم انسانی هم در عالم فرهنگ انسانی، از سایر عوالم و ساحت‌های زندگی انسانی مهم‌تر است که ما با تنوع سروکار داشته باشیم. این نکته خیلی اهمیت دارد. ما اگر گفتیم «هم زِ من می‌روید و هم می‌خورم/ کام قندم نِیْسِتان شِکّرم»، بزرگترین مشکلی که پیدا می‌کنیم این است که بعد از مدتی دیگر چیزی نداریم که از ما بروید و چیزی نداریم که از روییده خودمان بتوانیم مصرف کنیم.[6]


مراجع
[1] منظور استاد گمنامی می باشد که استدلال مطرح شده در این مقاله ابداع و ابتکار ایشان می باشد.
[2] مشروعیت به‌معنای قانونی‌بودن یا طبق قانون‌بودن است. سیسرون این واژه را برای بیان قانونی‌بودن قدرت به‌کار برد. بعدها واژه مشروعیت در اشاره به روش‌های سنتی، اصول قانون اساسی و انطباق با سنت‌ها به‌کار برده شد. پس از آن، عنصر «رضایت» نیز به معنای آن افزوده شد و رضایت، پایه و اساس فرمانروایی مشروع دانسته شد. در دوران مدرن برای نخستین بار ماکس وبر مفهوم مشروعیت را به صورت مفهومی عام بیان کرد. به عقیده او، مشروعیت بر باور مبتنی است و از مردم اطاعت می‌طلبد. قدرت فقط وقتی موثر است که مشروع بوده‌باشد.
[3] وقتی یک قاعده ای برقرار گردید، بدیهی است که مثال نقض آن نمی تواند مورد شمول خود آن قائده قرار بگیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر