۱۳۹۷ مهر ۱۳, جمعه

معاد: داستان های قران (2)

مجید نواندیش : همانطور که در مقاله پیشین[1] ذکر گردید، ظاهر قران دلالت بر معاد جسمانی می کند. در قران آیات و داستان هایی ذکر شده است که دلالت بر معاد جسمانی می کند. در دو بخش پشت سر هم، به بررسی این داستان ها و تفسیر آنها منطبق بر عدم معاد جسمانی می کنیم.

در سوره بقره آیه 259 آمده است:
أَوْ کَالَّذي مَرَّ عَلي‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّي يُحْيي‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلي‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلي‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَي الْعِظامِ کَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ

یا چون آن کس که به شهری که بامهایش یکسر فرو ریخته بود ، عبور کرد [ و با خود می ] گفت: «چگونه خداوند ، [ اهلِ ] این [ ویرانکده ] را پس از مرگشان زنده می کند؟». پس خداوند ، او را [ به مدت ] صد سال میراند. آن گاه او را برانگیخت ، [ و به او ] گفت: «چقدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز یا پاره ای از روز را درنگ کردم.» گفت: « [ نه ] بلکه صد سال درنگ کردی ، به خوراک و نوشیدنیِ خود بنگر [ که طعم و رنگِ آن ] تغییر نکرده است ، و به درازگوش خود نگاه کن [ که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم ] و هم تو را [ در مورد معاد ] نشانه ای برای مردم قرار دهیم. و به [ این ] استخوانها بنگر ، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند می دهیم سپس گوشت بر آن می پوشانیم.» پس هنگامی که [ چگونگیِ زنده ساختن مرده ] برای او آشکار شد ، گفت: « [ اکنون ] می دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست.»

در روایاتی چند که شیعه و سنی نقل کرده اند بعضی صاحب این داستان را ارمیای پیغمبر و در تعدادی روایات عزیر بوده است. سند روایات ضعیف است و واحد هستند[2]. اما مشهور این است که در باره عزیر پیامبر بوده است.

استاد گمنامی اعتقاد داشت که ایه جزو شاهكارهای ادبی و معنوی است.یک جوری گفته که یک عامی عرب که نمیتواند بین جسم و روح تفکیک کند و هویت را همان جسم میداند به مراد دلش برسد.

آیه اشاره به این دارد که خوراک و نوشیدنی تغییر نکرده است. چرا؟ مفسران درباره اینکه چرا غذا فرقی نکرده است، گفته اند چون غذا را خدا به قدرت خود نگهداشته است. اما نگهداشتن غذا چه ارتباطی به موضوع سوال عزیر دارد. چرا غذا تغییر نکرده است؟ چون زمانی در دنیای فیزیکی نگذشته است.

در بحث معراج رسول روایتی اورده اند که در شروع معراج پیامبر دستش به لیوان اب میخورد و می افتد و بعد به دنیای دیگر میرود و ان سیر را که البته در ان که ان سیر چه بوده اختلاف روایات زیاد است ولی اخر روایت میاورد وقتی پیامبر از معراج بر میگشت لیوان هنوز ابش خالی نشده بود.

البته عرفا به درستی میگویند معراج روحانی است نه جسمانی. اخوندهای دیگر میگویند جسمانی است و تا حد تكفیر فلاسفه و عرفا رفته اند و کار به این مساله نداریم که عایشه میگوید که شب معراج پیامبر کنار من خوابیده بود و از اتاق تكان نخورد.یعنی زمان در بُعد فیزیکی مثلا چند ثانیه بوده ولی در معراج چند ده روز که مثلا طبقات مختلف رفته اند و غیره. در تئوری نسبیت زمان اینشتین هست که در سرعت زیاد زمان کش می آید و طولانی تر می شود و یک ثانیه شما ، چند ده دقیقه یا ساعت و روز مشابه دیگران می شود.

در آیه اصلا گفته نشده است که این فرد اصلا الاغی همراه داشته است. از مردن الاغ خبری نیست که مفسرین با پیش فرض های خودشان مرگ و بعد اعاده را به الاغ نسبت می دهند. فهم مفسران این بوده که صد سال در دنیای فیزیکی گذشته پس الاغ هم باید مرده باشد. طبق خود آیه، کلی آدم مرده آنجا بود. چرا خود عزیر مرد؟ انموقع نه دلیلی هست برای اینكه عزیر بمیرد نه وجهی هست که خرش بمیرد.

به عقیده استاد گمنامی، ایشان از بُعد دنیوی به بُعد دیگر رفته است. زمان در این دو بُعد متفاوت است. در آن بُعد و در آن عالم سیر کرده و مبعوث شده و آن توقف هم صدسال بوده است. در آن بُعد، روح وی به اندازه صد سال برزخی سیر می کند. اکنون می خواهند وی را به این دنیا برگردانند. او از برزخ در حال ورود و مبعوث شدن به دنیاست. از وی سول می کنند که چند وقت توقف کردی؟ می گوید یک روز یا پاره از روز. حالا در بُعد دیگر این دنیا را می تواند ببیند.

او با خرش وارد ده نشده بود. او پیاده وارد ده شده بود. اینكه فكر میکنند او با خرش وارد ده شده در ایه نیست. خوب پس انجا چه چیزی دارد گوشت به استخوان میاورد و این مربوط به خر نباشد مربوط به کیست؟ خوب مربوط به عزیر هست و شخص سومی در این داستان حضور ندارد. اکنون او جسم خودش را در قالب حمار خودش می پندارد که مرکب روح است. وی همان جسم در حال احیای خود را در دوران جنینی را در حال دیدن می باشد. او وقتی در بُعد دیگر میخواهد مبعوث شود و برانگیخته شود و وارد جسم و خلق جدید شود ان جسم را حمار خودش میبنید.که حمال و مركب روح است

او از ان دنیا مبعوث شده است که به این دنیا بیاید و یک فرق این دنیا با ان دنیا در کشش زمانش است. حالا چگونه این نه ماه را ایشان میبنید؟ او در مرتبه پایین بُعد دیگر است و هبوط کرده است اما باز کاملا وارد دنیای فیزیکی نشده است در حال ورود است. او حتی ادراک زمانش باز با ادراک نه ماهه ما فرق میکند و بسیار سریعتر است. او احیای خودش و دوران جنینی 9 ماهه را میبیند.

چطور این ماجرا نشانه ای برای مردم ]الناس[ محسوب می شود. چون دارد می گوید روند احیا، همین روند تولد است که دارید می بینید و این آیت برای الناس محسوب می شود. اگر خر واقعا اعاده و احیا شده باشد. این خر باید نشانه برای مردم محسوب شود، نه خود عزیر. اما آیه می گوید عزیر نشانه است. این هم قرینه است که او خودش در حال احیاست نه درازگوش مفسرین.

نگفت این قوم گفت اللناس ؟ به همه ناس بر میگردد وگرنه ایه بلاغتش زیر سوال خواهد رفت. و از ناس انتظار دارد که شاكر باشند. و شكر مفهوی است که اصلش به ادای امانت زندگی بر میگردد و ادمی باید هم به عهدش وفا کند هم به امانت زندگی که چه باید بكند.

وقتی می خواهیم از یک زیردریایی وارد آب بشویم، به اتاقی که بین زیردریایی و آب هایل است می رویم. این اتاق برزخ محسوب می شود. عزیر در آن صدسال روحی، به کابین زیر دریایی و جهان آخرت به معنای جهان دگر نه جهان پایانی که آن خود یکی از مصادیق جهان های دگر است، می رود. وقتی میخواهد وارد آب یا دنیا شود به اتاق هایل یا برزخ که به معنای عالم میان این دو عالم می باشد، می آید و مورد سوال و جواب قرار می گیرد و روند احیاء جنینی را مشاهده می کند[3].

نظر خودم درباره ماجرای عزیر چنین می باشد که دقیقا نمی دانم با لغات آیات سازگار می باشد یا خیر. عزیر از خداوند سوال کرد چگونه مردگان را زنده می کنی؟ خداوند او را به خوابی شبه مرگ مثل کما فرو برد و در آن روح وی را به عالم دگر برد و در آنجا بر اساس ممارست و کوشش روح وی پیشرفت نمود ]به تعریف زمان ارسطویی معتقدم، ارسطو زمان را مقدار حرکت از حیث تقدم و تاخر تعریف کرده است[ بعد از خواب بیدار شد، خداوند به او گفت فکر می کنی چه مدت گذشته است؟ گفت یک روز یا پاره از روز. خطاب آمد 100 سال گذشته است ]منظور برای روح وی است[ ]اما راست می گویی[ به ظرف غذایت نگاه کن  که تغییر نکرده است. به چگونگی تولد خرت و رشد و نمو وی ]احتمال زیاد عزیر خری داشته است که اصلا در این ماجرا حاضر هم نیست، باشد هم مهم نیست، اما شاهد تولد و رشد و نمو وی از بچگی بوده است[ نظاره کن تا متوجه جواب شوی. این داستان و تو را را نشانه ای برای مردم قرار میدهیم ]در قران ، تورات و ... داستان را ذکر می کنیم[

مراجع
[1] https://dolphinmaghalat.blogspot.com/2018/10/1.html
[3] تفسیر پیشنهادی متعلق به استاد گمنامی می باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر