ملائکه از جانب پروردگار می گویند:
اصل گناهان حق الناس یا ظلم به دیگران است و اصل عبادات هم
خدمت به خلق خداست. حق الناس قابل بخشیده شدن نیست و بخشوده نمی شود با شفاعت و
توسل و دیگر عبادات.
شفاعت از ماده شَفع است که معنای لغوی غالب آن
ضمیمه کردن یا پیوند دادن چیزی به چیزی دیگر است[1]. با توجه به این عبارت، باید نوعی شباهت و
همانندی در میان آن دو بوده باشد، هر چند تفاوت هایی نیز در میان آن دو چیز دیده
می شود[2].
به عقیده مسلمانان کسانی در روز قیامت مورد شفاعت
قرار میگیرند که رابطه روحی و قلبی با شافعین داشته باشند. کسانی که نسبت به
اولیای الهی محبت داشته و پیرو آنها و عقیدهشان مانند آنان بودهاست و با آنان
به درجاتی روحی رسیدهاند مورد شفاعت قرار خواهند گرفت. یکی از حکمتهایی که باعث
شدهاست خداوند در روز رستاخیز اولیای الهی را واسطه و شفیع این افراد قرار دهد،
همین رابطه معنوی و سنخیتی است که در بین آنان نسبت به یکدیگر وجود دارد. در روایات
متعدد و بسیار زیادی به دوستی پیامبر و اهل بیتش تأکید شدهاست[3].
بر اساس عقاید شیعه، شفاعت به طور کامل از آن خداوند است
و هیچ کس بیاذن او نمیتواند شفاعت نماید. اگر خداوند از ایمان بندهای
راضی باشد به شفیعان اذن میدهد تا در حق او شفاعت کنند. در منابع معتبر اهل سنت
نیز به صراحت از شفاعت یاد و از جمله به شفاعت پیامبر اکرم(ص) از مومنان تصریح شده است. در میان مسلمانان، وهابیان معتقدند
تنها میتوان از خدا طلب شفاعت کرد و اگر کسی از غیر خدا طلب شفاعت کند مشرک است[3].
آیات قرآنی درباره شفاعت را میتوان به چند دسته
تقسیم کرد؛ برخی از آنها شفاعت در قیامت را مطلقاً نفی میکنند، برخی دیگر شفاعت را تنها مختص به خداوند میدانند: قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ
جَمیعاً لَهُ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیهِ تُرْجَعُون (سوره زمر آیه 44) برخی دیگر شفاعت مشروط برخی مخلوقات را تأیید میکند: ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ
بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکرُونَ (سوره یونس آیه
3)، یوْمَئِذٍ لا
تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِی لَهُ قَوْلاً (سوره طه آیه 109)، یعْلَمُ ما بَینَ
أَیدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ
خَشْیتِهِ مُشْفِقُون (سوره انبیاء آیه
38) و برخی شفاعت را در برخی افراد منتفی
میدانند.
بررسی مجموع آیات شفاعت نشان میدهد که قرآن کریم
نوعی از شفاعت را تایید میکند و نوع دیگری از شفاعت را باطل دانسته و نفی میکند.
منظور از آیات نفیکنندۀ شفاعت این است که کسی مستقل از خدا چنین حقی را ندارد و
منظور از آیات اثباتکنندۀ شفاعت این است که اساساً و ذاتاً شفاعت برای خداست و
برای غیرخدا با اذن اوست:
« وَ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عَنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَه (سوره سباء آیه
23) شفاعت کسی سودی نمیبخشد
مگر شفاعت آن کس که خدا به او اذن دهد[1].
از آیات روشن می شود که شفاعت بی قید و شرط نیست
و اصل شفاعت، شفاعت کننده و شفاعت شونده همه به اجازه و اذن خداوند است. علاوه بر
آن، شفاعت شونده باید واجد شرایطی باشد که برخی از آنها ذکر شد و اگر کسی واجد
شرایط نباشد مورد شفاعت قرار نمی گیرد; هر چند که همسر پیامبر باشد. چنانکه همسر
نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمی شوند[4].
در
قران، صلاحیت شفاعت شدن از بعضی از مجرمان سلب شده است. مانند سلب شفاعت از ظالمان
در سوره غافر آیه 18.
سوره
غافر آیه 18:
و
آنها را از آن روزِ قریب [ الوقوع ] بترسان ، آن گاه که جانها به گلوگاه می رسد در
حالی که اندوه خود را فرومی خورند. برای ستمگران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد
اطاعت باشد.
مرجع [5] میگوید لزومی
ندارد حتما شفاعت کننده برای بهشت شفاعت کند و ممکن است برای عده ای دوزخ را شفاعت
نماید.
پروردگار و ملائکه بطور غیر رسمی تایید می کنند
که شفاعت منفی هم داریم. می گویند تابحال مکتوم نگهداشته شده بود ولی شفاعت برای
دوزخ هم داریم. پروردگار بصورت غیررسمی می گویند آن هم قوانین خاص خود را دارد که
از ذکر آن خودداری می کنند. می گویند باید شفاعت کننده صاحب حق از آن شخص باشد تا
حق داشته باشد که شفاعت دوزخ برای او بنماید.
ملائکه
از جانب پروردگار می گویند:
لعن،
یکی از مصادیق شفاعت منفی و شفاعت دوزخ می باشد.
احمد کسروی، در خردهگیری به باور به شفاعت در رستاخیز،
مینویسد:
اول باید دانست که شفاعت در دستگاه عدالت نمیشود،
در دستگاه ظلم و جهل میشود. در زمان قدیم پادشاهان مستبد که بودند احکام آنها از
روی جهل یا ظلم بود. بیک مرد بیگناهی تهمت میزدند و میآوردند و پادشاه بدون
تحقیق حکم میکرد ببرند سرش را ببرند، یا کسی یک گناه کوچک کرده بود پادشاه خشمش
میگرفت و میگفت شکمش را پاره کنند. در برابر آنها شفاعت لازم بوده وزیرها
بایستی بخاک افتند و بقبله عالم التماس کنند تا بدبختی را از کشته شدن نجات دهند؛
ولی در دستگاه عدالت شفاعت معنی ندارد. مثلاً امروز در عدلیه گناهکاری را میآورند
و تحقیق میکنند و حکم میدهند که اعدام شود، آیا ممکنست کسی در آنجا شفاعت کند؟!.
هیچ تاکنون شده است؟ !. ... این است که میگویم: شفاعت در دستگاه ظلم و جهل میشود، در
دستگاه عدالت نمیشود. پس شما که بشفاعت عقیده
دارید معنیش آنست که دستگاه خدا را دستگاه ظلم و جهل میشناسید، معنیش این است که بخدا توهین میکنید....
من تعجب میکنم شما از یک طرف میگویید: حساب
هست، کتاب هست. از یک طرف هم میگویید شفاعت خواهد بود. اگر حساب و کتاب هست دیگر
شفاعت چه معنی دارد؟[6][5].
آقای مکارم شیرازی در پاسخ می گوید، شاید هزاران
سال قبل از نزول قرآن افراد صاحب نفوذ برای خطاکاران نزد ارباب قدرت شفاعت می
کردند منتهی شفاعت رایج میان مردم با شفاعت در منطق قرآن و ادیان آسمانی یک فرق
بسیار مهم و واضح دارد و آن این که : شفاعت در جوامع انسانی قالباً از این نظر
بوده که شفاعت کننده دارای نوعی نفوذ اجتماعی بوده و شخصی که نزد او شفاعت می شد
از جهتی به او نیاز داشته لذا شفاعت او در مورد خطاکار می پذیرفته تا به موقع از
نفوذ شفاعت کننده برای پیشرفت مقاصد خود کمک بگیرد . مثلاً شاهان شفاعت اطرافیان
خود و رجال دولت را در مواردی می پذیرفتند تا به آن ها عظمت دهند و برای آن ها
ارزش قائل شوند و به موقع از وجودشان در کارهای خود کمک گیرند .
شفاعت کنندگان نیز روابط شخصی را با شفاعت شونده در نظر می گرفتند نه شایستگی های افراد را ولی از آنجا که خداوند غنی بالذات و بی نیاز علی الاطلاق است شفاعت در پیشگاهش شکل دیگری پیدا می کند و آن این که شفیعان درگاهش نگاه می کنند ببینند که در میان خطاکاران چه کسانی پیدا می شوند که بر اثر پاره ای از نقاط مثبت مانند ایمان و بعضی از اعمال صالح مورد رضای پروردگارند و به خاطر همین زمینه های مثبت نزد خدا برای آن ها شفاعت می کنند و این تفاوت مهم شفاعت معمول میان مردم را از شفاعت اولیاء الله در درگاه خدا جدا می سازد که اولی بر اساس « رابطه ها » است و دومی بر اساس « ضابطه ها » است![7]
بنابراین شفاعت بواقع دعا
می باشد. دعای پیامبران، ائمه، اولیاء الهی در حق دیگران. شرایط دارد. بعضی
استجابت می شود و بعضی نمی شود. دارای قوانین و شرایط خود می باشد.
شهید مطهری میگوید شفاعت ، در حقیقت همان مغفرت
الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت هاست ، نسبت داده می شود
، با نام مغفرت خوانده می شود و هنگامی که به وسایل و مجاری رحمت منصوب می گردد ،
نام شفاعت به خود می گیرد[7].
توسل
شفاعت ارتباط نزدیکی با توسل دارد: توسل کار فردی
است که توسل میورزد و به دیگری پناه میبرد و از او طلب شفاعت میکند و شفاعت کار
شخصی است که به او توسل شده و او از خدا میخواهد آن فرد را ببخشاید.
وهابیان توسل یعنی طلب شفاعت از
شفیع را به منزله خواندن غیر خدا می دانند و این را شرک در عبادت می دانند. شیعیان
در پاسخ می گویند شرک ورزیدن در جایی است که اعتقاد به الوهیت و ربوبیت و مستقل
دیدن چیزی وجود داشته باشد. اما شیعیان هرگز برای امامان خود یا موجود دیگری جز
خدای متعال چنین ویژگی هایی قائل نیستند.
درخواست دعا از دیگران به اتفاق
همه مسلمانان امر جایزی است، مثل اینکه از کسی درخواست کنیم: «اُدعُ لی»،
بنابراین درخواست شفاعت از کسی که از طرف خداوند اجازه شفاعت دارد، به این نحو که
به او گفته شود: «إشْفَع لی عِندَ اللّهِ» نیز مشروع و جایز خواهد بود.[1] ملائکه بصورت غیر رسمی
این استدلال را درست می دانند.
نذر
پروردگارت
سخن می گوید:
بدانید و آگاه باشید! بر شما باد بر نذر کردن و
اطعام فقیران برای رضای خداوند! از نذر برای غیر خداوند بپرهیزید که شرک است و
گناهی عظیم نزد ما. فقط در جهت قرب الهی و نزدیکتر شدن به ما، نذر قابل قبول می
باشد. تمام.
ملائکه بصورت غیر رسمی می گویند
البته نذر برای خداوند و هدیه صواب آن به ارواح مردگان یا
دیگران بلامانع است.
مراجع
[3] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%81%D8%A7%D8%B9%D8%AA
[5]
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%81%D8%A7%D8%B9%D8%AA
[6] کسروی، احمد. گفت و گو - استاد رجبعلی دین یادمیگیرد.. چاپخانه پیمان، 1324. 12-13
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر